جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ارغوان . [ اَ غ َ ] (اِ) درختی باشد بغایت سرخ و رنگین ، طبیعت آن سرد و خشک است ، اگر از بهار آن شربتی سازند و بخورند رفع خمار کند و چوب آنرا بسوزانند بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه برآید و معرّب آن ارجوان است . (برهان ). درختی است که شاخهای باریک دارد و در موسم بهار همه ٔ درخت از گلها سرخ میگردد و اصلاً برگ ندارد و در موسم دیگر پربرگ میشود. (غیاث اللغات ). گلی است سرخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و گویند گیاهی است سرخ و صحیح آنست که درخت است و شاخهای آن باریک میشود و در تمام سال یک بار برگ آرد. (مؤید الفضلاء). درختی است که گلهای سرخ آورد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). و بکوهستان خراسان بسیار بود. (فرهنگ اوبهی ). این درخت در دره های گرگان بیش از دیگر نقاط جنگلهای خزر هست و از ارتفاع 180 گزی تا 900 گزی دیده میشود. (گااوبا) . دو گونه از این درخت در دره ٔ سفیدرود و دره های نسبةً گرم لرستان هست و هر دو گونه را ارغوان نامند. (گااوبا). ارجوان . خزریق . زمزریق . زعید : مورد بجای سوسن آمد باز می بجای ارغوان آمد. رودکی . همه غار و هامون پر از کشته شد ز خون خاک چون ارغوان گشته شد. فردوسی . گل ارغوان راکند زعفران پس از زعفران رنجهای گران . فردوسی . رخش پژمراننده ٔ ارغوان جوان سال و بیدار و بختش جوان . فردوسی . آن قطره ٔ شبنم بر ارغوان بر چون خوی ببناگوش نیکوان بر. کسائی . نسترن لؤلوی بیضا دارد اندر مرسله ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار. فرّخی . گفتم چو برگ نیلوفر بود پیش از این گفتا کنون ز خون عدو شد چو ارغوان . فرّخی . تابه ایام خزان نرگس بود تا بهنگام بهاران ارغوان . فرّخی . ارغوان بر طرف شاخ تو پنداری راست مرغکانند عقیقین زده بر باب زنا. منوچهری . تا چکاوک بست موسیقار بر منقار خویش ارغنون بسته ست بلبل بر درخت ارغوان . معزی . ازاین سراچه ٔ آوا و رنگ ، دل بگسل به ارغوان ده رنگ و به ارغنون آوا. خاقانی . لباس عافیت را تیغ چون گل چاک گرداند ز خون دشمنان نیزه ، درخت ارغوان گردد. کمال اسماعیل . بیرون زد ارغوان چو عرق از مسام شاخ شسته بلعل ِ حل شده دیباجه ٔ عذار. سیف اسفرنگ . چون غرابست این جهان بر من از آن زلف غراب ارغوان بار است چشمم زان لب چون ارغوان . مظفری . || (ص ) رنگ قرمز. سرخ . ارغوانی . ارجوان . نشاسته ای (رنگ ). فرفیر : چو سرو دلارای گردد بخم خروشان شود نرگسان دژم همان چهره ٔ ارغوان زعفران سبک مردم شاد گردد گران . فردوسی . زمین ارغوان و هوا آبنوس سپهر و ستاره پر آوای کوس . فردوسی . بنزدیک کیخسرو آمد دمان به رخ ارغوان و بدل شادمان . فردوسی . همی پژمراند به رخ ارغوان کند تیره دیدار روشن روان . فردوسی . چو دوری بگشت از می ارغوان برافروخت رخسار شاه جهان . فردوسی . شد از شادمانی رخش ارغوان که تن را جوان دید و دولت جوان . فردوسی . چو زو [ کیخسرو ] آگهی یافت کاوس کی که آمد زره ، پور فرخنده پی پذیره شدش با رخی ارغوان ز شادی دل پیر گشته جوان . فردوسی . ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی باده ٔ ارغوان نمی شاید زیست این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه ٔ خاک ما تماشاگه کیست . خیام . اهالی بابل رنگ ارغوانی را بسیار استعمال میکردند و در قدیم در مشرق نیز بسیار مشهور بود. (ارمیا 10:9) (سفر داوران 8:26) (استر 8:15). چنانکه پرده های هیکل و بعضی از لباسهای کهنه نیز به این رنگ بود. (حزقیال 25:4 و 35:6 و 39:29 و 2 تواریخ ایام 3:14). و سلاطین و اعیان و اعاظم نیز محض امتیاز از رعایا لباس ارغوانی در بر میکردند و بدین واسطه در وقتی که مسیح را در محکمه حاضر کردند، برای استهزاء وی را بلباس ارغوانی ملبس کردند. (یوحنا 19: 2 و 5). اهل صور و صیدون این رنگ را از صدف مخصوص تحصیل میکردند بدین واسطه در این صنعت مشهور گشتند و اکنون در طرف جنوب صیدا کومه ٔ عظیمی از صدفهائی که درزمان قدیم این رنگ را از آنها گرفته اند پیدا میشود و گاه ارغوانی را از کرمی که بر بلوط قرمز یافت میشود تحصیل میکردند. رجوع به قرمز شود. (قاموس کتاب مقدس ). || چهره ٔ گلگون . رخ سرخ رنگ : گر او را وامها می بازخواهند چرا چون زعفران گشت ارغوانت . ناصرخسرو. گر زرد شد گیاهی در خشک سال هجران پژمردگی مبادا آن تازه ارغوان را. (از آنندراج ). || (اِ) افسوس که به تازی حسرت خوانند. || چیزی عاریت . (مؤید الفضلاء). purple أرجواني، قرمزي، أحمر ارجواني، بنفسجي، أصبح أرجوانيا mor violet lila púrpura viola
أرجواني|قرمزي , أحمر ارجواني , بنفسجي , أصبح أرجوانيا
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "ارغوان" در زبان فارسی به عنوان نام یک درخت یا گیاه به کار میرود که گلهای زیبا و معطر دارد. در مورد قواعد نگارشی و نویسندگی مربوط به این کلمه، نکات زیر میتواند مفید باشد:
نحوه نوشتن: کلمه "ارغوان" باید به صورت کامل و بدون جایگزینی حروف نوشته شود.
تفکیک واژه: در جملات، "ارغوان" به عنوان یک اسم خاص شناخته میشود و نیازی به اتصال آن به دیگر واژهها نیست.
استفاده از نشانههای نگارشی: اگر این کلمه در متن به عنوان اسم علم به کار رود، باید توجه داشت که از علامتهای نگارشی به درستی استفاده شود. مثلاً؛ "در باغ، درخت ارغوان شکوفه زده است."
استفاده توصیفی: برای توصیف این کلمه میتوان از صفات و قیدهای مناسب استفاده کرد. مثلاً: "ارغوان زیبا" یا "ارغوان معطر".
اجتناب از تکرار: در نوشتههایی که قصد توصیف یا تحلیل این کلمه را دارند، سعی کنید از تکرار غیرضروری آن پرهیز کنید و از مترادفها یا ترکیبات مشابه استفاده کنید. برای مثال، به جای تکرار "ارغوان"، میتوانید از "این گیاه" یا "این درخت" استفاده کنید.
توجه به وزن و قافیه: اگر در شعر یا نثر ادبی به کار میرود، بهتر است به وزن و قافیه توجه شود و این کلمه به صورت زیبا و دلنشین در متن قرار گیرد.
با رعایت این نکات میتوان به نگارش درست و زیبای کلمه "ارغوان" در متنهای مختلف دست یافت.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "ارغوان" در جمله آوردهشده است:
هوا بسیار خوشایند بود و درختان ارغوان در باغ به زیبایی شکفته بودند.
در فصل بهار، ارغوانها با گلهای صورتی خود فضای پارک را زیباتر کردند.
او همیشه ارغوان را به عنوان سمبلی از عشق و دوستی میشناخت.
بوی عطر گلهای ارغوان در فضای اتاق پیچیده بود و حس نشاط را به او منتقل میکرد.
در مراسم عروسی، دستهگلهایی از ارغوان و گلبرگهای سفید تزئین شده بودند.