جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: انف . [ اَ ] (ع اِ) بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). منخر. (از اقرب الموارد). معطس . دماغ . (یادداشت مؤلف ). ج ، آناف ، اُنوف ، آنُف (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). - امثال : انف فی السماء و اِست فی الماء ،در حق کسی گویند که لاف بسیار زند و برطبق آن کاری بجای نیارد. || مهتر قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیشوای قوم . انف القوم ؛ مهتر و رئیس قوم . (آنندراج ). || پشته . || بیرون آمدگی کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ٔ کوه که پیش آمده باشد. (آنندراج ). آنچه از کوه بیرون آمده باشد. (از اقرب الموارد). || اول هر چیز و یا سخت ترین آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اول هر چیز. سار فی انف النهار؛ یعنی در اول روز. (از اقرب الموارد). جاء فلان یعدو و انف العدو؛ ای اشد العدو. (منتهی الارب ). || زمین رست که پیوسته بر آن آفتاب باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کرانه ٔ نان و پاره ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انف الرغیف ، پاره ای از نان گرده . (ناظم الاطباء). || کناره ٔ ریش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انف اللحیه ؛ کرانه ٔ ریش . (ناظم الاطباء). || کناره ٔ سپل شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انف خف البعیر؛ کرانه ٔ سپل شتر. (ناظم الاطباء). || انف البرد؛ سختی سرما. || انف المطر؛ بارانی که اول برویاند گیاه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || انف الناب ؛ آن طرف از دندان که اول برآید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رجل حَمِی ﱡ الاْ َنف ؛ مرد با ننگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حَمِی َ اَنفُه ُ؛ عزیز گردید. (از اقرب الموارد). || ورم انف ؛ خشمگین گردیدن : ورم انفه ؛ خشمگین گردید. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || جعل انف در قفا؛ پشت کردن بحق و روی آوردن بباطل ؛ جعل انفه فی قفاه . || هو یتبع انفه ؛ می بوید و می رود پی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رغم انف ؛ خوار گردیدن . (از اقرب الموارد). - رغم انف کسی ؛ ضد او. علیه وی . (فرهنگ فارسی معین ). - علی رغم انف کسی ؛ به رغم انف او. برخلاف میل او. و رجوع به رغم شود. - معیوب بودن انف کسی ؛ خل بودن .ابله بودن او. (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح موسیقی ) تگیه گاه زه ها (اوتار) و یا سیمهاست در بالای آلات ذوات الاوتار (رودجامگان ) مقابل خرک (مشط) که در پایین آلت و مستقر بر کاسه است و بفارسی بینی گویند. (یادداشت مؤلف ). یکی از پایه های دوگانه ٔ سیمها در آلات ذوات الاوتار و آن مفصلی است که تکیه گاه سیمهاست و در زیر پنجه قرار گیرد.مقابل مشط. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به انفت و انفة شود. ann آن bilgi inf. inf inf inf
کلمه "انف" به معنای ترکیدن یا جدا شدن از جایی است و به طور کلی در زبان فارسی به صورت "انفجار" به کار میرود. اما در مورد قواعد فارسی و نگارشی مربوط به کلمه "انف" باید به نکات زیر توجه کرد:
نحوه نوشتار: کلمه "انف" در متنهای رسمی بیشتر به عنوان ریشهای برای کلمات دیگر (مانند انفجار) استفاده میشود و معمولاً بهصورت مستقل به کار نمیرود.
جملهبندی: زمانی که این کلمه به کار میرود، باید در contexto درست بکار برود. مثلاً در جملاتی که به توصیف یک واقعه یا عمل مربوط میشود.
پیشهوری در کلمات: ترکیب "انف" با پسوندها یا پیشوندها ممکن است در تولید کلمات جدید مؤثر باشد، اما در استفاده روزمره، باید دقت کرد که مفهوم درست منتقل شود.
نام گذاری: گاهی اوقات "انف" میتواند به عنوان یک نام خاص یا اصطلاح فنی در حوزههای خاص علمی یا صنعتی مورد استفاده قرار گیرد.
اگر به دنبال نگارش و استفاده صحیح از این کلمه در متنهای خاص هستید، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بتوانم کمک بیشتری کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
انف شگفتانگیز یک ستاره در آسمان، دلیلی برای جشن گرفتن بود.
دانشمندان در حال تحقیق دربارهی دلایل انفهای خورشیدی و تأثیرات آنها بر زمین هستند.
صدای انف در دل شب، همهی ساکنان روستا را به وحشت انداخت.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر