جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'arziz
precious  |

ارزیز

معنی: ارزیز. [ اَ ] (اِ) نوعی از معدنیات باشد سپیدرنگ . (صحاح الفرس ). قلعی . (حبیش تفلیسی ). قلعی باشد و بعربی رصاص خوانند. گویند اگر قدری از آنرا تنک کرده بر کمر بندند منع احتلام کند. (برهان ). آنرا بهندی رانکا گویند. (آنندراج ). قلعی که آنرابهندی رانگ گویند. (غیاث ). قلعی خوب . کذا فی شرفنامه لکن خوب نیست زیرا معنی ارزیز قلعی است مطلقا. (مؤید الفضلاء). علاب . (دهار). علابی . کفشیر و آن غیر سرب است . قلعی . ارزیز خالص . (مهذب الاسماء). قلعی . ارزیزنیکو. (دهار). رصاص . (ابونصر فراهی در نصاب ) (زمخشری ) (دهار). رصاص ابیض . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رصاص و آن بر دو گونه است : ارزیز سیاه که آنرا ابار و اسرب گویند و ارزیز سپید که قصدیر و قلعی نامند. قلعی . ارزیز سفید. (زمخشری ) در صحاح الفرس آمده : کفشیر. روی ومس باشد که آنرا به ارزیز برهم بندند و در بعض نسخه ها کفشیر ارزیز است که شکسته های روئین و مسین برهم بندند - انتهی . آلت روئینه و مسینه و مانند این به ارزیز بندند و دوسانند، آن ارزیز را کفشیر خوانند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی مکرر نام داروئی می آورد به اسم اسفیداج ارزیز و ظاهر مرادش سفیدآب قلعی (سفیداب قلع) است : پس تابوت یوسف علیه السلام بقیر و ارزیز بکردند و اندر زیرآب نیل جای تابوت بساختند و بزنجیرها استوار کردند و اندر آن زیر آب بیاویختند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
و بازرگانان مصر آنجا [ به سودان ] روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و بهم سنگ زر بفروشند. (حدود العالم ). و از بالای بازارشان [ بازار سمرقندیان ] یکی جوی آب روانست از ارزیز و آب از کوه بیاورده . (حدود العالم ). و اندر اندلس معدن همه ٔ جوهرهاست از سیم و زر و مس و ارزیز. (حدود العالم ).
بچشم خرد چیز ناچیز کرد
دو صندوق پر سرب و ارزیز کرد.
فردوسی .
چو آن کرم را بود گاه خورش
از ارزیز جوشان بدش پرورش .
فردوسی .
سوی کنده آورده ارزیز گرم
سر از کنده برداشت آن کرم نرم
فروریخت ارزیز مرد جوان
بکنده درون کرم شد ناتوان .
فردوسی .
اگر گم شود زین میان هفتواد
نماند بچنگ تو جز رنج و باد
که من کرم را دادم ارزیز گرم
شد آن دولت و رفتن تیز، نرم .
فردوسی .
بیاورد ارزیز و رویین لوید
برافروخت آتش بروز سپید.
فردوسی .
مشتری دلالت دارد بر ارزیز و قلعی و سپیدروی . (التفهیم بیرونی ).
گرچه زرد است همچو زر پشیز
یا سپید است همچو سیم ارزیز.
لبیبی .
از این کوه سمباده ٔ زر برند
هم ارزیز و پولاد و گوهر برند.
اسدی .
چه ازکان ارزیز و سیماب و زر
چه ز الماس وز گونه گونه گهر.
اسدی .
کهش کان ارزیز و الماس بود
همه بیشه اش جای نسناس بود.
اسدی .
برجیس گفت مادر ارزیز است
مس را همیشه زهره بود مادر.
ناصرخسرو.
آنگاه سلیمان بفرمود تا ستونها برآوردند از چهل گز از سنگ رخام و بفرمود تا دیوان به ارزیز گداخته بیندودند. (قصص الانبیاء ص 175). ترشی در ظرف ارزیز نشاید، چه زهر تولید کند و هلاک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بباید پخت در دیگ سفال نو یا مس به ارزیز اندوده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
تن بده قلب را که در گیتی
زر همه روی گشت و سیم ارزیز.
مسعودسعد.
و زرو نقره و مس و ارزیز و سرب از کانها [ جمشید ] بیرون آورد. (نوروزنامه ). پس عثمان دیوار آن را به سنگ برآورد و ارزیز، و منقش کردند سخت عظیم نیکو. (مجمل التواریخ ).
هست در جنگ نیروی عامه
همچو ارزیز گرم بر جامه .
سنائی .
چون کار بخواهش رسد از شرم و خجالت
باشند گدازنده چو بر آتش ارزیز.
سوزنی .
ارزیز باد ریخته در گوش آن کسی
کو دارد از شنودن مدح و ثنات عار.
سوزنی .
چون میان کاسه ٔ ارزیزدلشان بی فروغ
چون دهان کوزه ٔ سیماب کفشان کم عطا.
خاقانی .
مشو نرم گفتار با زیر دست
که الماس از ارزیز یابد شکست .
نظامی (شرفنامه ).
- ارزیر اندودن ؛ رص ّ.
... ادامه
354 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) (شیمی) [قدیمی]
مختصات: ( اَ ) (اِ.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 225
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
precious
ترکی
değerli
فرانسوی
précieux
آلمانی
wertvoll
اسپانیایی
precioso
ایتالیایی
prezioso
عربی
أرزيز
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "ارزیز" به نظر نمی‌رسد که یک واژه استاندارد یا رایج در زبان فارسی باشد. اما اگر منظورتان یک کلمه خاص یا اصطلاح خاصی است، لطفاً توضیحات بیشتری ارائه دهید تا بتوانم بهتر کمک کنم.

اما اگر به دنبال قواعد نگارشی برای کلمات فارسی به طور کلی هستید، در اینجا چند نکته کلیدی آمده است:

  1. حروف بزرگ و کوچک: در فارسی، تنها در آغاز جملات و نام‌های خاص (مانند نام افراد و مکان‌ها) حرف اول بزرگ نوشته می‌شود.

  2. فاصله‌گذاری: بین کلمات باید فاصله مناسب وجود داشته باشد، اما باید از فاصله اضافی بین حروف خودداری کرد.

  3. علائم نگارشی: از علائم نگارشی مانند نقطه، ویرگول، و سؤال به درستی استفاده کنید تا جملات روان‌تر و مفهوم‌تر باشند.

  4. نوشتن صحیح: کلمات باید به شکل صحیح و مطابق با دستور زبان نوشته شوند. برای مثال، شکل جمع، پسوندها و پیشوندها و... باید به دقت رعایت شوند.

  5. هم‌نوایی: در نوشتار باید از تعادل به لحاظ لحن و سبک نگارشی و همچنین هماهنگی بین جملات و پاراگراف‌ها مراقبت کرد.

اگر سوال خاص دیگری دارید، لطفاً به اشتراک بگذارید تا بتوانم بیشتر کمک کنم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او همیشه آرزوی سفر به کشورهای مختلف را داشته است.
  2. آرزوی من این است که یک روز به قله کوه‌های آلپ برسم.
  3. این کتاب، داستان مردی را روایت می‌کند که برای رسیدن به آرزویش تمام تلاشش را می‌کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری