هیکل
licenseمعنی کلمه هیکل
معنی واژه هیکل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اندام، بالا، بدنه، پيكر، تن، تنه، جثه، ريخت، شكل، قامت، قد 2- بتخانه، بت 3- معبد | ||
انگلیسی | temple, physique, statue, habitus, fan, gink, person, hickel | ||
عربی | معبد، هيكل، صدغ، كنيسة، محفل ماسوني، فاتوح | ||
ترکی | vücut | ||
فرانسوی | corps | ||
آلمانی | körper | ||
اسپانیایی | cuerpo | ||
ایتالیایی | corpo | ||
مرتبط | پرستشگاه، شقیقه، گیجگاه، ساختمان بدن، ترکیب، سازمان بدن، هيئت، مجسمه، تندیس، پیکره، تمثال، پیکر، وضعیت ساختمان جسمانی، پنکه، پروانه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، شخص، مرد، آدم، یارو، کس، نفر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "هیکل" در زبان فارسی به معنی «شکل» یا «قامت» است و به طور خاص به بدن انسان یا موجودات دیگر اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
توجه داشته باشید که مفهوم کلمه بستگی به بافت و زمینه کاربرد آن دارد. | ||
واژه | هیکل | ||
معادل ابجد | 65 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | heykal | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [معرب، مٲخوذ از عبری، جمع: هیاکِل] | ||
مختصات | (هَ کَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | heykal | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی هیکل | ||
پخش صوت |
(= تن) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: کلمه "هیکل" در زبان فارسی به معنی «شکل» یا «قامت» است و به طور خاص به بدن انسان یا موجودات دیگر اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نحوه نگارش: توجه به فعل و صفت: تسمیه و کنایی: عدداَفزوده و تثنیه: توجه داشته باشید که مفهوم کلمه بستگی به بافت و زمینه کاربرد آن دارد.
واپوس (سنسکریت: وَپوس)
تِرپین (سنسکریت: تْرپیندی)
کالیوار (سنسکریت: کَلِوَرَ)
هَندام (اوستایی)
اندام
1- اندام، بالا، بدنه، پيكر، تن، تنه، جثه، ريخت، شكل، قامت، قد
2- بتخانه، بت
3- معبد
temple, physique, statue, habitus, fan, gink, person, hickel
معبد، هيكل، صدغ، كنيسة، محفل ماسوني، فاتوح
vücut
corps
körper
cuerpo
corpo
پرستشگاه، شقیقه، گیجگاه، ساختمان بدن، ترکیب، سازمان بدن، هيئت، مجسمه، تندیس، پیکره، تمثال، پیکر، وضعیت ساختمان جسمانی، پنکه، پروانه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، شخص، مرد، آدم، یارو، کس، نفر