جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bāmdād
morning  |

بامداد

معنی: بامداد. (اِ مرکب ) داده ٔ بام . آفریده ٔ فروغ . بخشیده ٔ روشنائی . داده ٔ صبح . || بام . گاه صبح . صبحگاهان . مقابل مساء. بُکرَة. (ترجمان القرآن ). وقت طلوع فجر. پیش از طلوع آفتاب . (آنندراج ). صبیحة. صباح . صدیع. صریم . (منتهی الارب ). غدوة. بکرة. (نصاب الصبیان ).اُصبوحَه . (مهذب الاسماء). فلق . غَداة. بکور. وقت صبح . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 156). غُدُوّ. اَبکار. مقابل عشی . بَریم . شبگیر. صبح از وقت طلوع فجر تا طلوع آفتاب . (فرهنگ نظام ). صبح زود. مابین طلوع فجر و برآمدن آفتاب . بین الطلوعین . (ناظم الاطباء) :
گلیمی که خواهد ربودنش باد
ز گردن بشخشدهم ازبامداد.
ابوشکور.
امروز بامداد مرا ترسا
بگشود باسلیق به نشکرده .
کسائی .
هم اندر زمان برنشستند شاد
غو کوس برخاست از بامداد.
فردوسی .
بشد دختر شاه را مژده داد
شد ایمن جم و بود تا بامداد.
فردوسی .
گزیده سپهبد هم از بامداد
بزد کوس و لشکر بنه برنهاد.
فردوسی .
ورا پهلوان گوهر و سیم داد
همان شب ببودند تا بامداد.
فردوسی .
ده روز با او بصید بودم
هرروز از بامداد تا شام .
فرخی .
روز مبارک شود آنرا که او
از تو ملک یاد کند بامداد.
فرخی .
روی تو چون شنبلید نوشکفته بامداد
روی من چون شنبلید پژمریده در چمن .
منوچهری .
آمد نوروز ماه می خور و می ده پگاه
هر روز تا شامگاه ، هرشب تا بامداد.
منوچهری .
لشکر از بامداد تانماز دیگر بیش مقام نتوانست کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 409). همه شب براندند و بامداد برنشست ، کوسها فروکوفتند. (تاریخ بیهقی ). غسل کرد و نماز جماعت بامداد بگزارد. (تاریخ بیهقی ). دستوری دادیم ، فردا صبوح باید کرد که بامداد باغ خوشتر باشد. (تاریخ بیهقی ).
اختر سرسبز مگر بامداد
گفت زمین را که سرت سبز باد.
اسدی .
چون بامداد شد دیگر باره بندویه با آن زینت پادشاهی بر بام دیر آمد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ اروپا ص 101).
تا رسم تهنیت بود اندر جهان به عید
هر بامداد برتو چو عید خجسته باد.
انوری .
آن ناله ای که فاخته میکرد بامداد
امروز یاد دار که فردا من آن کنم .
خاقانی .
سبحه درکف می گذشتم بامداد
بانگ ناقوس مغان بیرون فتاد.
خاقانی .
پس او را با باغی نقل کردند تا بامداد بر آن نمط که از حضرت فرمان رسد پیش گیرند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
دختری این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواهد ازو بامداد.
نظامی .
هنوز از جاه و دولت تا چه بیند
که روز دولتش رابامداد است .
شمس طبسی .
شب چو عقد نماز می بندم
چه خورد بامداد فرزندم .
سعدی (گلستان ).
دو بامداد گر آید کسی بخدمت شاه
سوم هر آینه در وی کند بلطف نگاه .
سعدی .
خواهم که بامدادی بیرون روی بصحرا
تا بوستان بریزد، گلهای بامدادی .
سعدی .
بوی گل بامداد نوروز
وآواز خوش هزاردستان .
(از ابدع البدایع).
تصبیح ؛ بامداد خفتن . (تاج المصادر بیهقی ).بامداد آمدن . (ترجمان القرآن ). تصبح ؛ بامداد شراب خوردن . اصطباح ؛ بامداد شراب خوردن . صبوحی کردن . تبکیر، ابتکار؛ بامداد آمدن . (منتهی الارب ). بامداد از جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سَبْرَة؛ بامداد خنک . بکور؛ بامداد برخاستن . (منتهی الارب ). ابکار؛ بامداد کردن . (ترجمان القرآن ). مصبح ، اصباح ؛ بامداد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بامداد درآمدن . انفجار؛ روشن گردیدن بامداد. (منتهی الارب ). وضح ؛ سپیدی بامداد. جهر؛ بامداد بی آگهی نزدیک کسی شدن . بامداد روشن . (منتهی الارب ).
- بامدادبر در کسی نشستن ؛ به امید و چشمداشت احسانی سحرگاه بر در خانه ٔ منعمی مقام کردن . بر در ارباب خانه ٔ دنیا نشستن که خواجه درآید و کرمی کند. به انتظار خروج صاحبخانه صبحگاه بر در خانه ٔ او جای گرفتن :
ای بردر بامداد پندار
فارغ چو همه خران نشسته .
انوری .
- بامداد پگاه ؛ صبح زود. بُکرَه . (منتهی الارب ). شبگیر :
همیگفت از بامداد پگاه
بپوزش بیایم برتو براه .
فردوسی .
چو شب روز شد بامداد پگاه
بفرمود تا بازگردد سپاه .
فردوسی .
چو شب روزشد بامداد پگاه
تبیره برآمد ز درگاه شاه .
فردوسی .
خجسته باشد روی کسی که دیده بود
خجسته روی بت خویش بامداد پگاه .
فرخی .
واجب آن شدکه بامداد پگاه
بر سر تخت خود نشیند شاه .
نظامی .
- بامداد نخستین ؛ فجر اول . صبح کاذب . بامداد دروغین . بام بالا. صبح دروغین . (از التفهیم بیرونی ). دم گرگ . دنبال گرگ . و نیز رجوع به بام بالا و ذنب السرحان شود.
- بامداد و شبانگاه ؛ عصران ، صرعان . بامداد و شام . کَرَتان . (منتهی الارب ).
- گاه بامداد ؛ هنگام صبح :
در تعجب مانده بودم زین قبل
تا بگاه بامداد از گاه شام .
ناصرخسرو.
- گه بامداد ؛ گاه بامداد.هنگام صبح . پگاه :
سرماه هفتم گه بامداد
بیامد بر شه زبان برگشاد.
فردوسی .
- نماز بامداد ؛ صلوة صبح . صلوة فجر. صلوة غداة. دوگانه . (یادداشت مؤلف ) : امیر نماز بامداد بکرد و روی بشهر آورد. (تاریخ بیهقی ) دیگر روز بار داد پس از نماز بامداد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404). تا وقت نماز بامداد هفت فرسنگ برانده بودند. (تاریخ بیهقی ). || از طلوع فجر تا ظهر را هم بامداد گویند. (فرهنگ نظام ). صبح . (بتعبیر متداول عامه که در معنی مقابل عصر بکار رود) و از برخی شواهد منقول در ذیل بامداد نیز این معنی برمی آید. || بمجاز وقت ظهر. (آنندراج ). اما این معنی جای دیگر دیده نشد.
... ادامه
621 | 0
مترادف: باكر، بامدادان، پگاه، سپيدهدم، شفق، صباح، صبح، فجر، فلق
متضاد: شام، عشا
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: bāmdāt]
مختصات: (اِمر.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: bAmdAd
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 52
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
morning | dawn , daybreak , forenoon
ترکی
sabah
فرانسوی
le matin
آلمانی
am morgen
اسپانیایی
por la mañana
ایتالیایی
la mattina
عربی
صباح | صباحية , فجر , ضحى , صباحي , مبكر , فجري
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بامداد" در زبان فارسی به معنای صبح زود یا آغاز روز استفاده می‌شود و در بسیاری از متون ادبی و شعر، جایگاه ویژه‌ای دارد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. نحوه نوشتن: "بامداد" باید به صورت صحیح و بدون غلط املایی نوشته شود.

  2. ترکیب‌سازی: این کلمه می‌تواند در ترکیب‌های مختلفی به کار رود، مثلاً "بامدادان" (به معنای صبح‌های زود) یا "بامدادگاهی" (زمانی که در بامداد برگزاری دادگاه‌ها یا مراسم‌ها باشد).

  3. بکارگیری در جملات: “بامداد” معمولاً به عنوان اسم زمان در جملات استفاده می‌شود. مثلاً:

    • بامدادان روشن، شهر را بیدار می‌کنند.
    • در بامداد سرد، کوه‌ها پوشیده از مه بودند.
  4. فارسی رسمی و ادبی: "بامداد" بیشتر در زبان رسمی و ادبی کاربرد دارد و در محاوره‌های روزمره کمتر استفاده می‌شود. در محاوره ممکن است به جای آن از کلمات ساده‌تری مثل "صبح" استفاده شود.

  5. حالت‌های جمع و مفرد: "بامداد" به صورت مفرد استفاده می‌شود و فرم جمع مشخصی ندارد، اما می‌توان از "بامدادان" به عنوان یک جمع غیررسمی استفاده کرد.

  6. نقطه‌گذاری: هنگام نوشتن جملات با این کلمه، باید به قواعد نقطه‌گذاری توجه کنید تا معنا و مفهوم واضح‌تری داشته باشند.

با رعایت این نکات و قواعد می‌توان از "بامداد" به بهترین نحو در نوشتار فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

در اینجا چند مثال برای کلمه "بامداد" در جمله آورده شده است:

  1. بامداد امروز هوا بسیار خنک و دلپذیر بود.
  2. او هر روز بامداد به ورزش صبحگاهی می‌پردازد.
  3. بامداد جمعه، خانواده ما تصمیم گرفتند به سفر بروند.
  4. پیدا کردن آرامش در بامداد، بهترین راه برای شروع روز است.
  5. بامدادها صدای پرندگان به گوش می‌رسد و آرامش خاصی به فضا می‌بخشد.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: صبح، سحر، سپیده دم، سحرگاه، سپیده، فجر، پیش از ظهر، قبل از ظهر، پیش از نیم روز، چاشتگاه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری