جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: در تهران، نگهداری حیوانات برای اجرای مراسم و نیز تاسیس باغوحش از دوره قاجاریه آغاز شد. اما باغوحش به معنای امروزی، نخستینبار در دوران پادشاهی ناصرالدینشاه پدید آمد. وی که به شکار و نگهداری حیوانات بسیار علاقه داشت در سفر به اروپا و بازدید از باغوحشهای آنجا تصمیم به تاسیس باغوحش گرفت و سرانجام در باغ لالهزار خارج از ارگ سلطنتی برای اولین بار باغوحش یا مجمعالوحوش را ایجاد کرد. وی در این باغ، دو قفس بزرگ قرار داده بود که یک قفس مخصوص پرندگان شکاری و قفس دیگر مخصوص شیر، ببر و پلنگ بود. باغوحش به مباشرت و مدیریت محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، مورد بازدید عموم قرار گرفت و تنها سند بجا مانده از شرح این مجمعالوحوش ناصری شماره 572 روزنامه «دولت علیه ایران» است که در این باب مینویسد: «لازم است شمهای از حال مجمعالوحوش از برای اطلاع مردم، خاصه طالبان علم طبیعی و عالمان علوم حیوانشناسی نوشته شود؛ در بیرون دروازه دولت، باغی است مشهور به لالهزار. ابتدا قفس بزرگی در میان آن باغ ساختند و اولا از هر جنس طیور در میان آن رها کردند و برای سیر و تماشای عمومناس آن باغ و قفس باز است و کسی را از سیر آن منع نیست. قفسی دیگر، نزدیک آن، از برای بعضی از وحوش تعبیه نمودند که مسک سباع است. سطح آن سخت و صعب و حیواناتی را که در این قفس گذاشتهاند به هیچ نوع قید و زنجیری نیست بلکه در نهایت آزادی و به اختیار خود حرکت میکنند. غذای این وحوش گوشت خام گوسفند است که در شبانهروز دو نوبت، دو نفر موکل مخصوص که مراقب حیواناتند و از آنها به ایشان تاکنون آسیبی نرسید، در قفس را باز کرده و در کمال جرات داخل قفس شده و طعمه هر یک از حیوانات را به اندازه خود در روی خاک به پیشش میاندازند. حیوانات نیز هر یک قسمت خود را برداشته و به گوشهای رفته و میخورند و بعد از اتمام غذا، آن دو نفر زیر پای وحوش را جاروب کرده و بیرون میآیند و هرگز صدمهای از حیوانات به آنها نرسیده، مگر چند ماه گذشته که یک نفر مستحفظ جدید حسن نام که مبتلا به مرض غش بود و عادت به احوال درندگان نداشت، روزی در قفس را از برای دادن طعمه باز کرده بودند، ببری غفلت نموده و از در بیرون آمده، حسن را گرفته و بر زمین انداخت و قصد جان او را کرد و سایر مستحفظین به زحمت او را از دست ببر خلاص ساختند ولی چون زخم زیاد از پنجههای ببر بدو رسیده بود، بعد از 20 روز مرد.» الجمعية الحسين