سلاله
license
98
1667
100
معنی کلمه سلاله
معنی واژه سلاله
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آل، اعقاب، اهل بيت، بچه، خانواده، فرزند، كودك، نسل، نطفه 2- برگزيده 3- خلاصه | ||
انگلیسی | progeny, offspring, seed, salal | ||
عربی | ذرية، نسل، سلالة، أولاد، نتيجة | ||
ترکی | soy | ||
فرانسوی | lignée | ||
آلمانی | abstammung | ||
اسپانیایی | linaje | ||
ایتالیایی | lignaggio | ||
مرتبط | فرزند، دودمان، اخلاف، زاده، زاد، دانه، بذر، تخم، ذریه، تخم اوری | ||
واژه | سلاله | ||
معادل ابجد | 126 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | solāle | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: سلالَة] | ||
مختصات | (سُ لَ یا لِ) [ ع . سلالة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | solAle | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی سلاله | ||
پخش صوت |
در حال حاضر برای این واژه هیچ معنی ثبت نشده است. در صورت داشتن معنی پیشنهادی برای این واژه، لطفا آن را از طریق فرم تماس با ما به اشتراک بگذارید.
1- آل، اعقاب، اهل بيت، بچه، خانواده، فرزند، كودك، نسل، نطفه
2- برگزيده
3- خلاصه
progeny, offspring, seed, salal
ذرية، نسل، سلالة، أولاد، نتيجة
soy
lignée
abstammung
linaje
lignaggio
فرزند، دودمان، اخلاف، زاده، زاد، دانه، بذر، تخم، ذریه، تخم اوری