جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اماله . [ اِ ل َ ] (ع مص ) برگردانیدن . خم دادن . (منتهی الارب ). میل دادن و برگردانیدن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به امالةشود. || تنقیه کردن . داخل کردن مایعات درامعا و احشا از پایین برای پاک کردن روده ٔ انسان یاحیوان و رفع یبوست . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). احتقان . حُقنه . دستور. و شیشه ٔ اماله آلتی است بشکل قیف که دنباله ٔ آن دراز و نوکش کج است و در داخل کردن داروهای آبکی و مایعات بروده ٔ انسان یا حیوان بکار برده میشود. (ناظم الاطباء). و آب اماله مایعی است که بوسیله ٔ اماله داخل روده کنند. || میل دادن فتحه است بسوی کسره . (از تعریفات جرجانی ). میل دادن فتحه بسوی کسره و الف بسوی یاءاست . (از شرح ابن عقیل بر الفیه ٔ ابن مالک ). میل دادن صوت «آ» (الف ) به «ی » (در قدیم یای مجهول ٌ و اکنون یای معروف ). (فرهنگ فارسی معین ). مانند: نهاب =نهیب ، خضاب = خضیب ، سلاح = سلیح ، آمن = ایمن ، رکاب = رکیب ، کتاب = کتیب ، حساب = حسیب ، حمار = حمیر، مرا = مری ، جهاز = جهیز، عتاب = عتیب ، حجاب = حجیب ، جراب (انبان ) = جریب ، احتراز = احتریز، املا = املی ، استهزا = استهزی . بعض شاعران کلمات فارسی را هم بصورت ممال بکار برده اند، مانند رهی (= رها) در این بیت : آن خلایق بر سر گورش مهی کرده خون را از دو چشم خود رهی . مولوی . چون در قدیم یاء کلمات ممال مانند یاء مجهول تلفظ میشده است شاعران متقدم فقط یاء مجهول را با کلمات ممال قافیه میکرده اند. شمس قیس رازی نویسد: «میان مکسور معروف و مکسور مجهول در قوافی جمع نشاید کرد از بهر آنکه یاء در مکسور معروف اصلی است و در مکسور مجهول گویی منقلب است از الف ، و از این جهت آنرا با کلمات مماله ٔ عربی ایراد توان کرد چنانکه انوری گفته است : بدین دوروزه توقف که بو که خود نبود درین مقام فسوس و درین سرای فریب چرا قبول کنم از کس آنچه عاقبتش ز خلق سرزنشم باشد از خدای عتیب ». (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 192). بعض متأخران نیز میان معروف و مجهول فرق گذاشته و کلمات ممال را فقط با یاء مجهول قافیه کرده اند، چنانکه ادیب پیشاوری گوید: این زشت بی هنر شکم ناشکیب من بدریده پیش هر کس و ناکس حجیب من آزاد راندمی بجهان توسن مراد گر میکشید قصد تو دست از رکیب من دست فرشته گشت غمی از حساب تو تا خود چه بود خواهد زین پس حسیب من خواندم هرآنچه بد ز طمع در کتاب تو هشتی هرآنچه بد ز ورع در کتیب من تا گشت پر جراب تو از طیب و از خبیث خالی شد از فضایل عقلی جریب من . (از گنج سخن دکتر صفا ج 3 ص 276). در بیت اخیر اصل کلمه (جراب ) را در مصراع اول و ممال آنرا در مصراع دوم آورده است . (راهنمای کتاب ، سال پنجم ص 164، مقاله ٔ پروین گنابادی ): لاله میان کشت درخشد همی ز دور چون پنجه ٔ عروس بحنّا شده خضیب . رودکی . شب عاشقت لیلةالقدر است چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب . رودکی . تیغش بخواست خورد همی خون مرگ را مرگ از نهیب خویش مر آن شاه را بخورد. عماره ٔ مروزی . شکسته سلیح و گسسته کمر نه بوق و نه کوس و نه پای و کمر. فردوسی . نه با این ایمنی دارد نه با آن گهی از مال می ترسد گه از جان . فخر گرگانی . نبینی آنکه در دریا نشیند چه مایه زو نهیب و رنج بیند. فخر گرگانی . بدو گفت کای شاه با فرّ و زیب به پیکار ما رنجه کردی رکیب . حکیم ایرانشاه بن ابی الخیر. این جهان را بجز از خوابی و بازی مشمر گر مقری بخدا و برسول و به کتیب . ناصرخسرو. بهره ٔ خویشتن از عمر فراموش مکن رهگذارت بحساب است نگه دار حسیب . ناصرخسرو. کی شود عز و شرف بر سر تو افسر و تاج تا تو مر علم و خرد را نکنی زین و رکیب . ناصرخسرو. شرح آنرا گفتمی من از مری لیک ترسم تا نلغزد خاطری . مولوی . ور دوست دست میدهدت هیچ گو مباش خوشتربود عروس نکوروی بی جهیز. سعدی . گرتیغ میزنی سپر اینک وجود من عیار مدعی کند از کشتن احتریز. سعدی . از دست قاصدی که کتابت بمن رسید در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب . سعدی . رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب . سعدی . از عجایبهای عالم سی ّ و دو چیز عجیب جمع می بینم عیان در روی او من بی حجیب . سعدی . خواجه خود گوید زینگونه فزون دارم شعر که مرا وقت نباشد پی شرح و املیش چون فروخواند بر خلق بصد گونه امید مردم نادان صد گونه کنند استهزیش آن یکی گوید کاین شاعرک بی سر و پای کیست تا مرد بیندیشد ازمدح و هجیش . ملک الشعرای بهار (دیوان ج 2 ص 436). تزريق، تنقيه، حقنه، روبش clyster, enema, injection, end حقنة شرجية amala amala amala amala amala تنقیه، تزریق، داروی تزریق کردنی
کلمه "اماله" در زبان فارسی به معنای خاصی اشاره دارد و به طور کلی در زمینههای مختلفی مانند علم فقه، علوم اسلامی یا ادبیات به کار میرود. در تحلیل قواعد نگارشی و نوشتاری این کلمه، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
املا: کلمه "اماله" به صورت صحیح باید با "الف" بعد از "م" نوشته شود. در این حالت، آوای "ا" به وضوح در تلفظ کلمه حس میشود.
نقطهگذاری: در جملاتی که این کلمه به کار میرود، رعایت قواعد نقطهگذاری (مانند ویرگول، نقطه، و ...) ضروری است تا جمله معنا و مفهوم درستی داشته باشد.
استفاده در متن: هنگام استفاده از کلمه "اماله"، باید توجه داشت که زمینه و محتوای متن با مفهوم کلمه تطابق داشته باشد. این کلمه معمولاً در متون تخصصی و علمی به کار میرود.
نحوه توصیف: در صورت نیاز به توصیف یا توضیح بیشتر درباره این اصطلاح، میتوان از توضیحات مفصلتری استفاده کرد که درک بهتری از مفهوم آن ارائه دهد.
قواعد صرف و نحو: مانند سایر کلمات فارسی، "اماله" نیز ممکن است به اشکال مختلفی در جملات بیافتد (به عنوان مثال: امالهها، امالهای، و غیره) و باید به قواعد صرف و نحو توجه شود.
با رعایت این نکات، میتوان کلمه "اماله" را به طور صحیح و منطقی در متون فارسی به کار برد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
کلمه "اماله" به معنی انحراف یا کج شدن است. در زیر تعدادی مثال آوردهام:
در هنگام رانندگی در جادههای پرپیچ و خم، باید حتماً از اماله جلوگیری کرد تا به خطر نیفتید.
اماله در ساختار پلها میتواند باعث ضعف و ناپایداری آنها شود.
استاد به دانشجویان گفت که اماله در چیدمان مواد در آزمایشگاه ممکن است نتایج را تحت تأثیر قرار دهد.
حین دویدن، امالهی بدن به سمت چپ باعث عدم تعادل میشود و باید به آن توجه کرد.
اگر سوال دیگری دارید یا نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر