license
98
1667
100
معنی کلمه اثر معنی واژه اثر
معنی:
اثر. [ اَ ] (ع مص ) بر گشنی داشتن . (تاج المصادر). || بسیار جستن شتر نر بر شتر ماده . (منتهی الارب ). || برانگیختن .مترادف 1- ايز، پي، جايپا، ردپا، رد، نشان، نشانه
2- تاثير، خاصيت، فايده، واكنش،
3- تاليف، تصنيف، نوشته،
4- پي، رد، رگه، نشان، نشانه،
5- فعل، نقش،
6- حاصل، نتيجه
7- معلولانگلیسی effect, result, efficacy, affect, relic, trace, consequence, impression, signature, opus, impress, vestige, growth, remnant, tract, clue, symptom, track, rut, scintilla, umbrage, sign, vestigialعربی تأثيرترکی etkiفرانسوی effetآلمانی wirkungاسپانیایی efectoایتالیایی effettoمرتبط نتیجه، مفهوم، کار موثر، نیت، پی امد، دست اورد، بر امد، تاثیر، درجه تاثیر، عتیقه، یادگار، اثار مقدس، ماترک، مقدار کم، طرح، رد پا، عاقبت، نتیجه منطقی، فرع، احساس، گمان، چاپ، خاطره، امضا، امضاء، امضاء کردن، صحه، توشیح، کار، قطعه موسیقی، مهر، نشان گذاردن، ذره، جای پا، بقایا، ردیا، رشد، افزایش، پیشرفت، ترقی، باقی مانده، بقیه، رساله، وسعت، مدت، مقاله، رشته، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، علامت، دلیل، هم افت، مسیر، شیار، راه، خط، جاده، عادت، شهوت، روش، گرمی، جرقه، سایه شاخ و برگ، رنجش، سایه، تاری، تاریکی، تابلو، ذره ای
مترادف:
1- ايز، پي، جايپا، ردپا، رد، نشان، نشانه
2- تاثير، خاصيت، فايده، واكنش،
3- تاليف، تصنيف، نوشته،
4- پي، رد، رگه، نشان، نشانه،
5- فعل، نقش،
6- حاصل، نتيجه
7- معلول
ترکیب:
(اسم) [عربی، جمع: آثار]
مختصات:
(اَ ثَ) [ ع . ] ( اِ.)
الگوی تکیه:
WS
نقش دستوری:
اسم
آواشناسی:
'asar
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
701
شمارگان هجا:
2
دیگر زبان ها
انگلیسی
effect | result , efficacy , affect , relic , trace , consequence , impression , signature , opus , impress , vestige , growth , remnant , tract , clue , symptom , track , rut , scintilla , umbrage , sign , vestigial
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "اثر" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و در نگارش باید به نکات زیر توجه شود:
معانی مختلف :
"اثر" به معنای نتیجه یا پیامد یک عمل یا پدیده است. مثلاً: "اثر این مطالعه بر جامعه."
"اثر" همچنین به معنای یک کار هنری یا علمی، ماننده کتاب، نقاشی، یا موسیقی است. مثلاً: "این اثر هنری بسیار زیباست."
تلفظ :
تلفظ این کلمه به صورت "asar" است و در متون ادبی و رسمی باید به این نکته توجه شود.
جایگاه در جمله :
بهعنوان یک اسم، میتواند بهصورت فاعل یا مفعول در جمله قرار بگیرد. مثلاً: "این اثر تأثیرگذار است" (فاعل) و "من اثر او را خواندهام" (مفعول).
نوع ساختار لفظی :
"اثر" میتواند بهصورت جمع "آثار" نیز بهکار رود. در متونی که به چندین کار هنری یا علمی اشاره میکنند، استفاده از "آثار" مناسب است.
استفاده در ترکیبات :
"اثر" میتواند در ترکیب با دیگر واژهها قرار بگیرد. مثلاً: "اثر مثبت"، "اثر منفی"، "آثار فرهنگی"، و غیره.
نکات نگارشی :
در نوشتن کلمه "اثر" باید به شکل صحیح و فاصلهگذاری درست توجه شود. اگر ترکیبی با "اثر" وجود دارد، از جدا کردن کلمات اجتناب شود.
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "اثر" بهطور صحیح و مؤثر در نوشتارهای فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در ادامه چند مثال از کلمه "اثر" در جملات مختلف آورده شده است:
اثر هنری : این نقاشی یکی از آثار برجسته هنری دوران رنسانس محسوب میشود.
اثر علمی : این مقاله به بررسی اثرات تغییرات اقلیمی بر روی اکوسیستمهای دریایی میپردازد.
اثر روانی : مطالعه نشان داده است که موسیقی میتواند اثر روانی مثبتی بر روحیه افراد داشته باشد.
اثر اجتماعی : این کتاب درباره اثرات اجتماعی فناوریهای نوین بر روابط انسانی نوشته شده است.
اثر تاریخی : این بنا به عنوان یک اثر تاریخی ملی در فهرست میراث فرهنگی قرار دارد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید یا بخواهید تغییراتی در این جملات بدهید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: نتیجه، مفهوم، کار موثر، نیت، پی امد، دست اورد، بر امد، تاثیر، درجه تاثیر، عتیقه، یادگار، اثار مقدس، ماترک، مقدار کم، طرح، رد پا، عاقبت، نتیجه منطقی، فرع، احساس، گمان، چاپ، خاطره، امضا، امضاء، امضاء کردن، صحه، توشیح، کار، قطعه موسیقی، مهر، نشان گذاردن، ذره، جای پا، بقایا، ردیا، رشد، افزایش، پیشرفت، ترقی، باقی مانده، بقیه، رساله، وسعت، مدت، مقاله، رشته، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، علامت، دلیل، هم افت، مسیر، شیار، راه، خط، جاده، عادت، شهوت، روش، گرمی، جرقه، سایه شاخ و برگ، رنجش، سایه، تاری، تاریکی، تابلو، ذره ای