جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رستمداری ، جلال الدولةبن تاج الدوله زیاربن کیخسروبن اسپندار [ ظ: استندار ] شهراکیم بن نام آوربن بی ستون . خوندمیر گوید: وی پس از فوت پدر (734 هَ . ق .) تاج اقبال بر سر نهاد، ولایت آمل و رستاق را ببرادر خود فخرالدوله شاه غازی عنایت فرمود و در ایام دولت جلال الدوله ، سلطان ابوسعید بهادرخان وفات یافت ، و امیر مسعود سربدار در سبزوار قوی شده ، در اواخر سنه ٔ 743 لشکر بمازندران کشید و در آنجا بدست لشکر اسکندر بقتل رسید، وغنیمت بی نهایت از جهاز و یراق سربداران بدست اهالی مازندران و رستمدار افتاده تجمل و حشمت و مکنت و عظمت جلال الدولة اسکندر بدرجه ٔ کمال رسید، و لشکر بحدود ری کشیده چند قلعه ٔ معتبر مفتوح گردانید. در تاریخ سید ظهیر سمت تحریر یافته که عادت اکثر مردم رستمدار و گیلان و مازندران چنان بوده است که موی سر می گذاشتند و دستار نمی بستند، اما بعد از قتل امیر مسعود سربدار، جلال الدوله و برادران سر تراشیدند و دستار پیچیدند، و جلال الدولة در صباح روز شنبه 21 ذیحجه ٔ 746 قلعه و شهر کجور را طرح انداخت و به اندک زمانی آن عمارت عالی را به اتمام رسانید و چون مدت ملکش به بیست و هفت سال رسید ناگاه بحسب اقتضای قضا در 761 بزخم خنجر یساولی متوجه عالم عقبی گردید. مفصل این مجمل آنکه جلال الدوله مسخره ای که قزوینی بود پیوسته در مجلس عیش و طرب احضار میکرد و بصیقل سخنان هزل آمیزش زنگ ملال از آئینه ٔ خاطر میزدود، در اثناء شبی یکی از اهل صحبت آن مسخره را سخنی درشت گفت و قزوینی از کمال نادانی خود را بر آن داشت که کاردی از میان کشیده برخاست که بر آن شخص زند و بدین جهت مردم بهم آمده ، غضب اوفروننشست و خوف بر ملک جلال الدولة غلبه کرد برجست که از خانه بیرون رود، قضا را کارد مسخره بی اختیار بر دستش خورده ، رستمداری فریاد برآورد که [ ملک را بزونه ] یعنی ملک را بزدند، در آن حال ملک پای از خانه بیرون نهاده یساولی که حاضر بود تصور کرد که او شخصی است که جلال الدوله را کارد زده است و میخواهد بگریزد، بنابراین خنجری بر پهلویش فروبرد، جلال الدوله در ساعت افتاد و بمرد. (حبیب السیر جزء 2 ج 3 ص 105). و نیز رجوع بهمان جزء ص 112 و 114 و اسکندر جلال الدوله شود. alexander ألكساندر İskender alexandre alexander alejandro alessandro
کلمه "اسکندر" در زبان فارسی به عنوان نام یک شخص (خصوصاً اسکندر مقدونی) به کار میرود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
استفاده از الگوی فارسی: وقتی به اسکندر اشاره میکنید، بهتر است در جملات از ساختارهای صحیح و مناسب فارسی استفاده کنید. به عنوان مثال، "اسکندر، پادشاه بزرگ مقدونی" یا "اسکندر به فتح سرزمینهای زیاد پرداخت."
نحوه نگارش: نام "اسکندر" با "الف" در اول و با "د" در انتها نوشته میشود. توجه داشته باشید که این نام فارسیزبانان به صورت "اسکندر" نوشته میشود و به دلایل تاریخی و فرهنگی بر هیچ شکلی از تحریف نام آن تأکید نکنید.
نقطهگذاری: در جملاتی که "اسکندر" به عنوان موضوع یا فاعل قرار میگیرد، معمولاً در انتهای جمله یا پس از استفاده از صفتهای توصیفی، نقطهگذاری صحیح انجام شود. به عنوان مثال: "اسکندر، بزرگترین فاتح تاریخ بود."
رسمالخط: کلمه اسکندر در متون ادبی و تاریخی به این شکل نوشتهشده است و در متون علمی یا تاریخی نباید تغییر کند.
تلفظ: اگر در متنی به تلفظ کلمه اشاره میشود، باید با توجه به قواعد زبان فارسی، حرف "س" و "ک" و "د" و "ر" را بهدرستی ادا کنید.
با رعایت این نکات، میتوانید در نوشتههای خود به نحو احسن از کلمه "اسکندر" استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از کلمه "اسکندر" در جملات آورده شده است:
اسکندر مقدونی یکی از بزرگترین فاتحان تاریخ است که امپراتوری وسعتداری را تأسیس کرد.
در تاریخ، اسکندر به عنوان یک استراتژیست نظامی برجسته شناخته میشود.
داستانهای زیادی درباره ماجراهای اسکندر و سفرهایش به کشورهای مختلف وجود دارد.
کتابهایی که درباره زندگی و فتحهای اسکندر نوشته شده، به تحقیقات تاریخی کمک شایانی کردهاند.
در افسانهها، اسکندر با موجودات افسانهای در سرزمینهای دور دست مبارزه کرد.