جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: اول . [ اَو وَ ] (ع اِ ص ، ق ) نخستین . (کشاف اصطلاحات الفنون ).نخست نقیض آخر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آغاز. (کشاف اصطلاحات الفنون ). یکم . آغاز کار. (زمخشری ). اصل آن اوأل بر وزن افعل مهموزالاوسط بود همزه بواو قلب شد و درهم ادغام گردید و گویند اصل آن «ووأل » و «وول » بتشدید واو بر وزن فوعل بوده واو اول به همزه مبدل شد.ج ، اوائل ، اوالی و اولون ، و بر اواول جمع بسته نشده است زیرا اجتماع دو واو را که در میان آن دو، الف باشد ثقیل میدانند. (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). هرگاه اول صفت باشد غیرمنصرف است و الا منصرف . گوئی . لقیته عاماً اول و عاماً اولاً و نمیگویی عام الاول یا آنکه کم استعمال میشود و میگویی . ما رأیته مذعام اول و اول را بعنوان صفت رفع میدهی مثل اینکه گفته ای : اول من عامنا. و بعنوان ظرف نصب میدهی مثل اینکه گفته ای : مذعام قبل عامنا. (منتهی الارب ). اول صیغه ٔاسم تفضیل است به معنی پیشتر و منصرف آمدن لفظ اول اسم تفضیل و عدم استعمال آن بیکی از استعمالات ثلاثه ٔ اسم تفضیل که من و اضافت و الف و لام است از جهت کثرت استعمال است لهذا بعض صرفیان وزن آن فوعل مثل جوهر قرار داده اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : میوه ها در فکر دل اول بود در عمل ظاهر بآخر میشود. مولوی . پس سلیمان گفت ای هدهد رواست کز تو در اول قدح این درد خاست . مولوی . گر تیغ برکشد که محبان همی زنم اول کسی که لاف محبت زندمنم . سعدی . بنیاد ظلم اول در جهان اندک بود هر کس آمد بر آن مزیدی کرد.(گلستان ). - اول آغاز ؛ ازلی : نام تو کابتدای هر نامست اول آغاز و آخرانجام است . نظامی . - امثال : اول الفکر آخرالعمل ؛ کلمه ٔ جامعه ٔ اوایل فیلسوفان وقاعده ٔ مقرره ٔ بزرگان حکماست که گویند هر صانع و عاملی نخست نتیجه و غایت عمل را منظور کند و اندیشه ٔ خود را در آن بکار برد و آنگاه بدان کار پردازد و همان اول فکر اوست که در آخر بکار آید چنانکه درودگر نخست جلوس بر سر میز را بیندیشد آنگاه شروع بساختن سریر کند : اول فکر آخر آمد در عمل بنیت عالم چنان دان در ازل . مولوی . اول بها، مشک بها ؛ این مثل در محاوره ٔ سوداگران است باین معنی که فروختن متاع به عوض قیمتی که خریدار اولین میدهد بهتر است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). اول طعام پس کلام ؛ یعنی پس از چاشت و طعام خوردن باید صحبت داشت .(ناظم الاطباء). - اول استعداد ؛ کنایه از لطیفه ٔ ربانی است که مراد روح انسانی بود. (انجمن آرا). - اول الاولین ؛ مراد خداوند است : اول الاولین بروز شمار و آخرالاَّخرین بآخر کار. نظامی . - اول البشر ؛ حضرت آدم علیه السلام . (آنندراج ). - اول بین ؛ مقابل آخربین . آنکه عاقبت اندیش نباشد. - اول تجلی ؛ کنایه از عقل اول است .(آنندراج ) (انجمن آرا). - اول خط وجود ؛ کنایه از عقل نخست . (انجمن آرا). - اول به اول ؛ متوالیاً و پی درپی . (ناظم الاطباء). - اول دشت ؛ سودای اولین که در عرف هند بوهنی گویند و این را اهل حرفه شگون نیک شمارند و این مرادف دست فال است که دست لاف قلب آن است : اول دشت بسودای جنون برخیزد خودفروشی چو کند جلوه ٔ او در بازار. ثابت (از آنندراج ). نوروز شد ای اهل وفا اول دشت است یعنی ز پی آب و هوا اول دشت است . میرنجات . - اول رسیده ؛ پیش رس . چین اول . - || کنایه از گران قیمت : دست گدا به سیب زنخدان این گروه مشکل رسد که میوه ٔ اول رسیده اند. سعدی . - اول شب ؛ در اصل ترکیب اضافی است لیکن بکثرت استعمال کسره ٔ اضافی محذوف شده چنانکه نیم شب و جز آن که مقطوع الاضافه است ابداً. (آنندراج ) : چو اول شب آهنگ خواب آورم به تسبیح نامت شتاب آورم . نظامی (از آنندراج ). - اول فروردگان ؛ ده روز مانده باول فروردین ماه را گویند که در این روز زیارت دخمها را نیک شمارند مانند روز جمعه ٔ مسلمانان و موبدان جهت روان مردگان ژند خوانند.(ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). - اول قنوت ؛ کنایه از صبح کاذب است . (ناظم الاطباء) (برهان ). کنایه از وقت فجر چرا که شافعی در آن قنوت میخوانند. (آنندراج ) (غیاث ). - اول ماه ؛ غره ٔ آن . مستهل آن . سرماه . - اول من امس ؛ پریروز. - درجه ٔ اول ؛ از اصطلاحات طب . رجوع به درجه شود. - عام اول ؛ پارسال . سال گذشته . پار. - عدد اول ؛ نزد محاسبان عددی که جز بر خود و بر یک بر عدد دیگری قابل قسمت نباشد. مانند سه ، پنج ، هفت ، یازده و برابر آن مرکب است و چنین اعدادی را اعداد اولیه نامند و بعضی گفته اند عدد اول یا زوجست مانند دو یا فرد است مانند سه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). - فجر اول ؛ رجوع به فجر شود. || همیشه . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تعریفات ). || روز یکشنبه در دوره ٔ جاهلیت ، اول نامیده میشد.(یادداشت مؤلف ). آغاز، ابتدا، ازل، اوان، اوايل، بدو، عنفوان، غره، نخست، يكم آخر، انتها first, prime, initial الأول، أول، أولى، أولي، أولا، في البداية، في بداية، البداية، غرة مطلع، السرعة الأولى، أولاً birinci d'abord erste primero primo اولین، نخستین، نسختین، اصلی، اولیه، برجسته، ابتدایی، بدوی، اغازی
الأول|أول , أولى , أولي , أولا , في البداية , في بداية , البداية , غرة مطلع , السرعة الأولى , أولاً
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
در زبان فارسی، قواعد نگارشی و نگارش کلمات بسیار اهمیت دارند. اگر منظورتان از "کلمه اول" استفاده از کلمه یا جمله در ابتدای متن است، نکات زیر میتواند به شما کمک کند:
حروف بزرگ و کوچک: در ابتدای هر جمله و پس از نقطه، حرف اول باید بزرگ نوشته شود. مثلاً: "سلام! امروز روز خوبی است."
توجه به نشانههای نگارشی: بعد از هر جمله یا کلمهای که به پایان میرسد، باید از نقاط (.)، ویرگول (،) و یا سایر نشانهها استفاده کرد تا ساختار جمله مشخص شود.
ترتیب کلمات: در جملات فارسی، معمولاً ساختار جملات به صورت فاعل-فعل-مفعول است. بنابراین باید توجه داشت که کلمات به درستی در جمله قرار گیرند.
استفاده از فعل مناسب: فعل باید متناسب با فاعل و زمان جمله انتخاب شود.
دقت در واژهگزینی: هنگام استفاده از کلمات باید از واژههای صحیح و مرتبط با موضوع استفاده کنید.
رعایت قواعد املایی: دقت در نوشتار صحیح کلمات و رعایت املای درست آنها بسیار مهم است. مثلاً "کتاب" و نه "کتاب".
با رعایت این نکات میتوانید جملات و متونی صحیح و قابل فهم بنویسید. اگر سوال خاصی در مورد قواعد مشخصی دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "اول" در جمله آوردهام:
اولین روز school من بسیار هیجانانگیز بود.
ما باید اول از همه وظایف مهمتری را انجام دهیم.
اول من در این مسابقه به خط پایان رسید.
اولی که به ما کمک کرد، یکی از دوستان قدیمیام بود.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر