جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'afkande
cast  |

افکنده

معنی: افکنده . [ اَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از افکندن . انداخته شده . افتاده . (یادداشت مؤلف ). ساقطشده . انداخته شده . (ناظم الاطباء) :
چنان بد که آن دختر نیکبخت
یکی سیب افکنده باد از درخت .
فردوسی .
از آن صدهزاران یکی زنده نیست
خنک آنکه در دوزخ افکنده نیست .
فردوسی .
دید که در دانه طمع خام کرد
خویشتن افکنده ٔ این دام کرد.
نظامی .
تازه کنند این گل افکنده را
باز هم آرند پراکنده را.
نظامی .
|| ازپاافتاده در میدان جنگ ، زنده باشد یا مرده . شکست خورده . (از یادداشت مؤلف ). صریع. (منتهی الارب ) :
از ایرانیان هرکه افکنده بود
اگر کشته بود و اگر زنده بود.
فردوسی .
همه مرد و زن بندگان توایم
برزم اندر افکندگان توایم .
فردوسی .
بگفت ای شاه عالم بنده ٔ تو
همه شاهان بصید افکنده ٔ تو.
نظامی .
- افکنده پر ؛ بال و پر ریخته :
بترک آنگهی گفت آن سو گذر
بیاور تو آن مرغ افکنده پر.
فردوسی .
|| گسترده . پهن شده :
کنون تا بنزدیک کاوس کی
صد افکنده فرسنگ بخشنده پی
وز آنجای سوی دیو فرسنگ صد
بیاید یکی راه دشخوار و بد.
فردوسی .
افکنده همچو سفره مباش از برای نان
همچون تنور گرم مشو از پی شکم
تو مست خواب غفلتی و از برای تو
ایزد فکنده خوان کرم در سپیده دم .
؟
|| خوار. ذلیل . فروتن . متواضع :
دبیریست از پیشه ها ارجمند
وزو مرد افکنده گردد بلند.
فردوسی .
آلت حشمت چندان و تواضع چندان
آری افکنده بود شاخ که بیش آرد بار.
عثمان مختاری .
دلم دردمندست یاری برافکن
بر افکنده ٔ خود نظر بهتر افکن .
خاقانی .
تو خاکی ... افکنده باش تا که همه نبات از تو روید.. در این جهان خاموش و افکنده باش تا در تو امید آنجهانی قرار گیرد. (کتاب المعارف ). افکنده ٔ خود را بربایدداشت . (مرزبان نامه ).
درود خدا باد بر بنده ای
که افکنده شد با هر افکنده ای .
نظامی .
نظامی هان و هان تا زنده باشی
چنان خواهم چنان کافکنده باشی .
نظامی .
|| کشته . مقتول :
ز افکنده گیتی بر آن گونه گشت
که کرکس نیارست بر سر گذشت .
فردوسی .
بدو گفت فردا بدین رزمگاه
ز افکنده موران نیابند راه .
فردوسی .
از افکنده شد روی هامون چو کوه
ز گرزش شدند آن دلیران ستوه .
فردوسی .
صف خیل ایران پراکنده کرد
کجا تاخت هامون پر افکنده کرد.
(گرشاسب نامه ).
که و دشت از افکنده بد ناپدید
گریزنده کس رو بیک جا ندید.
(گرشاسب نامه ).
آن نازنینان زیر خاک افکنده ٔ چرخند پاک
ای بس که نالی دردناک اریاد ایشان آیدت .
خاقانی .
|| محذوف . (یادداشت مؤلف ). || شکارشده :
کدام آهو افکنده خواهی بتیر
که ماده جوانست و همتاش پیر.
فردوسی .
|| بخم . (یادداشت مؤلف ) :
از خجلت بالای تودر هر چمن و باغ
افکنده سر سرو و سپیدار شکسته .
سوزنی .
|| آویخته . فروهشته : آنجا طبلی دید [ روباه ] در پهلوی درختی افکنده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) فضله . پیخال . مدفوع . (یادداشت مؤلف ) : آلت حرب تغدری افکنده اوست . (حبیب السیر).
- افکنده تر ؛ افتاده تر :
بدان هرکه بالاتر فروتر
کسی کافکنده تر گستاخ روتر.
نظامی .
- افکنده داشتن تن ؛ تواضع کردن . افتادگی کردن :
طریقت جز این نیست درویش را
که افکنده دارد تن خویش را.
سعدی (بوستان ).
- افکنده سر ؛ شرمنده . خجلت زده :
از پیش این رئیس نکوکار پاکزاد
افکنده سر چو خائن بدکار میروم .
خاقانی .
پیش سریر سلطان استاده تاجداران
چون ناشکفته لاله افکنده سر سراسر.
خاقانی .
- افکنده سم . رجوع به همین ماده شود.
- سرافکنده ؛ شرمنده . خجالت زده . متواضع:
اگر برده گیرد سرافکنده ایم
وگر جفت سازد همان بنده ایم .
نظامی .
سرافکنده در پایه ٔ بندگی
نمودش نشان پرستندگی .
نظامی .
و رجوع به ماده ٔ سرافکنده شود.
... ادامه
617 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت مفعولی)
مختصات: (اَ کَ دِ) (ص مف .)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: 'afkande
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 160
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
cast | shed , throw , droop , fling , give , quoit , up-end , funny
ترکی
atıcı
فرانسوی
lanceur
آلمانی
werfer
اسپانیایی
lanzador
ایتالیایی
lanciatore
عربی
المصبوب | صب , رمى , جمع , طاقم ممثلين , ضماد من الجبس , أدار , ملامح الوجه , الصنارة الملقاة , إطلاق , رمية نرد , بعث , شخصيات الرواية , حسب , حول طفيف , ألقى , سبك , قذف , شكل , نظم , وزع , سكب الحديد , أطلق , حظ , طرحه أرضا , عقد , نظرة , هيئة , إختار دورا للممثل , مطروح , يقذف
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "افکنده" از ریشه "افکندن" به معنای انداختن یا قرار دادن چیزی در جایی استفاده می‌شود. در قواعد فارسی و نگارشی، چند نکته قابل توجه است:

  1. جنس کلمه: "افکنده" یک فعل است که به صورت ماضی نقلی (فعل حال) استفاده می‌شود. به عبارتی، نشان می‌دهد که عمل افکندن در گذشته انجام شده است.

  2. صرف فعل: این فعل به صورت‌های مختلف صرف می‌شود. مثلاً:

    • من افکنده‌ام
    • تو افکنده‌ای
    • او افکنده است
  3. توافق و انطباق: در جملات، توجه به توافق فعل و فاعل لازم است. به عنوان مثال:

    • «او کتاب را افکنده است.» (در اینجا "او" فاعل و "افکنده" فعل است)
  4. نگارش صحیح: هنگام نگارش، مطمئن شوید که از نادرست‌نویسی پرهیز شود و به نکات املایی و نگارشی توجه شود.

  5. استفاده‌های ادبی: "افکنده" می‌تواند در متون ادبی و شعر به صورت مجازی و نمادین به کار برود، که به غنای متن کمک می‌کند.

اگر سوال خاصی درباره این کلمه یا استفاده‌اش در جملات دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در ادامه چند مثال برای کلمه "افکنده" در جمله آورده شده است:

  1. باد شدید برگ‌های درختان را به اطراف افکنده و خیابان را پر از نشانه‌های پاییز کرده است.
  2. او نامه‌ای را که سال‌ها در قفسه فراموش شده بود، از خاک بیرون آورد و بر روی زمین افکنده دید.
  3. درختان باغ در فصل پاییز، میوه‌های رسیده‌اش را بر روی زمین افکنده و زمین را تزئین کرده‌اند.
  4. در جشن تولد، مهمانان گل‌های زیبایی را بر روی میز افکنده و فضا را زیباتر کردند.
  5. تندباد ناگهانی، چادرها را از جای خود افکنده و باعث به هم ریختن مراسم جشن شد.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: انداختن، ریختن، در قالب قرار دادن، معین کردن، پخش کردن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، پرتاب کردن، پرت کردن، ویران کردن، افسرده و مایوس شدن، پژمرده شدن، اب از دهان تراوش شدن، پراندن، بیرون دادن، روانه ساختن، دادن، بخشیدن، ارائه دادن، رساندن، بر روی پایه نشاندن، راست نشاندن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری