جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
مجله موفقیت عرشیانی ها رو بخون و نظربده تا تو هم برنده بشی لینک ثبت نام


0
0
1195
اطلاعات بیشتر واژه
واژه لبیون کلبیه کلبی ها
معادل ابجد 233
تعداد حروف 16
منبع واژه‌نامه آزاد
نمایش تصویر لبیون کلبیه کلبی ها
پخش صوت

کلبیون یا کلبی ها
کلبیّه، مکتب فلسفی کَلبی‌ها (منسوب به کَلب به عربی به معنای سگ)، فرقه ای از فلاسفه ٔ یونان بود که توسّط «آنتیستینس» یکی از شاگردان سقراط پایه‌گذاری و سپس بوسیله ٔ دیوژن (دیوجانس ) مشهور گردید. دلیل شهرت آنان بدین نام، رد و حتّی تحقیر تمام آنچه راحتی و آسایش نامیده می‌شود و نیز تمامی روابط اجتماعی، و در پیش گرفتن یک زندگی بسیار بدوی و عادت به سرزنش و خرده گیری از مردم کوی و برزن بود و به جهت در پیش گرفتن چنین روشی در زندگی، با سگان مشابهت داشتند.

محتویات
پیدایش

فلسفه کلبیون یکی از مکاتب فلسفی نشات گرفته از نظرات پیروان بی‌واسطه سقراط که آنها را سقراط‌های کوچک می‌نامند است. موسّس این مکتب، آنتیستنس، در میان خصایل سقراط به قناعت ورزی او توجّه بسیاری نشان داد و احوال و شیوهٔ زندگانی استاد را پیشه خود ساخت و البتّه آن را به حدّ نهایت رساند. وی غایت وجود را فضیلت و فضیلت را در ترک رفع همهٔ نیازهای جسمانی و روحانی دانست و مؤسّس سلسله‌ای از حکما شد که ایشان را کلبی می گویند نخست به سبب محل تاسیس مدرسه و مکان گفتگوهای آنتیستنس که در محلی از شهر آتن واقع می‌باشد که به مناسبتی آن را سیناسارگس به معنای سگ سفید می‌خواندند که در واقع ورزشگاهی در نزدیکی آتن بوده‌است و سپس به سبب این که پیروان او در شیوه ٔانصراف از دنیا و اعراض از علائق دنیوی چنان مبالغه کردند که از آداب و رسوم و معاشرت و لوازم زندگانی متمدّن دست برداشته، حالت دام و دَد اختیار نمودند، با لباس کهنه و پاره و سر و پای برهنه و موی ژولیده میان مردم می‌رفتند، در گفتگو هرچه بر زبان می‌گذشت بی‌ملاحظه می‌گفتند بلکه بر زخم‌زبان اصرار داشتند و به فقر و تحمّل رنج و درد سرافرازی کرده، همهٔ قیود و حدودی که مردم در زندگانی اجتماعی به آن پایبند بودند را ترک کرده و حالت طبیعی را شیوه خود ساخته بودند. فرد کامل این جماعت، دیوژن است که حکایات بسیار از رفتار و گفتار او نقل شده از جمله اینکه در ترک اسباب دنیوی کار را به جایی رسانید که درون یک خُم منزل کرد.

اعتقادات

کلبیون معتقد به الزام وجود تقوا و فضیلت برای رسیدن به خوشبختی بودند. آنها این فضیلت را دور از مواردی مانند قدرت سیاسی، ثروت، موقعیّت اجتماعی و یا رعایت قراردادهای اجتماعی می‌پنداشتند. به عقیده اینان زندگی خوب و درست، زندگی مبتنی بر روال طبیعت و بی نیازی است. همسو با این نظر، کلبیان توصیه به برگشت به اجتناب از لذّات و نیز اصرار بر خودبسندگی می‌کردند. زندگی خود آنان نیز بدینگونه بود و روشی ریاضت کشانه همراه بی‌اعتنایی به اجتماع و ارزشهای آن پیش گرفته بودند.

به اعتقاد کلبیون در زندگی نباید نگران مرگ و تندرستی خود و بقیّه بود و از بابت این امور نباید دلواپس و نگران شد. آنها در گفتار خود نیز زبانی نیش دار و گزنده داشتند، از همین رو امروزه در بعضی از زبانهای اروپایی از واژه cynic به عنوان مترادف برای طعنه‌گو، گستاخ و بی تفاوت استفاده می‌شود.

