جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bāred
bard  |

بارد

معنی: بارد. [ رِ ] (ع ص )سرد. ضد حار، خواه بقوه باشد یا بفعل . براد. (از قطر المحیط). سرد و سردی کننده . (غیاث ). سرد و خنک . (آنندراج ). سرد. (دِمزن ).
- عیش بارد ؛ زندگانی گوارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- ماء البارد ؛ آب سرد و خنک . (منتهی الارب ).
- مغنم بارد ؛ غنیمت بی رنج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به بارده شود.
- یوم بارد ؛روزی سرد. (مهذب الاسماء).
|| شمشیر بران . ج ، بوارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- حجت بارد ؛ یعنی ضعیف . (قطر المحیط) (اقرب الموارد) :
حجت بارد رها کن ای دغا
عقل درسر آور و با خویش آ.
مولوی .
|| فارسیان بمعنی بیمزه و ناخوش آرند. (غیاث ). و فارسیان بمعنی ناخوش بیمزه استعمال کنند. سعید اشرف گوید :
نقل جمال لیلی و شیرین بدور تو
چون گفتن لطیفه ٔ مشهور بارد است .
(از آنندراج ).
خنک و بیمزه در رفتار و گفتار :
مکرها در کسب دنیا بارد است
مکرها در ترک دنیا وارد است .
مولوی .
|| بی ذوق . بی لطف :
وآن توهمها ترا سیلاب برد
زیرکی ّ باردت را خواب برد.
مولوی .
آنچه ما را در دلست از سوز عشق
می نشاید گفت باهر باردی .
سعدی (طیبات ).
|| ثابت : لی علیه الف بارد؛ یعنی ثابت ، و کذلک سموم بارد؛ ای ثابت لایزول .(منتهی الارب ) (آنندراج ). || بمعنی عنّین ،که بر زن قادر نباشد. (غیاث ). || یکی از امزجه ٔ نه گانه ٔ طب قدیم . سرد. ج ، بوارد. (بحر الجواهر). و بارد بر دو گونه است بارد بالفعل ، چون برف و بارد بالقوه ، چون کاهو و کاسنی . (مفاتیح ). سرد و تر. سرد و خشک .
- بارد بالفعل ؛ سردی که با لمس سردی آن را دریابی . (بحر الجواهر).
- بارد بالقوه ؛ سردی باشد که چون از حرارت غریزیه منفعل شود در بدن احداث برودت کند. (بحر الجواهر).
... ادامه
801 | 0
مترادف: 1- خنك، سرد، يخ 2- بيمزه، لوس، ناخوشايند 3- بيذوق، بيلطف 4- سردمزاج، عنين، ناتوان
متضاد: حار
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی، مقابلِ حار، جمع: بَوارِد]
مختصات: (رِ) [ ع . ] (ص .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 207
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
bard
ترکی
ozan
فرانسوی
barde
آلمانی
barde
اسپانیایی
bardo
ایتالیایی
bardo
عربی
شاعر | شاعر قبلي , شاعر ملحمي , شاعر بطولي , بارد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بارد" در زبان فارسی به معنای "سرد" یا "سردی" است و به طور کلی به عنوان یک صفت به کار می‌رود. در نوشتار و استفاده از این کلمه، نکات زیر مد نظر قرار می‌گیرد:

  1. نگارش: کلمه "بارد" به صورت صحیح و با املای درست نوشته شود.

  2. هماهنگی(i نهاد و گزاره): در جملاتی که این کلمه به کار می‌رود، باید با نهاد جمله هماهنگ باشد. به عنوان مثال:

    • "آب بارد است." (آب سرد است.)
  3. استفاده از فعل مناسب: برای بیان حالت سرد در جملات، از فعل‌هایی مانند "هست" یا "شد" استفاده می‌شود:

    • "هوا بارد شد."
  4. استفاده در ترکیبات: "بارد" می‌تواند در ترکیبات و عبارات استفاده شود:

    • "بارد هوا" (هوا سرد است)
  5. فعل‌های مختلف: در جملات خبری و وصفی، می‌توانید از فعل‌های مختلف برای توصیف استفاده کنید:
    • "امشب خیلی بارد است."

اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا قواعد نگارشی دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. هوا در این روز بارانی، بسیار لطیف و دلنشین شده است.
  2. او سبدی از میوه‌های تازه برداشت و به خانه آورد.
  3. باران به شدت می‌بارد و زمین را به خوبی سیراب می‌کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری