جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'andišidan
think  |

اندیشیدن

معنی: اندیشیدن . [ اَ دَ ] (مص ) فکر کردن و اندیشه کردن و خیال نمودن و پنداشتن . (ناظم الاطباء). فکر و خیال کردن . (از آنندراج ). تأمل کردن . سگالیدن . سگالش کردن . تصور کردن . تأمل .فکرت . ترویه . (یادداشت مؤلف ). تفکر کردن . پنداشتن .ظن بردن . گمان بردن . توهم کردن . یاد کردن . یاد آوردن . در فکر تهیه چیزی بودن . (از یادداشتهای لغت نامه ).تفکر. فکر. تفکن . تقدیر. تمئنه . (از منتهی الارب ) : اندیشیدم که اگر از من گنج نامه ای طلب کنند... (تاریخ بلعمی ). دل در آن بست که برمک را از بلخ بیاورد و وزارت خویش بدو دهد اندیشید که مگر هنوز گبرباشد پس بر رسید مسلمان زاده بود. (تاریخ بلعمی ).
نماند ببهرام هم تاج و تخت
چه اندیشد این مردم نیکبخت .
فردوسی .
عطارد دلالت کند بر قوت اندیشیدن . (التفهیم بیرونی ). اما یونانیان بر ستارگان خطها اندیشیدند. (التفهیم بیرونی ).
چنان بوده ست کاندیشید سلطان
بپرس از لشکر و اسپاهسالار.
فرخی .
اگر ندانی بندیش تا چگونه بود
که سبزه خورده بفاژد بهارگه اشتر.
لبیبی .
عیشی است مرا با تو چونانکه نیندیشی
حالیست مرا با تو چونانکه نپنداری .
منوچهری .
نه مردم بود هرکه نندیشد اوی .
اسدی .
بدانید که اگر دست نازده برویم اندیشد این پادشاه که ما بترسیدیم و بگریختیم و دم ماگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 623). جواب دادند که نیکو اندیشیده است و ما جمله تابع و فرمان برداریم . (تاریخ بیهقی ص 258). زمانی اندیشید پس گفت حق بدست خواجه بونصر است . (تاریخ بیهقی ص 397). گفت بجان و سر خداوند سوگند که هم وی اندر آن بیندیشید و دانست که خطاست آنرا پاره کرد. (تاریخ بیهقی ص 331).
این یکدم نقد را غنیمت می دان
از رفته بیندیش ز آینده مپرس .
خیام .
اندیشید که اگر کشیده بفروشم ... روزگار دراز شود. (کلیله و دمنه ). اندیشیدم که اگر از پس چندین اختلاف رای متابعت این طایفه گیرم ... همچنان نادان باشم که آن دزد.(کلیله و دمنه ). اگر در دل او [ دمنه ] آزاری باقیست ناگاه خیانتی اندیشد. (کلیله و دمنه ). گمان نمی باشد که شنزبه خیانتی اندیشد. (کلیله و دمنه ). از نوعی در حلاوت آن (شهد) مشغول گشت که از کار خود غافل ماندو نه اندیشید که پای او بر سر چهار مار است . (کلیله و دمنه ). پس در خواتیم کارها نظر عاقلانه واجب دید واندیشید که عصیان بر ولی نعمت خویش عاقبتی وخیم دارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 39). اگر تو تدبیری اندیشیده ای یا مصلحتی دیده ای من تابع رای و متابع عزم تو خواهم بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 123). اندیشید که از جانب شمس الدوله با او غدری خواهد رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 391). به اتفاق یکدیگر حیلتی اندیشیدند که نصر را بدست آرند و خاطر از کار او فارغ گردانند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 231).
ای که با شیری تو درپیچیده ای
بازگو رایی که اندیشیده ای .
مولوی .
تو که بیدردی همی اندیش این
نیست صاحب درد را این فکر هین .
مولوی .
خطیب اندرین لختی بیندیشید. (گلستان ).
سخندان پرورده پیر کهن
بیندیشد آنگه بگوید سخن .
(گلستان ).
بیندیش در قلب هیجا مفر
چه دانی که زان ِ که باشد ظفر.
(بوستان ).
عابدی را پادشاهی طلب کرد اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم . (گلستان ).
در دایره ٔ قسمت ما نقطه ٔ پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه توفرمایی .
حافظ.
|| ترس و بیم کردن . (آنندراج ). ترسیدن . هراسیدن . باک داشتن . پروا داشتن . احتراز کردن . اجتناب کردن . ملاحظه کردن . پرهیز کردن . خوف ؛ اندیشیدن از چیزی ، مهم شمردن آن یا محل نهادن بدان . (از یادداشتهای مؤلف ). از آن متوهم شدن :
چنان اندیشداو از دشمن خویش
چو باز تیز چنگال از کراکا .
دقیقی .
من ز خداوند تو نندیشم ایچ
علم ترا پیش نگیرم نهاز.
خسروی .
چه اندیشی از آن سپاه بزرگ
که توران چو میشند و ایران چو گرگ .
فردوسی .
دلاور که نندیشد از پیل و شیر
تو دیوانه خوانش مخوانش دلیر.
فردوسی .
همی گفت نندیشم از زال زر
نه از سام و نزشاه با تاج و فر.
فردوسی .
یکی کار پیش است فردا که مرد
نیندیشد از روزگار نبرد.
فردوسی .
ز بس عدل و ز بس داد چنان کرد جهان را
که از شیر نیندیشد در بیشه غزالی .
فرخی .
با چنین مذهب گو هیچ میندیش و مترس .
فرخی .
نتوان جست خلافش بسلاح و به سپاه
زانکه نندیشدشیر یله از یشک گراز.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 203).
دیدی تو زو مرنج و میندیش تا ترا
زان مالها بیا کند و پر کند چو نار.
فرخی .
دو چیزش برکن و دو بشکن
مندیش ز غلغل و غرنبه
دندانش بگاز و دیده به انگشت
پهلو بدبوس و سر بچنبه .
لبیبی .
بر روی پزشک زن میندیش
چون هست درست پیشیارت .
لبیبی .
هرچه بخواهی کنون بخواه و میندیش
کت برساند بکام و آرزوی خویش .
منوچهری .
تو گر حافظ و پشت باشی مرا
بذره نیندیشم از هر غری .
منوچهری .
برآن گفتار شیرین نرم گردد
نیندیشد کزان بدنام گردد.
(ویس و رامین ).
می اندیشم نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن می نویسم . (تاریخ بیهقی ص 567). من که بونصرم باری هرچه امیر محمد مرا بخشیده است از زر و سیم همه معد دارم که حقا از این روزگار بیندیشیده ام . (تاریخ بیهقی ص 259). احمد ینالتکین ... دوحبه از قاضی نندیشید. (تاریخ بیهقی ص 408).
چون بحرب آیی با
دسته ٔ ریم آهن
مکن ای غافل بندیش ز سوهانم .
ناصرخسرو.
نندیشم از کسی که بنادانی
با من رسن بکینه کشان دارد
ابر سیاه را بهوا اندر
از غلغل سگان چه زیان دارد.
ناصرخسرو.
نیندیشم از ملوک و سلاطینش
دیگر کنم رسوم و قوانینم .
ناصرخسرو.
ای گاو چرا زشیر نرمی
بندیش که پیش او نپایی .
ناصرخسرو.
نومید مکن گسیل سائل را
بندیش زروزگار آن سائل
بندیش زتشنگان بدشت اندر
ای بر لب جوی خفته اندر ظل .
ناصرخسرو.
و چون این کار بکرد همه جوانب دیگر از وی بیندیشیدند و ملک او مستقیم گشت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 69). یا دینداری بودکه از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد. (کلیله و دمنه ).
هرکه باشد عاشق جانان نپردازد زجان
هرکه باشد طالب گوهر نه اندیشد زآب .
عبدالواسعجبلی .
نیندیشد از فلک نخرد سنبلش بجو
برکهکشان و خوشه بود ریشخند او.
خاقانی .
میندیش اگر صبر من لشکری شد
دلت سنگ شد سنگ بر لشکر افکن .
خاقانی .
عیسی ز بر چرخ است از دار نیندیشد.
خاقانی .
پروانه چو شمع دید دیوانه شود
از سوختن آن لحظه کجا اندیشد.
(از نغثةالمصدور).
هرچه از وی شاد گشتی در جهان
از فراق او بیندیش آن زمان .
مولوی .
اگر ملول شدی یا ملامتم گویی
اسیر عشق نیندیشد از ملال و ملام .
سعدی .
ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار
که آب چشمه ٔ حیوان درون تاریکی است .
(گلستان ).
حریف سفله در پایان مستی
نیندیشد ز روز تنگدستی .
(گلستان ).
تشنه و سوخته در چشمه ٔ روشن چو رسید
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد.
(گلستان ).
ترا غیر از تو چیزی نیست در پیش
ولیکن از وجود خود بیندیش .
شبستری .
امروز مکش سر ز وفای من و بندیش
زآن شب که من از غم بدعا دست برآرم .
حافظ.
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز.
حافظ.
گرمن از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه ٔ مستی و رندی نرود از پیشم .
حافظ.
- براندیشیدن ؛ اندیشیدن . فکر کردن .
- || ترسیدن ؛ هراسیدن . پروا داشتن . و رجوع به همین ماده شود.
- دراندیشیدن ؛ اندیشیدن . فکر کردن .
- || ترسیدن ؛ هراسیدن . و رجوع به همین ماده شود.
... ادامه
1622 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر لازم)
مختصات: (اَ دَ) (مص ل .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 429
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
think | contemplate , speculate , excogitate , hatch , thinking
ترکی
düşünmek
فرانسوی
penser
آلمانی
denken
اسپانیایی
pensar
ایتالیایی
pensare
عربی
فكر | اعتقد , تأمل , تخيل , ظن , فكر مليا , قدر , رأي , فكرة , يفكر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "اندیشیدن" به معنای فکر کردن، تأمل کردن و اندیشه کردن است و به عنوان یک فعل در زبان فارسی استفاده می‌شود. در زیر به برخی قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. صرف فعل: "اندیشیدن" یک فعل سه تغییر (ناقل) است. در زمان‌های مختلف این فعل به شکل‌های مختلف صرف می‌شود:

    • حال: می‌اندیشم، می‌اندیشی، می‌اندیشد
    • گذشته: اندیشیدم، اندیشیدی، اندیشید
    • آینده: می‌اندیشم (به شکل ضمیر و زمان آینده)
  2. کاربرد در جملات:

    • "من در مورد این موضوع زیاد اندیشیده‌ام."
    • "او همیشه در تصمیم‌گیری‌هایش به اندیشیدن اهمیت می‌دهد."
  3. استفاده از ساخت‌های مختلف:

    • "اندیشیدن به" (فکر کردن به موضوع خاص)
    • "اندیشیدن درباره" (تأمل بر روی یک موضوع یا مسئله مشخص)
    • "اندیشیدن در مورد" (تحلیل و بررسی موضوعی)
  4. نحو: این فعل معمولاً به صورت transitive (انتقالی) به کار نمی‌رود و نیازی به مفعول مستقیم ندارد. اما می‌تواند با حروف اضافه مثل "به" و "درباره" همراه شود.

  5. آوایی و نگارشی:

    • کلمه "اندیشیدن" باید به صورت صحیح نگارش شود و به معانی آن توجه شود. همچنین در تلفظ آن توجه به هجای "ان" و "دی" و "دن" (اندی+شی+دن) اهمیت دارد.
  6. ترکیبات و مشتقات:
    • از این کلمه می‌توان مشتقات مختلفی ساخت: اندیشه، اندیشناک، اندیشه‌ورزی و غیره.

استفاده صحیح از این کلمه و توجه به قوانین نگارشی می‌تواند به بهبود نوشتار و گفتار شما مساعدت کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. وقتی که در مورد مسایل زندگی اندیشیدن می‌کنم، به راه‌های جدیدی برای حل مشکلات می‌رسم.
  2. لحظاتی که به تنهایی می‌نشینم و به رویاهایم اندیشیدن می‌کنم، حس آرامش عمیقی به من می‌دهد.
  3. در کلاس فلسفه، استاد از ما خواست که درباره مفهوم وجود اندیشیدن کنیم و نظراتمان را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم.

واژگان مرتبط: فکر کردن، گمان کردن، فکر چیزی را کردن، خیال کردن، خیال داشتن، تفکر کردن، در نظر داشتن، دیدن، احتکار کردن، معاملات قماری کردن، سفته بازی کردن، از خود در آوردن، ابتکار کردن، ابداع کردن، هاشور زدن، تخم گذاشتن، روی تخم نشستن، خط انداختن، ایجاد کردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری