جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bāb
chapter  |

باب

معنی: باب . (اِ) بابا. پدر. اَب . والد. مقابل مام ، مادر، که بعربی والد گویند و به این معنی بلغت زند و پازند با بای فارسی باشد. حکیم سنائی گفته :
هر دو را در جهان عشق طلب
پارسی باب دان و تازی اَب .
(از جهانگیری ).
بفتح اول به الف کشیده و سکون موحده تحتانی بمعنی پدر باشد و در لغت زند و پازند بمعنی اول (پدر) بجای موحده ٔ تحتانی آخر بای پارسی آمده . (هفت قلزم ). مؤلف آنندراج آرد: بمعنی پدر آمده است . خاقانی گفته :
مرا گریز ز خانه بخانقاه بود
چو کودکی که بمادر گریزد از بر باب .
خواجه جمال الدین سلمان در مرثیه ٔ امام حسین علیه السلام آرد:
در حق باب شما آمد علی بابها
هر کجا فصلی درین بابست در باب شما.
باب بزرگوارت ، اجداد نامدارت
دانسته اند بر خود انفاس من همایون .
|| و باب بلغت ژند و پاژند کنایه از آتش است که آتش پرستان از روی تعظیم آتش را مکرمترین همه اشیا می پندارند و لهذا بنام پدر موسوم سازند. (آنندراج ). و رجوع به انجمن آرا و فرهنگ نظام شود :
یکی ترک تیری بر او [ شیدسپ ] برگشاد
شد آن خسرو شاهزاده بباد
دریغ آن شه پروریده بناز
شد و روی او باب [ گشتاسب ] نادیده باز.
فردوسی .
سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب .
فردوسی .
پسر گفت کای باب فرخنده رای
چو دشمنش کردی بپرداز جای .
فردوسی .
نماند برو بوم و نی مام و باب
شود پست رودابه و رود آب .
فردوسی .
ببوسید روی زمین زال زر
بسی آفرین خواند بر باب بر.
فردوسی .
مرا بی پدر داشت بهرام [چوبینه ] گرد
دو ده سال زانگه که بابم بمرد.
فردوسی .
همه شهر ترکان ترا بس نبود
چو باب تو اندر جهان کس نبود.
فردوسی .
بگیتی نه فرزند ماند نه باب
تو بر سوک باب ایچ گونه متاب .
فردوسی .
سه اندر شبستان گرسیوزند
که از مام و از باب باپروزند.
فردوسی .
از آن سو خرامید تا رزمگاه
سوی باب کشته همی جست راه .
فردوسی .
که این تاجور شاه لهراسبست
که باب جهاندار گشتاسبست .
فردوسی .
ز پیش پدر بازگشت او بتاب
هم از بهر تاج و هم از گفت باب .
فردوسی .
بدو گفت من خویش گرسیوزم
که از مام و از باب باپروزم .
فردوسی .
که ای باب شیراوژن پهلوان
کجا پیل با تو ندارد توان .
فردوسی .
اگر نام پرسی تو برزوی نام
چنین خواندم شاه و هم باب و مام .
فردوسی .
گر آزار بابت نبودی ز پیش
ترا دادمی چیز از اندازه بیش .
فردوسی .
بدو گفت شاها مرا باب و مام
همی گوش بسترنهادند نام .
فردوسی .
بدو گفت شیدسب کای جان باب
تو خردی مرو سوی او باشتاب .
فردوسی .
سر بابت از مغز پرداختند
مرآن اژدها را خورش ساختند.
فردوسی .
گر از نام پرسیم برزوست نام
چنین خواندم شاه و هم باب و مام .
فردوسی .
فراوان سخن راند از افراسیاب
ز درد دل خویش وز رنج باب [ سیاوش ].
فردوسی .
چنین گفت [ بیژن با گیو ] کای باب پیروزگر
تو برمن بسستی گمانی مبر.
فردوسی .
دریغا که باب من آن پهلوان [ گیو ]
بماند ز هجران من ناتوان .
فردوسی .
که کیخسرو ایدر بدان سان شدست
که گوئی برباب مهمان شدست .
فردوسی .
بدان رفت لرزان بدی مام و باب
اگر تافتی بر سرش آفتاب .
فردوسی .
گر بیارند و بسوزند و دهندت بر باب
تو بسنگ تکژی نان ندهی باب ترا.
لبیبی .
تابناکند ازیرا که دو علوی گوهرند
بچگان آن به نسبت که ازین باب گرند.
منوچهری .
یک بارطبع آدمیان گیر و مردمان
گر آدم است بابت و فرزند بابکی .
اسدی .
اینجهان خوابست ، خواب ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب
روشنی چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش ای روشنائی چشم باب .
ناصرخسرو.
وز آنجا در جهان مردمت خواند
ز راه مام و باب مهربانت .
ناصرخسرو.
وز باب و ز مام خویش بربودش
تا زو بربود باب و مامش را.
ناصرخسرو.
همچو لؤلؤ کند، ای پورترا علم و عمل
ره باب تو همین است برو بر ره باب .
ناصرخسرو.
عطسه ٔ او آدم است ، عطسه ٔ آدم مسیح
اینت خلف کز شرف عطسه ٔ او بود باب .
خاقانی .
خرسندی من دل دهدم گر ندهد خلق
سیمرغ غم زال خورد گر نخورد باب .
خاقانی .
گر بخوانی باب و مامت را بنام
نعمت حق بر تو می گردد حرام .
عطار.
اگر باب را سایه رفت از سرش
تو در سایه ٔ خویشتن پرورش .
بوستان .
- بی باب ؛ در تداول عوام ، به معنی بی پدر باشد.
|| درخور. لایق . شایسته . سزاوار. بسکون بای ابجد بمعنی شایسته و درخور باشد چنانکه گویند: فلانی باب فلانی است ؛ یعنی شایسته ٔ فلانی است . (برهان ). و در ترکی و فارسی بمعنی شایسته و برابر و درخور و لایق . (غیاث ) (آنندراج ).
- باب دندان کسی بودن ؛ ملایم دندان او بودن : پلو پخت باب دندان پیرهاست .
|| رسم . معمول . راه . طریق . طریقه . متداول . متعارف .
- باب بودن یا نبودن ؛ مرسوم و معمول و متداول وقت بودن یا نبودن . مد بودن یا نبودن ، مقابل ، ناباب : جبه ، لباده ، حالا باب نیست . این کار میان ما باب نیست .
|| بمعنی رایج و مرغوب :
بیازاری که دلال است دلدار
متاع ناله هم بابست بسیار.
زلالی .
در مملکت وسیع رحمت
هر جنس که می برند بابست .
صائب .
بباد صرف کنی اشک آه را بیوقت
که این متاع گرانمایه باب صبحدم است .
صائب (از آنندراج )
- باب محلی بودن ؛ در آنجا بازار و رواج و مشتری بسیارداشتن .
- نوکرباب : از طبقه ٔ نوکر . چاکر پیشه : فلان نوکربابست . رجوع به نوکرباب در ردیف خود شود.
... ادامه
1116 | 0
مترادف: 1-اسم 2- رايج، رسم، متعارف، متداول، مد، مرسوم، معمول 3- در، دروازه 4- بارگاه، سرا

1- دريچه، پنجره 2- بخش، فصل، مدخل 3- اب، بابا، پدر 1- خاص، مخصوص، ويژه 2- باره، خصوص، فقره، مورد 3- بغاز، تنگه 4- درخور
متضاد: كلبه مام، مادر، ام 1- خاص، مخصوص، ويژه 2- باره، خصوص، فقره، مورد 3- بغاز، تنگه 4- درخور،
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: ( اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: bAb
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 5
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
chapter | door , portal , gate , strait , a la mode , appropriate , bob
ترکی
bob
فرانسوی
bob
آلمانی
bob
اسپانیایی
beto
ایتالیایی
bob
عربی
باب | فرع محلي , فصل من كتابة , منظمة محلية , جماعة من رجال الكنيسة , إجتماع عام لرجال الكنيسة , الفصل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «باب» در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد و بسته به سیاق جمله، معانی متفاوتی را می‌تواند بیان کند. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌شود:

  1. معنی و کاربرد:

    • «باب» به معنای در، دروازه یا مدخل به کار می‌رود.
    • این کلمه همچنین می‌تواند به معنای فصل یا بخش یک کتاب یا متنی استفاده شود (مثلاً باب اول).
    • در برخی از متون دینی، «باب» به معنای بخشی از مطالب مرتبط با موضوع خاص نیز به کار می‌رود.
  2. نحوه نوشتن:

    • کلمه «باب» به صورت مستقل و بدون هیچ گونه تغییر در نوشتن می‌شود. یعنی به عنوان اسم خاص یا عمومی، خود به خود تغییر نمی‌کند.
  3. ترکیبات:

    • کلمه «باب» می‌تواند در ترکیب با دیگر کلمات قرار گیرد، مانند «باب دانش»، «باب دوستی» و...
    • همچنین در عباراتی مثل «باب جدیدی باز کردن» یا «از باب احترام» استفاده می‌شود.
  4. قواعد نحوی:

    • «باب» می‌تواند به عنوان مفعول یا مبتدا در جمله به کار رود. مثلاً: «باب جدیدی برای یادگیری گشوده شد».
  5. نگارش صحیح:

    • در نگارش و تایپ، باید دقت کرد که «باب» به اشتباه به صورت «بـاب» یا با حروف دیگر نوشته نشود.
    • معمولاً در متون رسمی و دانشگاهی به صورت «باب» با حروف‌چینی صحیح باید نوشته شود.
  6. علامت‌گذاری:
    • در پایان جملاتی که با «باب» به عنوان بخش یا عنوان شروع می‌شوند، می‌توان از دو نقطه (:) یا خط تیره (–) برای جدا کردن عنوان از محتوای آن استفاده کرد.

با رعایت این نکات می‌توان به طور مؤثری از کلمه «باب» در نوشتار و نگارش فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "باب" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. در این کتاب، باب‌های مختلفی درباره فرهنگ‌های مختلف نوشته شده است.
  2. پس از مطالعه این باب، توانستم مفهوم داستان را بهتر درک کنم.
  3. معلم از ما خواست تا باب سوم را برای فردا مطالعه کنیم.
  4. در این باب، به توضیح ویژگی‌های شخصیت اصلی داستان پرداخته شده است.
  5. باب جدیدی از تاریخ کشورمان در این مستند بررسی شده است.

اگر سوال دیگری دارید یا به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: قسمت، شعبه، مقاله، درب، راهرو، ایوان، سر در، سیاهرگ باب کبد، گیت، دریچه، ورودیه، تنگ، تنگنا، مناسب، مقتضی، در خور

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری