طبیعی
licenseمعنی کلمه طبیعی
معنی واژه طبیعی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- اصلي، جبلي، ذاتي، فطري، نهادين 3- اصيل، بكر، دست نخورده 4- آفريده، مخلوق | ||
متضاد | مصنوعي، ساختگي 1- مربوطبه طبيعت 2- معمولي، عادي 3- طبيعي دان | ||
انگلیسی | natural, normal, physical, indigenous, inherent, innate, intrinsic, born, homebred, somatic, real | ||
عربی | طبيعي، فطري، بسيط، عادي، غير شرعي، مستدل عليه من الطبيعة، جبلي بحكم الولادة، المعتوه، الأبله | ||
ترکی | normal | ||
فرانسوی | normale | ||
آلمانی | normal | ||
اسپانیایی | normal | ||
ایتالیایی | normale | ||
مرتبط | ذاتی، عادی، فطری، بدیهی، سرشتی، معمولی، معمول، متوسط، ساده، فیزیکی، بدنی، جسمانی، مادی، بومی، اصلی، ملازم، چسبنده، درونی، غریزی، جبلی، باطنی، حقیقی، ذهنی، متولد، مولد، زاد، زاییده شده، مولود، دیمی، خانگی، جسمی، تنی، واقعی، راستین، عملی، حسابی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "طبیعی" در زبان فارسی به عنوان صفتی به کار میرود که به ویژگیها یا حالتهای مربوط به طبیعت یا امور طبیعی اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
اگر سوال خاصی در مورد استفاده یا قواعد مربوط به کلمه "طبیعی" دارید، خوشحال میشوم کمک کنم. | ||
واژه | طبیعی | ||
معادل ابجد | 101 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | tabi'i | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به طبیعَة) [عربی: طبیعیّ] | ||
مختصات | (طَ) [ ع . ] (ص نسب .) | ||
آواشناسی | tabi'i | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی طبیعی | ||
پخش صوت |
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: کلمه "طبیعی" در زبان فارسی به عنوان صفتی به کار میرود که به ویژگیها یا حالتهای مربوط به طبیعت یا امور طبیعی اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: تطابق صفت و موصوف: در فارسی، صفت باید با موصوف خود از نظر جنس و عدد همخوانی داشته باشد. مثلاً: جایگاه صفت: صفت در زبان فارسی معمولاً قبل از موصوف قرار میگیرد. مثلاً: کاربردهای مختلف: کلمه "طبیعی" میتواند در زمینههای مختلف به کار رود، مثلاً: استفاده از ریشه کلمه: ریشه کلمه "طبیعی" از کلمه "طبیعت" است و میتوان به آن کلمات و عبارات مرتبطی اضافه کرد، مانند: نحوه تفکیک هجاها: این کلمه به سه هجا تقسیم میشود: ta-bi-i. بهتر است در نوشتارهای خود، به تفکیک هجایی در هنگام خواندن نیز توجه کنید. اگر سوال خاصی در مورد استفاده یا قواعد مربوط به کلمه "طبیعی" دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
آنولوم (سنسکریت: آنولومَ)
آیوت (سنسکریت: آیوتپَتیکا)
سَهاژ (سنسکریت: سَهاجَ)
ژانگال (سنسکریت: جانگَلا)
1-اسم
2- اصلي، جبلي، ذاتي، فطري، نهادين
3- اصيل، بكر، دست نخورده
4- آفريده، مخلوق
مصنوعي، ساختگي
1- مربوطبه طبيعت
2- معمولي، عادي
3- طبيعي دان
natural, normal, physical, indigenous, inherent, innate, intrinsic, born, homebred, somatic, real
طبيعي، فطري، بسيط، عادي، غير شرعي، مستدل عليه من الطبيعة، جبلي بحكم الولادة، المعتوه، الأبله
normal
normale
normal
normal
normale
ذاتی، عادی، فطری، بدیهی، سرشتی، معمولی، معمول، متوسط، ساده، فیزیکی، بدنی، جسمانی، مادی، بومی، اصلی، ملازم، چسبنده، درونی، غریزی، جبلی، باطنی، حقیقی، ذهنی، متولد، مولد، زاد، زاییده شده، مولود، دیمی، خانگی، جسمی، تنی، واقعی، راستین، عملی، حسابی