جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: آرایش . [ ی ِ ] (اِمص ، اِ) (از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن . زیب . زینت . تدبیج . زیور. جمال . زَین . زبرج . حلیه . (دهّار). زهره . تنقیش . زخرف . تجمل . تزیین . تزین . تحلی . تقین . پیرایه : خرد گیر کآرایش کارتست نگهدار گفتار و کردار تست هم آرایش تاج و گنج و سپاه نماینده ٔ گردش هور و ماه . فردوسی . ز کرده برخ بر نگارَش نبود جز آرایش کردگارش نبود. فردوسی . هم آرایش پادشاهی بُوَد جهان بی درم در تباهی بُوَد. فردوسی . که فرهنگ آرایش جان بود ز گوهرسخن گفتن آسان بود. فردوسی . سلیح تن آرایش خویش دار بود کِت شب تیره آید بکار. فردوسی . یکی بنده باشم بدرگاه تو نخواهم جز آرایش گاه تو. فردوسی . زنی بود آرایش روزگار درختی کزو فر شاهی ببار فرانک بدش نام و فرخنده بود بمهر فریدون دل آکنده بود. فردوسی . این عن فلان و قال فلان دان که پیش من آرایش کراسه و تمثال دفتر است . طیان . خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است و ماندن وی ازبهر آرایش روزگار ما بوده است . (تاریخ بیهقی ). وین همه آرایش باغ بهار بینی وین زیب و جمال و بهاش . ناصرخسرو. تن بیچارت زین شوی همی یابد این همه زینت و آرایش و این تحسین . ناصرخسرو. آرایش سپاه تو چون برکشند صف زین سرکشان خلخ و چاچ و تتار باد. مسعودسعد. بگفت اینقدر ستر و آسایش است وزین بگذری زیب و آرایش است . سعدی . - آرایش این جهان ؛ زخرف دنیا. زهره ٔ حیات دنیا. || ساز. سامان . آمادگی . اِعداد. تهیه . ساختگی . تنظیم .ترتیب : بیک هفته بودش بر آنجا درنگ همی کرد آرایش وساز جنگ . فردوسی . بسازند و آرایش ره کنند وز آرامگه رای کوته کنند. فردوسی . بسازیم و آرایش نو کنیم نهانی مگر باغ بی خو کنیم . فردوسی . || تعبیه : نگه کرد آن رزمگه ساوه شاه به آرایش و ساز آن رزمگاه . فردوسی . || باندازه کردن جامه پس از کوک زدن آن . دوباره اندازه کردن خیاط جامه ٔ کوک زده را دربر صاحب آن . فعل آن ، آرایش کردن است . || در مثال ذیل معنی آرایش برای نگارنده مبهم است : و ایزد تعالی منفعت همه ٔ گوهرها به آرایش مردم بازبست مگر منفعت آهن که جمیع صنایع را بکار است و جهان آراسته و آبادان بدوست . (نوروزنامه ). || اَدَب .رسم . آئین . نهاد : سوی او یکی نامه ننوشته ای ز آرایش بندگی گشته ای . فردوسی . سنگ بی نمج و آب بی زایش همچو نادان بود بی آرایش . عنصری (از صحاح الفرس ). || تزیین . آذین کردن : چو بشنید سیندخت گفتار اوی به آرایش کاخ بنهاد روی . فردوسی . || تسویل . تمویه . صورت سازی . ادب ِ بفریب . تعارف ، باصطلاح امروز. تصنع. ظاهرسازی . تبدیل صورت : از آن گفتم این کِم پسند آمدی بدین کارها فرهمند آمدی سپه ساختن دانی و کیمیا سپهبد بدستت پدر با نیا ز ما این نه گفتار آرایش است مرا بر تو بر جای بخشایش است بدین روز با خوارمایه سپاه برابر یکی ساختی رزمگاه ... فردوسی . چنین داد پاسخ که در خان تو میان بتان شبستان تو یکی مرد برناست کز خویشتن به آرایش جامه کرده ست زن . فردوسی . تاریخها دیده ام بسیار... پادشاهان گذشته را که خدمتکاران