جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: برافروختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) افروختن . مشتعل ساختن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شعله ور ساختن . شعل . اشعال . تشعیل . (منتهی الارب ). || افزایش دادن . بالا بردن : صفت معجونی که خداوند فالج را تب آرد و حرارت را برمی افروزد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). جسم حرارت غریزی را بجنباند و برافروزد و بدان سبب دل گرم شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). چنانکه پندارد که از خواهانی و جویایی او هرآن کار را، حرارت غریزی او بر می افزود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || روشن کردن . (ناظم الاطباء). منور ساختن . فروغ بخشیدن . فروزان کردن . نور بخشیدن . - برافروختن موم ؛ عبارت است از گفتن سخن نرم . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ). - برافروختن نام ؛ کنایه از مشهور وبلندآوازه کردن : بخاک اندر افکند ارجاسب را برافروخت او نام گشتاسب را. فردوسی . || افروخته شدن . مشتعل شدن . ملتهب شدن . شعله کشیدن .لازم و متعدی بکار رود : گه ز بالا سوی پستی بازگردد سرنگون گه ز پستی برفروزد سوی بالا برشود. فرخی . || روشن شدن . منور گشتن . فروزان شدن . || سرخ و گلگون شدن رخسار، از شادی و نشاط و یا شرم یا بیماری یا خشم : ببالید قیصر ز گفتار اوی برافروخت پژمرده رخسار اوی . فردوسی . برافروخته رخ ز بس خشم و درد به کس رای گفتار از بن نکرد. فردوسی . ز گفتار او رخ برافروخت شاه بخندید و رخشنده شد پیشگاه . فردوسی . برافروخت رخ زان سخن ماه را چنین پاسخ آورد دلخواه را. اسدی . عبدمناف را از این سخن روی برافروخت و شادمان گشت . (مجمل التواریخ ). قاروره بخواست و بنگریست رویش برافروخت و گفت ... (چهار مقاله ). برهمن ز شادی برافروخت روی پسندید و گفت ای پسندیده خوی . سعدی . استحماش ؛ برافروختن از خشم . احتدام ؛ برافروختن از غضب . (منتهی الارب ). || رواج دادن . رواجی دادن . رایج کردن . رونق بخشیدن . رونق دادن . تیز کردن : هر آن کس که ایمن شد از کار خویش بر ما برافروخت بازار خویش . فردوسی . رجوع به افروختن در همین لغت نامه شود. روشن كردن، شعلهور ساختن، مشتعل ساختن، برافروخته شدن، به خشمآمدن، خشمگين شدن، غضبناك شدن ، سرخ شدن خاموش كردن آرامشدن
1- سرخ شدن
... ادامه
1045|0
مترادف:روشن كردن، شعلهور ساختن، مشتعل ساختن، برافروخته شدن، به خشمآمدن، خشمگين شدن، غضبناك شدن ، سرخ شدن
کلمه "برافروختن" در زبان فارسی به معنای روشن کردن یا شعلهور کردن است و به دو شکل مختلف میتواند مورد استفاده قرار گیرد: به عنوان فعل و به عنوان مصدر. در زیر به بیان قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه میپردازیم:
کاربرد فعل: "برافروختن" به عنوان فعل، میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. به عنوان مثال:
زمان حال: من برافروختم، تو برافروختی، او برافروخت.
زمان آینده: من برافروزم، تو برافروزی، او برافروزد.
مصدر: وقتی به عنوان مصدر استفاده میشود، معمولاً در جملاتی با فعلهای دیگر به کار میرود. مثلاً:
«ما باید آتش را برافروختن» (در اینجا "برافروختن" به معنای انجام دادن عمل روشن کردن است).
تطابق فاعل و فعل: در جملات، توجه به تطابق فاعل و فعل مهم است. به عنوان مثال:
«او آتش را برافروخت» (فاعل "او" با فعل "برافروخت" تطابق دارد).
نکات نگارشی:
استفاده از ویرگول، نقطه و سایر نشانههای نگارشی در جملات حاوی "برافروختن" باید رعایت شود.
جملات باید به صورت صحیح و با ساختار منطقی نوشته شوند.
فعل مرکب: این کلمه معمولاً به عنوان بخشی از فعلهای مرکب نیز میتواند به کار برود، مانند "برافروخته شدن" برای بیان حالتی.
بهطور کلی، دقت در نحوه صرف و استفاده از کلمه "برافروختن" و رعایت قواعد نگارشی در جملات، موجب بهبود کیفیت نوشتار شما میشود.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر