جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

barāt
draft  |

برات

معنی: برات . [ ب َ ] (از ع ، اِ) (از عربی براءة) نوشته ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حکام حواله ٔ وجهی دهد. (فرهنگ فارسی معین ). نوشته ایکه دولت به خزانه دار خود برای دریافت وجه و جز آن حواله می کند. چک . (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل «براءة» آرد: کاغذ نوشته ٔ تنخواه که بموجب آن از خزانه زر طلب بدست می آید و بمعنی تنخواه مجاز است ... و با لفظ نوشتن و کردن و دادن وگرفتن و ستدن و آوردن و زدن و شدن و راجع شدن و برگشتن و قبول ناشدن تنخواه و زر بوصول نیامدن مستعمل وبا لفظ راندن کنایه از دفتر گذراندن ... (آنندراج ). رقعه ٔ زر. (لغت محلی شوشتر). به پارسی چک خوانند و... عربی است . (انجمن آرا). حواله . حواله ٔ کتبی . چک . صک . (یادداشت مؤلف ). لفظ فارسی است ، کاغذ نوشته ای که بموجب آن از خزانه زر بدست آید و با لفظ نوشتن و کردن و دادن و گرفتن و آوردن و زدن و شدن مستعمل . (بهار عجم ، از غیاث اللغات ). در عرف بازرگانان بمعنی نوشته ای که بواسطه ٔ آن دولت بر خزانه یا بر حکام یا تاجری دیگر حواله ٔ وجهی دهد و آن را به بروات جمع بندندو آن عربی است و در اصل «براءة» بوده است بمعنی بری الذمه گردیدن از دین ، و صواب در جمع آن «برأات » یا«براوات » است . (قزوینی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). گویندگان فارسی به اعتبار حواله ٔ مکتوب هر حواله و یاوارد معنوی را نیز برات اصطلاح کرده اند :
ز اندروایی ار خواهی نجاتی
ترا باید ز جوداو براتی .
شاکر بخاری .
شد از رنج و از تشنگی شاه مات
چنین یافت از چرخ گردون برات .
فردوسی .
هر کس بقدر خویش گرفتار محنت است
کس را نداده اند برات مسلمی .
ابوالفرج سگزی .
من که بوسهلم لشکر را بر یکدیگر تسبیب کنم و براتها بنویسند تا این مال مستغرق شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). گفت (مسعود) ما به شکار ژه خواهیم رفت ... چون ما حرکت کردیم بگو تا براتها بنویسند پس از رفتن وی (مسعود) براتها روان شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 260).
هر عطا کاندر برات وعده افتد بی گمان
آن عطا نبود که باشد مایه ٔ رنج و عنا.
سنایی .
برات بقا باد بر دست عمرش
نه عمری که تا حشر پایان نماید.
خاقانی .
دلا با عشق پیمان تازه گردان
برات عشق بر جان تازه گردان .
خاقانی .
سخن برای زبان در غلاف کام کشد
کجا برات نویسند نام و نافش را.
خاقانی .
ز کلک مشک نثارت همه دعاگویان
بزر و سیم بخازن همی برند برات .
سوزنی .
روز قیامت که برات آورند
بادیه را در عرصات آورند.
نظامی .
شبی دمسرد چون دلهای بی سوز
برات آورده از شبهای بی روز.
نظامی .
خلایق را برات شادی آورد
ز دوزخ نامه ٔ آزادی آورد.
نظامی .
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند.
حافظ.
حاکم آمل از بهر سراج الدین قمری براتی نوشت بر دهی که نام آن پس بود. (از منتخب عبید زاکانی ص 146).
- برات آزادی ؛ خط آزادی . (یادداشت بخط دهخدا).
- برات آور ؛ آورنده ٔ حواله :
درو ره نیابد برات آوری
هزار آفرین بر چنان داوری .
نظامی .
- برات بر شاخ آهو، کنایه از دروغ گفتن و وعده ٔ دروغ کردن . (برهان ) (آنندراج ). وعده ٔدروغ ... (ناظم الاطباء) :
ستانند شیران برای حیات
به رمح تو بر شاخ آهو برات .
ظهوری (آنندراج ).
- برات بر یخ ؛ برات بسوی یخ ، کنایه از حواله ٔ تنخواه بر جایی که حاصل نداشته باشد. (از آنندراج ).
- برات پیروزی ؛ حواله ٔ فتح . مژده ٔ نصرت :
تویی آن کز برات پیروزی
یک بیک خلق را دهی روزی .
نظامی .
- برات راجع شدن ؛ برات برگشتن . حواله نکول گردیدن :
نیست ممکن که بصد تیغ دو دم برگردد
خط شب رنگ براتی است که راجع نشود.
(از آنندراج ).
- برات به توقیع کسی راندن ؛ با حکم و امضاء کسی حواله کردن و از دفتر گذراندن :
مگر هوای تو اصل حیات شد که بقا
برات عمر بتوقیع او همی راند.
انوری (از آنندراج ).
- برات شدن ؛ حواله شدن .
- برات شدن چیزی به دل کسی ؛ یا به دل کسی برات شدن ، به دل وی خطور کردن . الهام شدن : به دلم برات شده بود که آن شب واقعه ٔ خطرناکی روی میدهد. (از فرهنگ فارسی معین ).
- برات کسی بر یخ نوشتن ؛ مأیوس ساختن کسی را. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). رجوع به ترکیب برات بر یخ شود.
- امثال :
زور قبض و برات نمیخواهد .
|| (اصطلاح بانکی ) نوشته ای است که بموجب آن شخص بدیگری دستور دهد که مبلغی را به رؤیت یا بوعده در وجه یا به حواله کرد خود یا شخص ثالث یا به حواله کرد او بپردازد. (فرهنگ فارسی معین ) (دایرة المعارف فارسی ). برات از اسناد مهم تجارتی است و قانون تجارت مزایایی برای آن قائل شده است . (دایرة المعارف فارسی ).
- برات خارج (اصطلاح بانکی ) ؛ برات حواله ٔ خارج مملکت . (فرهنگ فارسی معین ).
- برات داخله (اصطلاح بانکی ) ؛ برات حواله ٔ داخل مملکت . (فرهنگ فارسی معین ).
- برات دار ؛ کسی که دارای برات باشد و حواله دار و سنددار. (ناظم الاطباء).
- برات کردن ؛ حواله کردن بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی . (فرهنگ فارسی معین ).
- براتکش (اصطلاح بانکی ) ؛ کسی که برات بحواله بانک یا تاجری نویسد. محیل . (فرهنگ فارسی معین ). حواله کننده .
- برات گیر ؛ (اصطلاح بانکی )؛ کسی که برات رابرای او فرستند تا پول آنرا بپردازد، محال ٌ علیه . (فرهنگ فا
رسی معین ).
- برات وصولی (اصطلاح بانکی )؛ براتی . رجوع به براتی شود. (فرهنگ فارسی معین ).
- تصفیه ٔ برات (اصطلاح بانکی ) ؛ تفریغ حساب یک برات . (فرهنگ فارسی معین ).
- موعد برات (اصطلاح بانکی ) ؛ موقع پرداخت وجه برات . (فرهنگ فارسی معین ).
- نزول برات (اصطلاح بانکی )؛ نزولی که بیک برات تعلق میگیرد. (فرهنگ فارسی معین ).
|| سند. || دستاویز. || مکتوب عنایت شده ای در آزادی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح ورزشی ) یکی از فنون کشتی است که در خاک و سرپا بکار میرود به این ترتیب که کشتی گیر خم شده سر خود را بطرف شکم حریف قرار داده سپس از بالا دو بازو یا یک بازوی حریف را در زیر بغل خود گرفته او را بزمین میکشاند و آن بردو نوع است 1 - برات سرپا. 2 - برات توی خاک . (فرهنگ فارسی معین ).
... ادامه
1651 | 0
مترادف: 1- سند پرداخت، حواله، حواله پرداخت 2- بخشش، عطيه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [مٲخوذ از عربی: براءة] (بانکداری)
مختصات: (بَ) ( اِ.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 603
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
draft | bill , check , cheque
ترکی
senin için
فرانسوی
pour toi
آلمانی
für dich
اسپانیایی
para ti
ایتالیایی
per te
عربی
مسودة | حوالة , سحب , كمبيالة , رسم , جند , تيار هوائي , مخطط تمهيدي , مستخدم لجر الأثقال , نفس هوائية , القدرة على جر الأثقال , كتيبة , سن الخدمةالعسكرية , اختيار , من تقع عليهم القرعة , رياح عاتية , قرعة , أعد , رسم مخططا تمهيديا , خطط , غوص , كتب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "برات" در زبان فارسی به معنای "برای تو" یا "برای شما" است و ناشی از ترکیب "به" و "رات" (از "تو") است. در نگارش و استفاده از این کلمه، چند نکته وجود دارد:

  1. استفاده صحیح: "برات" به‌عنوان یک واژه غیررسمی و محاوره‌ای به کار می‌رود. در متون رسمی یا ادبی بهتر است از "برای شما" یا "برای تو" استفاده شود.

  2. نگارش: در نوشتار، این کلمه باید به‌درستی و در زمینه مناسب استفاده شود. از به‌کار بردن آن در متون علمی یا رسمی خودداری کنید.

  3. قواعد نگارشی:

    • دقت کنید که کلمه "برات" در جملات به‌درستی به کار برود و با قواعد زبانی دیگر سازگار باشد.
    • از علائم نگارشی مناسب (مانند ویرگول، نقطه و ...) در جملات استفاده کنید.
  4. توجه به محبت و رسمیت: در مکالمات دوستانه و غیررسمی، استفاده از "برات" مناسب است، اما در موقعیت‌های رسمی و محترمانه باید از عبارات رسمی‌تر استفاده کنید.

به‌طور کلی، "برات" واژه‌ای ساده و محاوره‌ای است که باید با دقت و در زمینه‌های مناسب به کار رود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. وقتی به خانه رسیدم، کتابی که برات خریده بودم را برایت آوردم.
  2. دوست دارم هر چیزی که برات مهم است را با هم در میان بگذاریم.
  3. اگر نیاز به کمک داری، فقط بگو تا برایت انجام دهم.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری