برهان
licenseمعنی کلمه برهان
معنی واژه برهان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | بينه، حجت، دليل، فرنود | ||
انگلیسی | argument,proof,logic | ||
عربی | حجة، جدال، برهان، مرافعة، خصام، منازعة، نقاش حوار، دعوى | ||
ترکی | kanıt | ||
فرانسوی | preuve | ||
آلمانی | nachweisen | ||
اسپانیایی | prueba | ||
ایتالیایی | prova | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برهان" در زبان فارسی به معنای دلیل، استدلال و یا نشانهای که برای اثبات چیزی به کار میرود، بهکار میرود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد فارسی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
استفاده درست از "برهان" در نگارش فارسی میتواند به وضوح و قدرت استدلال در متون کمک کند. | ||
واژه | برهان | ||
معادل ابجد | 258 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | borhān | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: بَراهین] | ||
مختصات | (بُ) [ ع . ] ( اِ.) | ||
آواشناسی | borhAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی برهان | ||
پخش صوت |
برهان، نوعی استدلال است که صورت آن از شکلهای معتبر قیاس خصوصا شکل یکم و مادهٔ آن هم باید از قضیههایی تشکیل شود که درستیشان قطعی باشد. کلمه "برهان" در زبان فارسی به معنای دلیل، استدلال و یا نشانهای که برای اثبات چیزی به کار میرود، بهکار میرود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد فارسی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: نحو و صرف: نحوه استفاده در ترکیبها: نکات نگارشی: استفاده درست از "برهان" در نگارش فارسی میتواند به وضوح و قدرت استدلال در متون کمک کند.
انواع برهان
برهان لمّی
اگر در برهان از علت به معلول پی برده شود به آن لمّی میگویند. مثلا یک پزشک در یک روستا به پشه مالاریا بر میخورد و در مییابد که بیماری اهالی آن روستا از پشه مالاریا است.
برهان انّی
اگر از معلول به علت پی برده شود به آن برهان انّی میگویند. مثلا یک پزشک از سرفههای خشک بیمارش پی میبرد که او بیماری او سل است. بر هان شبیه ان یا شبیه لم برهانی است که در آن از احداالمتلازمیتن به دیگری پی می برند مانند برهان صدیقین
پانویس
↑ روحالله عالمی. منطق. چاپ دوم. تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی، ۱۳۸۹.
↑ نهایه الحکمه علامه طباطبایی
از ویکی پدیا
بينه، حجت، دليل، فرنود
argument,proof,logic
حجة، جدال، برهان، مرافعة، خصام، منازعة، نقاش حوار، دعوى
kanıt
preuve
nachweisen
prueba
prova