ایشان کرده اند و اندر آن زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش آن خواسته اند. (تاریخ بیهقی ). || بسامانی . || زی ّ. || آذین . آئین . تحفل . || (اِخ ) نام لحنی از سی لحن باربد که آن را آرایش خورشید نیز گویند. - آرایش چین ؛ معنی این ترکیب معلوم نیست ، شاید آینه بندی یا پرده های نقاشی : همه کاخ کرسی ّ زرّین نهاد به پیش اندر آرایش چین نهاد. فردوسی . برآراسته دختر شاه را نباید خود آرایشی ماه را بخانه درون تخت زرین نهاد بگرد اندر آرایش چین نهاد. فردوسی . بفرمود تا تخت زرین نهند بخیمه در آرایش چین نهند. فردوسی . بفرمود [ افراسیاب ] کز نامداران هزار بخوانند و از بزم سازند کار سراسر همه دشت آذین نهند بسغد اندر آرایش چین نهند. فردوسی . بایوانها تخت زرین نهاد بخانه در آرایش چین نهاد. فردوسی . و در این دو بیت ظاهراً شاعر از آرایش چین معنی دیگری فهمیده است : بود در آرایش چین خسروی وز رُخَش آرایش دین پرتوی . کاتبی . روزی از آرایش چین شاهزاد شد بسوی دشت دل از خالشاد. کاتبی . 1- بزك، توالت
2- حليه، زيب، زينت، زيور
3- آذين، تزيين
4- پيرايه، چهرهآرايي، گريم پيرايش makeup ماكياج، بنية، تجميل، مستحضر تجميلي، مكياج للوجه، ميك أب makyaj yapmak se maquiller bilden constituir trucco گریم، ترکیب، بزک، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، آرا
کلمه "آرایش" در زبان فارسی به معنای زینت و زیبایی، به ویژه در مورد چهره و ظواهر افراد به کار میرود. در ارتباط با این کلمه، چند نکته قواعدی و نگارشی مطرح است:
نحوه نوشتن: "آرایش" با حرف "ا" و به صورت اتصال "آ" و "ر" و "ا" و "یشه" نوشته میشود. این کلمه به صورت "آرایش" بدون فاصله و با علامت "ی" در انتهاست.
مفرد و جمع: "آرایش" مفرد است و جمع آن "آرایشها" خواهد بود. در نوشتن جمع این کلمه باید "ها" را به انتهای آن اضافه کنیم.
کاربرد در جملات: این کلمه میتواند در جملات مختلف به عنوان اسم، صفت یا قید استفاده شود. برای مثال:
"او همیشه آرایش زیبایی دارد."
"آرایش صورتش به خوبی انجام شده است."
نکات نگارشی:
در نوشتن کلمه "آرایش"، باید توجه داشت که حروف آن به درستی نوشته شوند و علامتها و فاصلهها رعایت شود.
برای تأکید یا توصیف میتوان از صفات دیگری مانند "زیبا"، "ساده" یا "مدرن" قبل از "آرایش" استفاده کرد.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "آرایش" به درستی و به طور مؤثر در متنهای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "آرایش" در جملات آوردهام:
برای مراسم عروسی، او ساعتها وقت صرف آرایش خود کرد.
آرایش صورتش بسیار زیبا و طبیعی به نظر میرسید.
در فصل تابستان، برخی از افراد به دنبال آرایشهای سبک و خنک هستند.
او تصمیم گرفت که آرایش موهایش را تغییر دهد و یک مدل جدید انتخاب کند.
در کلاسهای آرایشگری، هنرجویان تکنیکهای مختلف آرایش را یاد میگیرند.
اگر نیاز به جملات بیشتری دارید یا موضوع خاصتری مدنظر شماست، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: گریم، ترکیب، بزک، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، آرا