جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعلام به اخبار دادن سریع اختصاص یافته و تعلیم به آگاهانیدن مکرر و فراوان بنحوی که در ذهن متعلم اثر بر جای گذارد اختصاص یافته است . (از اقرب الموارد). خبر دادن و آگاه کردن . (از منتخب از غیاث اللغات ). بیاگاهانیدن . (تاج المصادربیهقی ) : چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود. (کلیله و دمنه ). و عقل مرد را به هشت خصلت بتوان شناخت ... هشتم در محافل خاموشی را شعار ساختن و از اعلام چیزی که نپرسند و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن . (کلیله و دمنه ). || (اِمص ) اِخبار و آگاه کردگی و اعلان . (ناظم الاطباء). - اعلام دادن ؛ آگاهانیدن . خبر دادن : اگر کسی از آن اعلام دهد بضرورت او را بر آن تصدیق باید داشت . (کلیله و دمنه ). و چون پرداخته گشت اعلام باید داد. (کلیله و دمنه ). هرچه در خانه از خیر و شر و نفع و ضرر حادث شدی جمله اعلام دادی . (سندبادنامه ص 86). او را به نیشابور موقوف کردند و حال او بحضرت سلطان اعلام دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 400). بوقت عود سلطان حال او اعلام دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 361). - اعلام کردن ؛ باخبر کردن . آگاهانیدن . واقف ساختن : از صدق موالاة در انتظار وصول رایات او اعلام کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 217). از استعداد و عزیمت معاودت حرب اعلامی کرده بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 339). رسول چیپال ناامید بازگشت وصورت حال اعلام کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 34). یکی از متعلقان واقف بود ملک را اعلام کرد که فلان را که حبس فرموده ای با ملوک نواحی مراسله دارد. (گلستان ). جای آن است که بر حال منش رحم آید حالت من بخیالش اگر اعلام کنید. سلمان ساوجی (از آنندراج ). و رجوع به اعلام کردن شود. - اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن . باخبر شدن . واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام . مسعودسعد. - نصرت اعلام ؛ خبر نصرت دادن . آگاهی از نصرت . اعلام فتح و فیروزی : اعلام نصرت اعلام از دارالسلطنه ٔ هرات بجانب کنار آمویه نهضت فرمود. (حبیب السیر ج 3 ص 179). || (مص ) نشان کردن گازر جامه را. || گلیم رنگین بر اسب افکندن در جنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): اعلم الفرس ؛ علق علیه صوفاً فی الحرب . (اقرب الموارد). || نشان لشکریان بر خود بستن ، یقال : اعلم الفارس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشان کردن خویشتن را بنشان جنگ . (از اقرب الموارد). نشان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || در جامه علم بافتن . (آنندراج ). جامه را علم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). طراز و نشان برای لباس ساختن ، یقال : اعلم القصار الثوب ؛ جعل له علماً من طراز و غیره . (از اقرب الموارد). || ممتاز شدن کسی در دلیری و شجاعت . (آنندراج ). || در اصطلاح محدثان ، آن باشد که شیخ متعلم خود را بیاگاهاند که این کتاب روایت یا سماع اوست و بدان بسنده کند. و بسیاری از محدثان و فقهاو دانشمندان علم اصول روایت کردن آنرا جایز دانسته اند و متأخران هم بدان تمایل دارند ولی برخی فقیهان عدم جواز آنرا قطعی دانسته اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آگاهانيدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن declaration, promulgation, warning, enunciation, annunciation, indiction, meld, predication, to announce إعلان، بيان، تصريح، التصريح الضرائبي duyurmak için annoncer ankündigen para anunciar annunciare اعلامیه، اعلان، اظهارنامه، بیان، ترویج، اعلام دارنده، هشدار، اخطار، اعلام خطر، زنگ خطر، اشاره، بشارت، اگهی، مالیات پانزده ساله املاک، دوره پانزده ساله، ارزیابی، اطلاق، اثبات، اسناد
... ادامه
505|0
مترادف:آگاهانيدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن
در زبان فارسی، کلمه "اعلام" به معنای اطلاع دادن، اعلام کردن یا خبر دادن است. این کلمه میتواند به عنوان اسم یا فعل استفاده شود و در جملات مختلف بنا به قواعد نگارش فارسی به شکلهای مختلفی به کار رود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با کلمه "اعلام" اشاره میکنیم:
فعل و اسم: "اعلام" به عنوان فعل به معنی اعلام کردن است و به عنوان اسم به معنای اعلامیه یا خبر میآید.
مثال: "او اعلام کرد که رویداد برگزار میشود." (فعل)
مثال: "اعلام رسمی در سایت منتشر شد." (اسم)
ضمیر: در جملاتی که از "اعلام" استفاده میکنید، باید دقت کنید که ضمایر و فعلها با آن سازگاری داشته باشند.
مثال: "آنها اعلام کردند که تغییراتی در برنامه ایجاد شده است."
حالت جمع: برای جمع بستن کلمه "اعلام"، معمولاً از "اعلامها" استفاده میشود.
مثال: "اعلامها به سرعت در رسانهها منتشر شد."
نقاط و نشانهگذاری: استفاده مناسب از ویرگول و نقطهگذاری در جملاتی که شامل "اعلام" هستند، اهمیت دارد تا جملات واضح و روان باشند.
مثال: "طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی، خطر بیماری کاهش یافته است."
قیدها و صفات: در جملات میتوان از قیدها و صفات برای توصیف بیشتر "اعلام" استفاده کرد.
مثال: "اعلام رسمی و فوری از طرف وزیر صادر شد."
با رعایت این قواعد و نکات، میتوانید از کلمه "اعلام" به طرز صحیح و مؤثری در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کاربرد کلمه "اعلام" در جملات آورده شده است:
مدیرعامل شرکت در نشست خبری، درباره وضعیت مالی شرکت اعلامیهای صادر کرد.
بهزودی تاریخ دقیق برگزاری کنفرانس علمی از سوی دبیرخانه اعلام خواهد شد.
پس از بررسیهای لازم، نتایج آزمون سراسری اعلام شد.
شهرداری در اطلاعیهای به شهروندان اعلام کرد که طرح ترافیک جدید از اول ماه آغاز میشود.
رئیسجمهور در مراسمی رسمی، راهبردهای جدید اقتصادی را اعلام کرد.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: اعلامیه، اعلان، اظهارنامه، بیان، ترویج، اعلام دارنده، هشدار، اخطار، اعلام خطر، زنگ خطر، اشاره، بشارت، اگهی، مالیات پانزده ساله املاک، دوره پانزده ساله، ارزیابی، اطلاق، اثبات، اسناد
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر