جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: الوان . [ اَل ْ ] (ع اِ) ج ِ لَون . رنگها. (آنندراج ). رجوع به لون شود : ز بهر دیدن جانت همی چشم دگر باید که بی لونست چشم سر نبیند جز همه الوان . ناصرخسرو. آنرا به انواع الوان و اصباغ چون عرصه ٔ باغ بیاراستند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 421). - به الوان ؛ رنگارنگ : زاید دلم مدیح به الوان از آنکه تن پوشیده ام بکسوت خوب ملونش . سوزنی . - مختلف الالوان ؛ رنگارنگ . - مختلف الوان ؛ رنگارنگ . مختلف الالوان : مهندسان طبیعت ز جامه خانه ٔ غیب هزار سلّه برآرند مختلف الوان . سعدی . || قسمی از خرما در جیرفت . (یادداشت مؤلف ). || قسمی انگور. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) گاهی بمعنی گوناگون ورنگارنگ و متنوع و رنگین و به الوان آرند : روزی شدم برز بنظاره دو چشم من خیره شد از عجایب الوان که بنگرید. بشار مرغزی . خدای داند و تو کانچه هم بدو داری ز پیل و فرش و زر و سیم و جامه ٔ الوان . فرخی . وز خاک سیه برون که آورد این نعمت بیکران الوان ؟ ناصرخسرو. مصور بکار است مر چینیان را چو بغدادیان را صناعات الوان . ناصرخسرو. گهی الوان احوال عقاقیر که چه گرمست از آن چه خشک و چه تر. ناصرخسرو. پریان رفته اندکه از برای تو طعامهای الوان آورند تا تو آنرا میخوری . (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی متعلق به سعید نفیسی ). پس گریان گریان آمد و شتابان در صومعه بازرفت . زمستان بود میوه های الوان دید پیش مریم نهاده . (قصص الانبیاء چ سنگی ص 204). یکچند کشید و داشت بخت بد در محنت و در بلای الوانم . مسعودسعد. چند نان ریزه ٔخوانهای خسان گرنه آبم خس الوان چه کنم . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 252). از درختهای عود و تیغهای بلارک و فیلان جنگی آراسته به الوان ملابس و مناطق مرصع... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 276). دریغا که بر خوان الوان عمر دمی چند خوردیم و گفتند بس . (گلستان ). آن صانع لطیف که بر فرش کائنات چندین هزار صورت الوان نگار کرد. سعدی . - الوان نعمت ؛ انواع نعمتها. نعمتهای مختلف . (ناظم الاطباء) : توانا که آن نازنین پرورد به الوان نعمت چنین پرورد. (بوستان ). الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت اسباب راحتی که ندانی شمار کرد. سعدی . 1- رنگها
2- رنگارنگ، رنگين، ملون، نگارين
3- اقسام، انواع، گوناگون colors الألوان renkler couleurs farben colores colori
کلمه "الوان" از ریشه "لوان" به معنی رنگها و چندرنگ بودن است و در زبان فارسی به عنوان جمع "لون" به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با کلمه "الوان" اشاره میکنیم:
جمع و مفرد: "الوان" جمع "لون" است و به معنای رنگهای مختلف میباشد. به عنوان مثال: "الوان زیبای گلها."
صرف و نحو: "الوان" به عنوان صفت میتواند در کنار اسمهای مختلف به کار برود و نوع یا کیفیت آن اسم را توصیف کند: "کتابهای الوان" (کتابهایی که رنگهای مختلف دارند).
استفاده به عنوان اسم: در برخی متون ادبی یا توصیفی، "الوان" میتواند به عنوان اسم مستقل نیز به کار رود.
قید: در جملات توصیفی، "الوان" میتواند به عنوان یک قید کیفیت ظاهر شود: "او با لباسهای الوان به مهمانی آمد."
ترکیبهای توصیفی: "الوان" میتواند با سایر کلمات ترکیب شود تا به ساخت عبارات توصیفی بپردازد: "گلهای الوان"، "کتابهای الوان".
نحوه نگارش: در متون رسمی و ادبی، "الوان" باید با دقت و درستی نوشته شود و از به کار بردن اشکالات املایی باید پرهیز کرد.
رعایت این نکات میتواند به وضوح و زیبایی نگارش شما کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در زیر چند مثال برای کلمه "الوان" در جملات مختلف آورده شده است:
بچهها با رنگهای الوان نقاشی میکردند و آثار زیبایی خلق کردند.
در باغ، گلهای الوانی به چشم میخورد که هر کدام زیبایی خاص خود را داشتند.
لباسهای الوان پارچهفروشی توجه هر کسی را به خود جلب میکرد.
در جشن تولدی که برگزار شد، بادکنکهای الوان فضای شاد و شادی را ایجاد کردند.
این نقاشی شامل اشکال و رنگهای الوان است که حس سرزندگی را منتقل میکند.
اگر مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!