فضیلت و تقوای مورد نظر کلبیان به فراگیری خاصّی نیاز نداشت و اساساً امور آموزشی نظیر آموزش هندسه و موسیقی و ادبیّات نزد آنان بی‌اهمیّت بود. در فلسفه هم اهمّ توجه آنها به اخلاق می‌باشد.

نام‌آوران

آنتیستنس
آنتیستنس پایه گذار فلسفه کلبی در سال ۴۴۴ پیش از میلاد در آتن به دنیا آمد. در جوانی مجذوب سقراط و به ویژه سادگی و قناعت او گشت. او در جلسات سقراط با چهره ای ژولیده و لباسهایی مندرس ظاهر می شد.

نقل شده که سقراط به او گفته است: «چرا اینقدر تظاهر! من غرور تو را از سوراخهای لباس مندرست می بینم...» آنتیستنس بعد از مرگ سقراط مدرسه‌اش را در سال ۳۹۹ پیش از میلاد تاسیس کرد. بیشتر کسانی که جذب این مدرسه می شدند افراد فقیر وتهی دست بودند. آنتیستنس ردا و خرقه‌ای خشن می پوشید و همواره با خود کیفی برای نگهداری وسایلش حمل می کرد. این نوع لباس پوشیدن او آرام آرام تبدیل به لباس رسمی کلبیون گشت.

مانند سقراط، آنتیستنس هم فضیلت را برای رسیدن به سعادت و خوشبختی ضروری و در گامی پیشتر از او، کافی می دانست. به اعتقاد او این فضیلت هم شاخه ای از دانش است که با آموزش دست نیافتنی است. او با توجه به گرایش‌های مذهبی‌اش فضیلت را دوری از خواهش های شیطان (لذت و هوی و هوس) می‌دانست و بر اساس همین دیدگاه مذهبی جهان را نیز تحت کنترل هوشی خدایی می دانست.

دیوژن
نوشتار اصلی: دیوژن کلبی

در سال ۴۱۲ پیش از میلاد در سینوپ به دنیا آمد. در آتن با فلسفه کلبی و آنتیستنس آشنا می شود که در ابتدا او را به شاگردی نمی‌پذیرد و حتی برای دور کردنش او را باچوب می زند. دیوژن این عمل را تحمّل می کند تا آنکه سرانجام استاد متقاعد شده و او را در جمع شاگردانش می‌پذیرد.

او کاملاً اصول فلسفه و منش استاد خود را می‌پذیرد و همانند او هر گونه جاه طلبی را برای ثروت و افتخار و قدرت طرد می کند و حقیر می شمارد. دیوجنس ردایی زبر و خشن می‌پوشیده و در رواق‌های آتن و دیگر اماکن عمومی سکونت می‌گزیند. نان روزانه او هم از اعاناتی بود که گاه گاه می رسید. حتّی واژه یونانی κύων (سگ) که بعدها به عنوان نام این مکتب به کار رفت، در ابتدا لقبی بود که دیوژن در میان پیروان مکاتب فلسفی رقیب و در اشاره به زندگی سگ‌گونه‌اش بدان شهره بود.

هیپارچیا
هیپارکیا یا هیپارچیا که شاید بتوان او را اوّلین فیلسوف زن نامید، حوالی سال ۳۰۰ پیش از میلاد می زیست. او در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. برادرش متروکلس شاگرد کرات از پیروان دیوژن کلبی بود.

او توسط برادرش با کرات و بعد از آن با فلسفه کلبی آشنا شد و زندگی خود را وقف آن کرد. او با شنیدن سخنان و مشاهده شیوه زندگی کرات کلبی، شیفته او گشت و به خواستگاران ثروتمند و خوش چهره خود پشت کرده و کرات لاغر و فاقد جذابیتهای مرد
انه را برگزید.

برای این انتخاب، و نیز نفس انتخاب همسر به تنهایی، مورد سرزنش خانواده اش واقع می‌شود و حتّی برای ازدواج با کرات والدین خود را تهدید به خودکشی می‌کند. کرات هم به درخواست پدر و مادر هیپارچیا هر آنچه برای منصرف کردن او از این تصمیم می توانست انجام داد حال آنکه خود نیز از این موضوع دچار دودلی و سرگشتگی گردیده بود: از یک سو ازدواج با دختری زیبا و متموّل و مهمتر از این خوشفکر وهمسو با فلسفه او (خرق عادتی در آن جامعه باستانی) برای او لذّتی بزرگ محسوب می گشت، از سوی دیگر فلسفه او فلسفه سادگی و فقر و ریاضت بود. سرانجام هیپارچیا چاره دودلی معشوق را یافت: شیوه زندگی او را پذیرفت و مانند او به سان کلبیون لباس پوشید، در پی او روان شد و در مجامع عمومی همشین او به همان شیوه گشت.

این دو سالها با هم زندگی کردند و صاحب فرزندانی شدند. زندگی آنها به شیوه سایر کلبیان ادامه پیدا کرد. در مورد آنها مسایلی نظیر عشق‌بازی در انظار عمومی با توجیه فلسفه طبعیت‌گرای کلبی یا نظیر اینها ذکر شده است که البته تردید هایی نیز درصحت این موارد وجود دارد.

جستارهای وابسته

سقراط

پانویس

پرش به بالا ↑ بشکه
پرش به بالا ↑ «کلبی‌ها». وبگاه لغتنامه دهخدا.
پرش به بالا ↑ «کلبیان: فلسفه زندگی سگ گونه». دایره‌المعارف طهور.
منابع

ویکیپدیای ایتالیایی

رده‌ها: صفحه‌های ابهام‌زداییمکتب‌ها و سنت‌های فلسفینظریه‌های شناخت‌شناسیمکتب‌ها و جنبش‌های اخلاقی


فلسفه کلبیون (Cynics) از قدیمی‌ترین فلسفه‌های یونانی و موسس آن، «آنتیستنس»، از شاگردان سقراط بوده است. «آنتیستنس»، با تمرکز بر گرایش سقراط به نوعی قناعت‌ورزی، فلسفه جدیدی بنا نهاد که در آن راه رسیدن به رهایی و سعادت بشر، نوعی تقوا و پرهیز از قید و بندهای دنیوی شناخته می‌شود. در واقع، او در تقابل میان طبیعت و جامعه برای طبیعت و زندگی طبیعی اصالت قایل شد. به باور او، آنچه «سرشت انسانی» خوانده می‌شود مجموعه عوارضی است که جامعه بر «سرشت طبیعی» انسان تحمیل کرده است. پس سعادتمندی بشر در خلاص شدن از این عارضه‌های اجتماعی است. بدین ترتیب دوری از عوارضی همچون قدرت سیاسی، ثروت، موقعیت اجتماعی و همچنین طغیان علیه قراردادها و هنجارهای جامعه از نگاه «کلبیون» ارزش‌هایی قلمداد می‌شدند که به سبک‌باری و رهایی سعادت‌بخش انسان می‌انجامند.

کلبی مسلکی از این جهت شباهت جالبی به برخی مکاتب چینی داشت که زندگی درست انسانی را، زیستن بر روال طبیعت می‌دانند. در این راه، «کلبیون» زیر پا گذاشتن قراردادهای اجتماعی و هنجارهای جامعه را راه بازگشت به ذات طبیعی و آزاد انسان می‌دانستند. نتیجه این تفکر، ترکیبی بود از زندگی مرتاض‌گونه آنان با نوعی هنجارشکنی فعال در عرصه جامعه. از این منظر، رفتار کلبیون تمایز آشکاری با انزواطلبی شرقی داشت، چرا که ابدا در ترویج اندیشه خود کوتاهی نمی‌کردند و به صورتی فعال، هنجارهای اجتماعی را به چالش می‌کشیدند. زبان تند و تیز، نقد گزنده و برخورد همراه با تمسخر و استهزاء در برابر دستگاه‌های رسمی حکومتی و اجتماعی، از جمله ویژگی‌های کلبیون بود.

در مسیری که کلبیون برای «آزادی» و «استقلال» انسانی از عوارض جامعه تعریف می‌کردند، تحقیر علم، ثروت، مقام اجتماعی و ارزش‌های موجود و مرسوم جامعه نقش پراهمیتی داشتند. کلبی‌مسلک از قانون و قرارداد عرفی و اخلاق اجتماعی متنفر بود و تاکید می‌کرد «هیچ امر طبیعی شرم‌آور نیست». با این حال، علی‌رغم ظاهر ساختارشکن و ضد جامعه این مسلک، حضور فعال پی‌روانش در عرصه اجتماعی و بی‌پروایی آنان در نقد مداوم جامعه، به خودی خود به ابزاری اصلاح‌گر و متعادل‌کننده در جامعه بدل می‌شد. در واقع، تلاش فرد کلبی‌مسلک برای به مضحکه گرفتن و زیر سوال بردن قواعد موجود در جامعه به شیوه‌ای بود که «چنین تقلایی گاه به انگشت گذاشتن روی برخی از نارسایی‌ها و کمبودهای نظام‌های سیاسی-اجتماعی هم ختم می‌شد که این مورد از نتایج مثبت کلبی مسلکی بود». (در فضیلت مدنیت – حسن قاضی‌مرادی - نشر آمه)

کلبی‌مسلکی معاصر

ایده توصیف یک رفتار شایع اجتماعی در جامعه معاصر با ارجاع به فلسفه کلبی مسلکی یونان باستان را من از کتاب «در فضیلت مدنیت»، نوشته «حسن قاضی‌مرادی» گرفتم. این رفتاری است که قطعا هر کدام از ما بارها و بارها با آن مواجه شده‌ایم و ای بسا که خود نیز در مواردی به همین شیوه رفتار کرده‌ایم، اما سازمان‌دهی کردن آن و توصیف‌اش در غالب یک رفتار مرزبندی شده با ریشه‌ها و عوارض مشخص می‌تواند در درجه اول به درک مساله و سپس آسیب‌شناسی و جبران آن کمک فراوانی کند.

انسان «کلبی مسلک» معاصر نیز به مانند همتای باستانی‌اش هنجارها، عرف و قراردادهای اجتماعی را تحقیر کرده و نادیده می‌گیرد. کلبی‌مسلک معاصر به قانون و یا ارزش‌های فرهنگی بی‌اعتماد است و سیاست را ناپاک و پلید می‌داند. از نگاه او «سیاست پدر و مادر ندارد» و تنها اصلی را که در سیاست به رسمیت می‌شناسد این است که «هدف وسیله را توجیه می‌کند». تفاوت این نسخه امروزین با همتای باستانی این است که کلبی‌ مسلک معاصر، رفتار خود را وامدار هیچ فلسفه یا پشتوانه‌ای نظری نیست. نه تنها هدفی اجتماعی را مد نظر ندارد و به دنبال راه‌کار منحصر به فردی برای خیر جمعی نیست، بلکه حتی در منفعت‌طلبی شخصی نیز توان حفظ استقلال فردی و نظارت و کنترل بر نیازهایی که او را در بند شرایط موجود سیاسی و اجتماعی قرار می‌دهند را ندارد. کلبی‌مسلک یونانی ادعا می‌کرد که سیاست و هنجارهای اجتماعی بر طبیعت آزاد انسان عارضی هستند، اما به خوبی می‌دانست که برای رهایی از این عارضه باید با آن درگیر شد. اما کلبی مسلک امروزین از هرگونه جدال و درگیری با سیاست یا اجتماع پرهیز می‌کند و به «سازگاری‌طلبی» و «مماشات» (که با رواداری فعال متفاوت است) روی می‌آورد. بدین ترتیب، او هرگونه جمع‌گرایی را نفع کرده و جامعه را همچون مجموعه گرگ‌هایی که در صدد دریدن یکدیگر هستند تصور می‌کند. شعار کلبی مسلک معاصر می‌تواند «بدر تا دریده نشوی» باشد. شیوه برخورد او را با برخی از مظاهر اجتماعی می‌توان بدین گونه خلاصه کرد:

قانون - کلبی‌مسلک معاصر به مانند هم‌تای باستانی‌اش از قانون نفرت دارد و گریزان است. او قانون را نوعی دسیسه برای تهدید منافع شخصی‌اش قلمداد می‌کند. پس گریز از دام این دسیسه را نشانه «زرنگی» خود می‌داند و با افتخار از موارد قانون‌گریزی خود یاد می‌کند احساس شرمی از آن ندارد. با این حال، قانون‌شکنی کلبی مسلک معاصر نه از جنس نفی و طرد و مبارزه با قانون کلبی مسلک یونانی نیست و نه از جنس نافرمانی مدنی. «نافرمانی مدنی ابزاری برای اعتراض علیه قانون ناعادلانه و با هدف تغییر آن است. این اعتراض برآمده از تحرک فردی یا جمعی و علنی در خدمت منفعت و مصلحت مشترک و عمومی است. نافرمانی مدنی برآمده رقابت سیاسی مدنی میان حکومت و مردم و جلوه‌ای از حقوق و آزادی‌های شهروندی است. اما در قانون شکنی‌ یا قانون‌گریزی آحاد مردم چون قانون را به ضرر منافع شخصی خود می‌دانند آن را شخصا ناعادلانه خوانده و در تحرک خودسرانه‌ای نادیده‌اش می‌گیرند. یا آن را دور می‌زنند. در این حال ماهیت عادلانه یا ناعادلانه بودن قانون مهم نیست». (همان - ص115)

از این منظر نیز، کلبی‌مسلکی باستانی قانون‌شکنی را با هدف رهایی بشر از قید و بندهای عارضی و به قصد سعادت انسانی توصیه می‌کرد، اما کلبی‌مسلکی معاصر یکسره در بند منفعت‌طلبی شخصی است و با خیر جمعی میانه‌ای ندارد، او اساسا با «اعتراض» بیگانه است و هیچ گاه به کنش هدفمند جمعی و یا حتی کنشی هدفمند شخصی به قصد ایجاد تغییرات عمومی دست نمی‌زند بلکه در مواجهه با قانونی که مطابق با مصلحتی عمومی نیست صرفا قانون را در جهت برآوردن مصالح شخصی‌ خودش دور می‌زند.

تعهد اجتماعی - هرگونه تعهد و مسوولیت‌پذیری با ذات «کلبی مسلکی» در تضاد است. با این حال، در همین مورد نیز کلبی‌مسلک باستانی به صورتی ناخودآگاه در مسیر هدف خود نقشی فعال ایفا می‌کند. او با تیغ تیز انتقادش به جنگ ناملایمات اجتماعی-سیاسی می‌رود و آن‌ها را به نقد می‌کشد، اما کلبی مسلک معاصر تنها با هدف شانه‌خالی کردن همه چیز را به استهزاء می‌گیرد. در عمل، کلبی‌مسلک معاصر، بیش از آنکه ناعدالتی‌های موجود و ناملایمات سیاسی را به چالش بکشد، برای شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت و تعهد اجتماعی خود، کنش فعال را بی‌نتیجه خوانده و تمسخر می‌کند. فعالین سیاسی را «ناآگاه و فریب‌خورده» می‌خواند. می‌گوید این‌ها «همه بازی است و شما فریب این بازی را می‌خورید»، اما در عمل هیچ راه‌کار جایگزینی برای بر هم خوردن این نظم ناعادلانه ارایه نمی‌دهد و فقط معتقد است «کلاه خودت را بچسب که باد نبرد»!

بحث تنها به سیاست محدود نمی‌شود. او خود را در هیچ زمینه‌ای متعهد نمی‌داند. به محیط زیست آسیب می‌رساند و تلاش برای دفاع از محیط زیست را به استهزاء می‌گیرد. «به من چه؟» از دهانش نمی‌افتد. کنش‌های مدنی را، چه تلاش در پاک‌سازی محیط زیست باشد، چه حقوق حیوانات، چه حمایت از کودکان کار و یا زنان سرپرست خانواده، «سوسول‌بازی» و «قرتی‌بازی» می‌خواند. او در جبران ضعف‌های عملی و نظری خود تعهدات اجتماعی را «پز روشنفکری» می‌خواند. تمسخر و تحقیر روشنفکری با برچسب‌هایی همچون «روشنفکر بازی» و «ادای روشنفکری» از بارزترین ویژگی‌های لمپنیسم کلبی مسلک معاصر است.

سیاست - در مواجهه با شرایط بد سیاسی، کلبی‌مسلک به همان میزان که در ظاهر وضعیت نامطلوب را نقد و انکار می‌کند، با نگاه سراسر بدبین خود از دل بستن به هر نظر و اتحاد جدیدی گریزان است. شعار سیاسی او «همه سر و ته یک کرباس هستند» است. او هر حرکت عمومی برای تغییر را تهدیدی جدید برای خود می‌داند چرا که به مرور توانسته با نظم نامطلوب فعلی خودش را سازگار کند اما تغییر شرایط می‌تواند منافع شخصی او را باز هم به خطر بیندازد، پس حتی بعید نیست که در پرهیز از تغییر، حتی کارش به هم‌دستی با حاکم مسلطی کشیده شود که در ظاهر او را دشمن خود می‌داند و لحظه‌ای از تحقیر و انتقاد از او دست بر نمی‌دارد. کلبی مسلک، به ظاهر و در کلام خواستار تغییر است و از نامطلوبی شرایط گلایه دارد، اما هرگاه احساس کند اراده‌ای جمعی و گروهی برای تغییر شکل گرفته که به واقع می‌تواند موثر باشد به صرافت افتاده و در صدد مخالفت بر می‌آید. او این بار جریان تحول‌خواه را مورد انتقاد قرار می‌دهد و به استهزاء می‌کشد. تک‌روی و انفعال خود را زیر بیرق «استقلال» مایه تفاخر می‌خواند و اتحاد جمعی دیگران را با برچسب «نادانی، شیفتگی، کیش شخصیت، فریب‌خوردگی یا نداشتن حافظه تاریخی» تخطئه می‌کند.

اخلاق - تنها مرز اخلاقی کلبی‌مسلک معاصر، منفعت شخصی است. این امکان وجود دارد که دایره این منفعت شخصی به گروهی از بستگان، نزدیکان یا اقوام و قبیله هم کشیده شود، اما در هر صورت اخلاق کلبی‌مسلک معاصر، با مدنیت مدرن و «خیر عمومی» در تضاد است. او همچنان به سلسله مراتب قبیله‌ای وفادار است. ابتدا خودم. سپس خودم و خانواده‌ام. بعد خودم و خانواده و قبیله‌ام. بدین ترتیب، عجیب نیست که کلبی مسلک معاصر در دام تعصبات قومی یا افکار نژادپرستانه گرفتار شود. نخستین قربانیان نگاه بدبین او می‌توانند اطرافیان‌ش باشند، اما هرچه این دایره بزرگ‌تر شود، نگاه بدبینانه و احساس تردید او هم افزاش می‌یابد تا آنکه سرانجام به توهم توطئه در قبال اقوام یا ملل دور از خود برسد.

تقسیم‌بندی‌های طبقاتی میان انسان‌ها سبب می‌شود که کلبی مسلک معاصر نتواند به تعاریف فراگیر اخلاقی روی بیاورد. او همواره خودش و یا گروه پیرامونی خودش را در تضاد با یک «من» یا «گروه» دیگری مشاهده می‌کند. در این جدال مداوم، جایی برای نگاه اخلاقی به «دشمن» باقی نمی‌ماند. عابران ناشناس و گذرا شهروندان و هم‌نوعان کلبی‌مسلک معاصر نیستند. بلکه آن‌ها خطرات بالقوه‌ای هستند که همواره او و منافع او را تهدید می‌کنند. رفتار اخلاقی با این خطرات بالقوه عین حماقت است. کلبی مسلک معاصر دیگران را «پلنگ درنده» می‌بیند و خودش را «گوسفند بی‌دفاع». پس با خود تکرار می‌کند که «ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستم‌کاری بود بر گوسفندان». او در پس هر عرف و هنجار اخلاقی یا رد پای دسیسه‌ای مشکوک را جست و جو می‌کند و یا آثار حماقت اخلاق‌مداران را می‌بیند و در دل به بلاهت آنان می‌خندد. یک ضرب‌المثل کوردی می‌گوید «هر دست به سمت دهان خودش می‌رود». این مانیفست اخلاقی کلبی مسلک معاصر است.

علم - اگر کلبی مسلک باستانی، علم را برچسبی عارضی به نوع انسان قلمداد می‌کرد که در خارج فراتر از ذات طبیعی انسان میان آدمیان ایجاد تمایز و خط‌کشی می‌کند، برخورد کلبی مسلک معاصر با «علم» کاملا دوگانه است. اگر در زمینه‌ای از علم و دانش بهره‌ای برده باشد لحظه‌ای در تفاخر بدان کوتاهی نخواهد کرد و در آن مورد تمامی دیگرانی را که هم سطح او نیستند تحقیر می‌کند، اما در زمینه‌ دیگری که خود تخصصی ندارد به تمسخر و استهزاء علم می‌پردازد. خودش مهندس است و در حیطه کاری‌اش دم از تخصص می‌زند، اما نوبت به پزشکی که می‌رسد ادعا می‌کند که «طبیب جماعت حرف مفت زیاد می‌زند» و به دنبال توهماتی همچون نسخه‌های مادربزرگ می‌رود و یا به ناگاه همچون همتای باستانی‌اش طبیعت‌گرا می‌شود و به «طب سنتی» کشیده می‌شود. خودش پزشک است و از نسخه‌های غیرتخصصی مردم می‌نالد، اما نمی‌پذیرد که دیگری در زمینه جامعه‌شناسی تخصصی داشته باشد. این‌ها را «حرف مفت» می‌داند و بی‌هیچ مطالعه‌ای نسخه‌های کلی خودش را برای جامعه صادر می‌کند. علم هم از نگاه او هیچ نیست جز شمشیری دو دم. اگر برایش منفعتی به همراه بیاورد مقدس است و اگر منافع و یا موقعیت او را تهدید کند قطعا مضر و لایق تحقیر است.
labion
labion


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی