فطرت
licenseمعنی کلمه فطرت
معنی واژه فطرت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اصل، ذات، سرشت، طبيعت، طينت، نهاد 2- آفرينش، ابداع | ||
انگلیسی | nature, mettle, temperament, creation, constitution, fit | ||
عربی | طبيعة، صبغة، طبع، سجية، مزاج، جوهر الشىء، شميلة، صفات الشيء، البنية الطبيعية، ضرب أو نوع | ||
ترکی | doğa | ||
فرانسوی | nature | ||
آلمانی | natur | ||
اسپانیایی | naturaleza | ||
ایتالیایی | natura | ||
مرتبط | طبیعت، ماهیت، نوع، غیرت، جرات، جنس، گرمی، خمیره، خو، خوی، مزاج، خونگرمی، ایجاد، خلقت، خلق، افرینش، قانون اساسی، تشکیل، مشروطیت، نظام نامه، ساختمان ووضع طبیعی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "فطرت" به معنای ذات، ماهیت و طبیعت انسانی است و در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات مربوط به این کلمه و استفاده از آن در جملات میپردازیم:
اگر سوال خاصی درباره استفاده یا قواعد مربوط به این کلمه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم! | ||
واژه | فطرت | ||
معادل ابجد | 689 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | fetrat | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: فطرة] | ||
مختصات | (فِ طْ رَ) [ ع . فطرة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | fetrat | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی فطرت | ||
پخش صوت |
این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آسْن می باشد کلمه "فطرت" به معنای ذات، ماهیت و طبیعت انسانی است و در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات مربوط به این کلمه و استفاده از آن در جملات میپردازیم: رنگ و وزن کلمه: "فطرت" یک اسم است و در زبان فارسی به طور معمول به صورت مؤنث استفاده میشود. نحوه صرف: با توجه به جنسیت مؤنث، این اسم در جمع به صورت "فطرتها" به کار میرود. ترکیبها: این کلمه معمولاً در ترکیب با صفات و اسامی دیگر به کار میرود. به عنوان مثال: جملات نمونه: اگر سوال خاصی درباره استفاده یا قواعد مربوط به این کلمه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
1- اصل، ذات، سرشت، طبيعت، طينت، نهاد
2- آفرينش، ابداع
nature, mettle, temperament, creation, constitution, fit
طبيعة، صبغة، طبع، سجية، مزاج، جوهر الشىء، شميلة، صفات الشيء، البنية الطبيعية، ضرب أو نوع
doğa
nature
natur
naturaleza
natura
طبیعت، ماهیت، نوع، غیرت، جرات، جنس، گرمی، خمیره، خو، خوی، مزاج، خونگرمی، ایجاد، خلقت، خلق، افرینش، قانون اساسی، تشکیل، مشروطیت، نظام نامه، ساختمان ووضع طبیعی