جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اختلاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نقیض اتفاق . عدم موافقت . ناسازگاری . ناسازواری . با یکدیگر خلاف کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزاع . منازعه . تنازع . تجاذب . مجاذبه . تشاجر. مشاجره . شقاق : اختلاف میان ایشان ... هرچه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه ). اندیشیدم که اگر ازپس چندین اختلاف رای متابعت این طایفه گیرم .... همچنان نادان باشم که آن درد.... (کلیله و دمنه ). اختلاف دشمنان پیروزی دیگر است . کس را در اختلاف مذاهب و تنازع مناصب مجال نماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || خلیفه و جانشین کسی گردیدن . || (اصطلاح طب ) شکم رفتن کسی . شکم روش . اسهال دوری . اسهال کبدی . سَحْج . || در کمین کسی بودن تا در غیبت شوی پیش زن شدن . || مخالفت . منازعت : الزیاط؛ المنازعة و اختلاف الاصوات . (منتهی الارب ). || تفاوت . برفرودی . || عدم موافقت در رأی و عقیده . || عدم توافق در حرکات . || نزدیک کسی آمد و شد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آمد و شد داشتن با کسی . تردّد : سنگ چون تگرگ ریزان در بازارها و محلها روان شد و اختلاف مردمان در محلات و اسواق متعذر شد. (جهانگشای جوینی ). - اختلاف لیل و نهار ؛ آمد و شد شب و روز. || وعده ٔ خلاف کردن . || گوناگون ، گون گون شدن . - اختلاف امزجه ؛ گوناگونی مزاجها. - اختلاف عقیده ؛ اختلاف نظر. - اختلاف فصول ؛ عدم تساوی فصول (اصطلاح فلک ). - اختلاف کلمه ؛ دوآوازی . اختلاف رأی : و اختلاف کلمت میان امت پیدا آمدی . (کلیله و دمنه ). - اختلاف وزن ؛ تفاوت وزن : نه فلز مستوی الحجم را چون برکشی اختلاف ؛ وزن دارد هریکی بی اشتباه . (نصاب الصبیان ). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختلاف . لغةً ضدّالاتّفاق . قال بعض العلماء ان الاختلاف یستعمل فی قول بنی علی دلیل . والخلاف فیما لا دلیل علیه کما فی بعض حواشی الارشاد. و یؤیده ما فی غایة التحقیق منه ان ّ القول المرجوح فی مقابلة الراجح یقال له خلاف لااختلاف . و علی هذا قال المولوی عصام الدین فی حاشیة الفوائد الضیائیة فی آخر بحث الافعال الناقصة المراد بالخلاف عدم اجتماع المخالفین و تأخر المخالف والمراد بالاختلاف کون المخالفین معاصرین منازعین والحاصل منه ثبوت الضعف فی جانب المخالف فی الخلاف . فانه کمخالفة الاجماع و عدم ضعف جانب فی الاختلاف لانه لیس فیه خلاف ما تقرّر - انتهی . و عندالاطباء هو الاسهال الکائن بالادوار. و اختلاف الدّم عندهم ، یطلق تارةً علی السحج و تارةً علی الاسهال الکبدی . کذا فی حدودالامراض . و عند اهل الحق من المتکلمین کون الموجودین غیر متماثلین ای غیر متشارکین فی جمیع الصفات النفسیة و غیر متضادین ای غیر متقابلین و یسمی بالتخالف ایضاً. فالمختلفان و المتخالفان موجودان غیر متضادین و لا متماثلین فالامور الاعتباریة خارجة عن المتخالفین اذ هی غیرموجودة. و کذا الجواهر الغیر المتماثلة لامتناع اجتماعها فی محل ّ واحد. اذ لا محل ّ لها. و کذا الواجب مع الممکن و اما ما قالوا الاثنان ثلاثة اقسام . لانهما ان اشترکا فی الصفات النفسیة ای فی جمیعها فالمثلان و الاّ فان امتنع اجتماعهما لذاتیهما فی محل ّ واحد من جهةواحدة فالضدان و الا فالمتخالفان . فلم یریدوا به حصرالاثنین فی الاقسام الثلاثة. فخرج الامور الاعتباریة لاخذ قیدالوجود فیها. و ایضاً تخرج الجواهر الغیر المتماثلة و الواجب مع الممکن اما خروجها عن المثلین فظ و اما خروجها عن المتخالفین فلما مر. و اما خروجها عن الضدین فلاخذ قید المعنی فیهما. بل یریدون به ان الاثنین توجد فیه الاقسام الثلاثة. و قیل التخالف غیر التماثل فالمتخالفان عنده موجودان لایشترکان فی جمیع الصفات النفسیة و یکون الضدان قسماً من المتخالفین فتکون قسمة الاثنین ثنائیة. بان یقال الاثنان ان اشترکا فی اوصاف النفس فمثلان و الاّ فمختلفان . والمختلفان اما متضادان او غیره و لایضره فی التخالف الاشتراک فی بعض صفات النفس کالوجود. فانه صفة نفسیة مشترکة بین جمیع الموجودات . و کالقیام بالمحل فانه صفة نفسیّة مشترکة بین الاعراض کلها. و کالعرضیة و الجوهریة. و هل یسمی المتخالفان المتشارکان فی بعض اوصاف النفس او غیرها مثلین باعتبار ما اشترکا فیه لهم فیه تردد و خلاف . و یرجع الی مجرد الاصطلاح . لان المماثلة فی ذلک المشترک ثابتة بحسب المعنی ، والمنازعة فی اطلاق الاسم . و یجی ٔ فی لفظ التماثل . اعلم ان الاختلاف فی مفهوم الغیرین عائد ههنا، ای فی التماثل و الاختلاف . فانه لابد فی الانصاف بهما من الاثنینیة. فان کان کل اثنین غیرین تکون صفاته تعالی متصفة باحدهما. و ان خصا بما یجوز الانفکاک بینهما لاتکون متصفة بشی ٔ منهما. ثم اعلم انه قال الشیخ الاشعری : کل متماثلین فانهما لایجتمعان . و قد یتوهم من هذا انه یجب علیه ان یجعلهما قسماً من المتضادین لدخولهما فی حدهما. و حینئذ ینقسم الاثنان قسمة ثنائیة بأن یقال الاثنان ان امتنع اجتماعهما فهما متضادان والا فمتخالفان . ثم ینقسم المتخالفان الی المتماثلین و غیرهما. والحق عدم وجوب ذلک و لا دخولهما فی حد المتضادین اما الاول فلان امتناع اجتماعهما عنده لیس لتضادهما و تخالفهما کما فی المتضادین . بل للزوم الاتحاد و رفع الاثنینیة. فهما نوعان متباینان ، و ان اشترکا فی امتناع الاجتماع . و اما الثانی فلان المثلین قد یکونان جوهرین فلایندرجان تحت معنیین . فان قلت اذا کانا معنیین کسوادین مثلا کانا مندرجین فی الحد قطعاً. قلت لا اندراج ایضاً. اذ لیس امتناع اجتماعهما لذاتیهما بل للمحل مدخل فی ذلک . فان وجدته رافعة للاثنینیة منهما حتی لو فرض عدم استلزامهما لرفع الاثنینیة لم یستحل اجتماعهما. و لذا جوّز بعضهم اجتماعهما بناءً علی عدم ذلک الاستلزام . و ایضاً المراد بالمعنیین فی حدّ الضدّین معنیان لایشترکان فی الصفات النفسیة. هذا کله خلاصة ما فی شرح المواقف و حاشیته للمولوی عبدالحکیم . و عندالحکماء کون الاثنین بحیث لایشترکان فی تمام الماهیة. و فی شرح المواقف قالت الحکماء کل اثنین ان اشترکا فی تمام الماهیة فهما مثلان و ان لم یشترکا فهما متخالفان . و قسموا المتخالفین الی المتقابلین و غیرهما -انتهی . والفرق بین هذا و بین ما ذهب الیه اهل الحق واضح . و امّا الفرق بینه و بین ما ذهب الیه بعض المتکلمین من ان ّ التخالف غیرالتماثل فغیر واضح . فان عدم الاشتراک فی تمام الماهیة و عدم الاشتراک فی الصفات النفسیة متلازمان . و یؤیّده ما فی الطوالع و شرحه من ان ّ کل شیئین متغایران . و قال مشایخنا ای مشایخ اهل السنة، الشیئان ان استقل کل منهما بالذّات و الحقیقة بحیث یمکن انفکاک احدهما من الاَّخر فهما غیران و الاّ فصفة و موصوف او کل ٌ و جزءٌ علی الاصطلاح الاوّل . و هو ان ّ کل شیئین متغایرین ان اشترکا فی تمام الماهیةفهما المثلان کزید و عمرو. فانهما قد اشترکا فی تمام الماهیة التی هی الانسان . و الاّ فهما مختلفان . و هماامّا متلاقیان ان اشترکا فی موضوع کالسواد و الحرکة العارضین للجسم . او متساویان ان صدق کل ٌ منهما علی کل ّ ما یصدق علیه الاَّخر کالانسان و الناطق . او متداخلان ان صدق احدهما علی بعض ما یصدق علیه الاَّخر. فان صدق الاَّخر علی جمیع افراده فهو الاعم مطلقا والاّ فهو الاعم من وجه . او متباینان ان لم یشترکا فی الموضوع . و المتباینان متقابلان و غیر متقابلین - انتهی . و قال السید السند فی حاشیته : ان اعتبر فی الاشتراک فی الموضوع امکان الاجتماع فیه فی زمان واحد لم یکن مثل النائم والمستیقظ من الامور المتحدة الموضوع الممتنعة الاجتماع فیه داخلا فی التساوی لخروجه عن مقسمه . و ان لم یعتبر ذلک یکون السواد و البیاض مع کونهما متضادین مندرجین فی المتلاقیین لا فی المتباینین فلاتکون القسمة حقیقیة. فالاولی ان یجعل اعتبار النسب الاربع قسمة برأسهاو اعتبار التقابل و عدمه قسمة اخری . کما هو المشهور. 1- افتراق، تباين، تضاد، تفارق، تفاوت، تمايز، توفير، فرق، مغايرت،
2- تشت، دعوا، ضديت، كشمكش، مخالفت، مشاجره، نزاع، نفاق difference, disagreement, discrepancy, division, variation, discord, quarrel, disparity, dissension, friction, schism, variance, inequality, versatility, mean square deviation, cross, schismatism, scissoring اختلاف، فرق، فارق، خلاف، تفاوت، تمييز، الاختلا ف، نزاع، صفة مميزة fark différence unterschied diferencia differenza تفاضل، مابهالتفاوت، عدم توافق، عدم موافقت، مغایرت، عدم قبول، بخش، تقسیم، لشکر، تفرقه، قسمت، تغییر، دگرگونی، تغییر پذیری، ناپایداری، بی ثباتی، دوءیت، ستیزه، مجادله، مرافعه، ناجوری، بی شباهتی، اختلاف عقیده، شقاق، اصطکاک، سایش، مالش، حساسیت، جدایی، انفصال، ایجاد جدایی، واریانس، نا سازگاری، نا برابری، عدم تساوی، ناهمواری، تطبیق پذیری، همه کاره بودن، تنوع، روانی، تردستی، میزان انحراف متداول، صلیب، چلیپا، خاج، حد وسط، نا درستی، برش، پراکندگی
کلمه "اختلاف" در زبان فارسی به معانی گوناگونی همچون تضاد، تفاوت و عدم توافق میان افراد یا چیزها استفاده میشود. برای استفاده صحیح از این کلمه در جملات و نگارش، توجه به نکات زیر مفید است:
معنی و کاربرد:
"اختلاف" به عنوان یک اسم، به حالتی اشاره دارد که دو یا چند نفر یا چیز به دلایل مختلف نظرات یا دیدگاههای متفاوتی دارند.
این کلمه میتواند در زمینههای مختلف مانند اختلافات خانوادگی، اختلافات سیاسی، اختلاف نظرهای علمی و غیره به کار رود.
ساختار جمله:
زمانی که از "اختلاف" در جملات استفاده میکنید، معمولاً نیاز به یک مفعول یا موضوع دارید. مثلاً:
"بین این دو گروه اختلاف وجود دارد."
"اختلاف نظر در این موضوع طبیعی است."
توجه به نحوه اتصال:
"اختلاف" میتواند با حروف جر و صفتها ترکیب شود. به مثالهای زیر توجه کنید:
"اختلاف در عقاید"
"اختلاف میان دو طرف"
"اختلافهای فرهنگی"
استفاده از جملههای منفی:
در جملات منفی نیز میتوان از "اختلاف" استفاده کرد:
"بین این دو نفر هیچ اختلافی وجود ندارد."
"ما هیچ اختلاف نظری در این مورد نداریم."
نگارش صحیح:
املای کلمه "اختلاف" باید به همین شکل و با حروف صحیح نوشته شود و از املای نادرست پرهیز کنید.
با رعایت این نکات، میتوانید استفاده صحیح و مؤثری از کلمه "اختلاف" در نگارش فارسی خود داشته باشید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "اختلاف" در جمله آوردهام:
بین دو گروه سیاسی در مورد راهکارهای اقتصادی کشور اختلاف وجود دارد.
اختلاف نظر بین مدیران باعث تأخیر در تصمیمگیری شد.
در جلسه، اعضای تیم درباره نحوه اجرای پروژه اختلافاتی داشتند.
اختلاف فرهنگی میتواند منجر به سوءتفاهمهای زیادی شود.
او تلاش کرد تا اختلافات خانوادگی را با گفتگو حل کند.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: تفاضل، مابهالتفاوت، عدم توافق، عدم موافقت، مغایرت، عدم قبول، بخش، تقسیم، لشکر، تفرقه، قسمت، تغییر، دگرگونی، تغییر پذیری، ناپایداری، بی ثباتی، دوءیت، ستیزه، مجادله، مرافعه، ناجوری، بی شباهتی، اختلاف عقیده، شقاق، اصطکاک، سایش، مالش، حساسیت، جدایی، انفصال، ایجاد جدایی، واریانس، نا سازگاری، نا برابری، عدم تساوی، ناهمواری، تطبیق پذیری، همه کاره بودن، تنوع، روانی، تردستی، میزان انحراف متداول، صلیب، چلیپا، خاج، حد وسط، نا درستی، برش، پراکندگی