جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بدست . [ ب َ دَ / ب ِ دَ ] (اِ) بلست .(فرهنگ فارسی معین ). وجب . شبر. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). وجب که گشادگی پنج انگشت یک کف دست باشد. شبر. (انجمن آرا) (از آنندراج ). از سر انگشت کوچک تا سر انگشت نر. بالشت . «بهندی ». (از غیاث اللغات ). به اندازه ٔ نوک ابهام تا نوک انگشت کهین چون پنجه تمام گشاده باشد. شبر. وجب . اِلب . (یادداشت مؤلف ) : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور. همی گشت بر گرد آن شارسان بدستی ندید اندر آن خارسان . فردوسی . بر طراز آخته پویه کند چون عنکبوت بر بدستی جای بر جولان کند چون بابزن . منوچهری . و دوری میان ایشان مقدار بدستی چرب تر. (التفهیم ). ز زخم تیر تا پای خداوند بدستی مانده بد یا نیز کمتر. ازرقی . رهی دراز بگشتم که اندران همه راه ز فر شاه ندیدم یکی بدست خراب . مسعودسعد. آفتاب ای عجب حواصل شد که به سرماش جست بازاری گر بیابم در این زمان بخرم من بدستی ازاو بدیناری . مسعودسعد (دیوان ص 499). درازی او سه بدست و چهار انگشت بود. (نوروزنامه ). سه بدست و نیم درازای او و چهارانگشت پهنا. (نوروزنامه ). هر خشتی یک گز و نیم بطول و همین قدر عرض و چند یک بدست سمک آن . (مجمل التواریخ و القصص ). هر شخصی [ از سد یأجوج و مأجوج ] چند بدستی و نیم بیش نبودند. (مجمل التواریخ و القصص ). محمود سومنات گشای صنم شکن از غرو سی گزی بسنان زره گذار این مرتبت نیافت که محمود تاج دین از یک بدست کلک بریده سر نزار. سوزنی . نبود از تصرف تو برون یک بدست از زمین نه مُلک و نه مِلک . سوزنی . این سرا بمیراث بمن رسیده و ده بار عمارت فرمودم و بدست پیمودم از این نشانی ندیدم . (راحة الصدور). گرز گور خودش خبر بودی یک بدست از سه گز نیفزودی . نظامی . ز خرما بدستی بُوَد تا به خار که این گلشکر باشد آن ناگوار. نظامی . آب کز سر گذشت در جیحون چه بدستی چه نیزه ای چه هزار. سعدی (صاحبیه ). بدستی را که در مشتی نگنجد چو انگشتی فروبرده بمانم . سعدی (از فرهنگ سروری ). - یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن . (یادداشت مؤلف ): و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم . یقطین بگریست . (مجمل التواریخ و القصص ). شبر، وجب by, obtained بواسطة، من قبل، من جانب، في، بجانب، بقرب، في إتجاه، عبر كذا، من طريق، في ساعة معينة var a obtenu bekommen consiguió avuto توسط، با، از، بوسیله، بواسطه
بواسطة|من قبل , من جانب , في , بجانب , بقرب , في إتجاه , عبر كذا , من طريق , في ساعة معينة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "بدست" در زبان فارسی به معنای "بدست آوردن" یا "در دست داشتن" است. اما این کلمه بهصورت صحیح باید به صورت "بهدست" نوشته شود. در نگارش و کاربرد این کلمه، به نکات زیر توجه کنید:
نوشتن صحیح:
شکل صحیح کلمه "بهدست" است. این کلمه به صورت جدا و با "نقطه" بر روی "ب" نوشته میشود.
کاربرد:
"بهدست آوردن": به معنای کسب کردن یا دستیابی به چیزی.
مثال: او موفق شد مدرک خود را بهدست آورد.
قواعد نگارشی:
این کلمه باید بهصورت جدا نوشته شود و از نوشتن آن بهصورت "بدست" خودداری کنید.
استفاده در جملات:
بهدست آوردن، کار بسیار سختی است.
نامه بهدست من رسید.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "بهدست" بهدرستی در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "بدست" در جملات مختلف آورده شده است:
او با تلاش و کوشش بسیار، مدال طلا را بدست آورد.
اطلاعات جدیدی که در این تحقیق بدست آمده، بسیار مفید است.
برای موفقیت در زندگی، باید تواناییهای خود را بدست بیاورید.
تجربههای شغلی، مهارتهای لازم را در طی زمان بدست میآورند.
این کتاب نکات جالبی را درباره نحوه بدست آوردن اعتماد مشتریان بیان میکند.
اگر مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر