جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bar[']afkandan
to raise  |

برافکندن

معنی: برافکندن . [ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برانداختن . افکندن . دور کردن . (ناظم الاطباء) : خالد... نام پدر از خطبه برافکند. (تاریخ سیستان ).
چو بر جنگ پیلانت باشد شتاب
بهامون برافکن پراکنده آب .
اسدی (گرشاسب نامه ).
|| قی کردن . استفراغ کردن : و کسی را که خون از گلو همی برافکند سود دارد. (الابنیه عن حقایق الادویه ). || خراب کردن . اسقاط. (یادداشت مؤلف ). منهدم کردن . نیست و نابود کردن . فانی کردن : خداوند آن دودمان ظالم را برافکند. موبدها را بکش و آتشهاء گبرکان برافکن . (تاریخ سیستان ). برآن بنهادند که او را بنشانیم و خود اندر پیش او کار همی کنیم و این سپاه خراسان را برافکنیم . (تاریخ سیستان ). آن دیوار را برافکندند.(یادداشت مؤلف ).
- برافکندن مالی ؛تلف کردن آن .
|| ریختن : بگیرند تخم خشخاش نیم من اندر چهارمن آب تر کنند یک شب و یک روز... و بپالایند و یک من شکر برافکنند و بقوام آرند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). همه را اندر آب بپزند و هر بامداد بپالایند و مقدار سی درمسنگ انگبین و ده درمسنگ روغن گاو برافکنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || پوشاندن بر. افکندن بر :
برافکند ای صنم ابر بهشتی
زمین را خلعت اردی بهشتی .
دقیقی .
ز ماهی چو خورشید بنمود تاج
برافکند خلعت زمین را ز عاج .
فردوسی .
برافکند خلعت چنان چون سزید
کسی را که خلعت سزاوار دید.
فردوسی .
|| وارد کردن :
بعّیاری برآر ای دوست دستی
برافکن لشکر غم را شکستی .
نظامی .
- برافکندن گره ؛ گره زدن :
تهمتن بپوشید رومی زره
برافکند بند زره را گره .
فردوسی .
|| بنا نهادن . ساختن . (یادداشت مؤلف ) :
نه دام الا مدام تلخ پر کرده صراحی ها
نه تله بلکه حجره ٔ خوش برافکنده ست با پله .
عسجدی .
|| تولید. پدید آوردن . (یادداشت مؤلف ) : و همچنین آهسته باید رفتن و به تعجیل نباید رفتن که دمادما برافکند و از رفتن بازدارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || بالا زدن . رفع. (یادداشت مؤلف ). بیکسو زدن . برداشتن :
برافکن برقع از محراب جمشید
که حاجتمند برقع نیست خورشید.
نظامی .
ترا که گفت که برقع برافکن ای فتان .
سعدی .
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد بجمال آفتاب را.
سعدی .
|| پایین افکندن . به پایین انداختن . فروهشتن : پس یکی از خزریان پیش مسلمه آمد و مسلمان شد و گفت ایها الامیر خاقان را خواهی ملک خزر، مسلمه گفت کجاست گفت اندر آن گردون که برابر تست آنکه دیبا برافکنده است گفت همی بینم . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
شهنشه شرم رابرقع برافکند
سخن لختی بگستاخی درافکند.
نظامی .
آنگه که جعد زلف پریشان برافکند
صد دل بزیر طره ٔ طرار بنگرید.
سعدی .
|| انداختن . بند کردن :
کمان ابروان را زه برافکند
بدان دل کآهوی فربه درافکند.
نظامی .
حصار قلعه ٔ یاغی بمنجنیق مده
ببام قصر برافکن کمند گیسو را.
سعدی .
|| بشتاب فرستادن . (ناظم الاطباء). گسی کردن . براه انداختن . روانه کردن . راندن :
سواری برافکند بر هر سویی
فرستاد نامه به هر پهلویی .
فردوسی .
به هر سو که رستم برافکندرخش
سران را سر از تن همی کرد پخش .
فردوسی .
نگهبان مرز مداین ز راه
سواری برافکند نزدیک شاه .
فردوسی .
کنون چون بخاک اندرآید سرم
سواری برافکن سوی مادرم .
فردوسی .
بمژده نوندی برافکن براه
که ما چیره گشتیم بر کینه خواه .
اسدی (گرشاسب نامه ).
- زبان برافکندن ؛ سخن راندن :
ترا سخن نه بدان داده اند تا تو زبان
برافکنی بخرافات خنده ناک هجی .
ناصرخسرو.
|| قرار دادن . انداختن :
جامه برافکند بر رژه چو درآمد
پس بتماشای باغ زی شجر آمد.
نجیبی .
... ادامه
582 | 0
مترادف: 1- بر داشتن، كنار گذاشتن 2- پوشاندن 3- از بين بردن، نابود كردن، برانداختن
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر متعدی) [قدیمی]
مختصات:
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 407
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
to raise
ترکی
fırlatmak
فرانسوی
lancer
آلمانی
werfen
اسپانیایی
tirar
ایتالیایی
gettare
عربی
رفع | جمع , جمع تبرعات , ربى , نهض , أثار قضية , رفع الستارة , ربى الماشية , رقى , أيقظ , شيد , ضحك , رفع معنوياته , خمر , زور شيكا , زاد المبلغ المراهن عليه , سعل مخرجا البلغم , برز , أنهض , رب , شال , رفع الكأس لإحد , رفع لأعلى , للتمويل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "برافکندن" به معنی پرتاب کردن یا افکندن چیزی به سمت بالا است. در استفاده از این کلمه و نگارش صحیح آن، می‌توان به نکات زیر توجه کرد:

  1. نحو و ساختار جملات:

    • این فعل به صورت لازم و متعدی می‌تواند استفاده شود. به عنوان مثال:
      • "او چادر را برافکند."
      • "باد برگ‌های درخت را برافکند."
  2. صرف و تصریف:

    • مانند سایر افعال، این فعل نیز باید با توجه به زمان و شخص تصریف شود.
      • مثال:
      • حال: من برافکنم، تو برافکنی، او برافکند.
      • گذشته: من برافکندم، تو برافکندی، او برافکند.
  3. کاربرد نحوی:

    • می‌توان از این فعل در جملات توصیفی یا بیانی استفاده کرد.
    • مثال: "او سنگ را به سمتی برافکند که هرگز نرفتنش را فراموش نکند."
  4. ایجاد جملات ادبی:

    • "برافکندن" می‌تواند در شعر و نثر ادبی نیز به کار رود. استفاده شاعرانه از این فعل می‌تواند به تصویرسازی کمک کند.
    • مثال: "به آسمان خیره شدم و آرزوهایم را برافکندم."
  5. نکات نگارشی:
    • در نگارش، توجه به نقطه‌گذاری و استفاده صحیح از حروف بزرگ و کوچک اهمیت دارد.
    • هنگام نوشتن جملات طولانی و ترکیبی، استفاده از ویرگول برای جداسازی بخش‌های مختلف جمله ضروری است.

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی از کلمه "برافکندن" در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. باد تند درختان را برافکند و برگ‌هایشان را به سوی آسمان پرتاب کرد.
  2. او با شجاعت تصمیم گرفت که تمام ترس‌هایش را برافکند و به دنبال رویاهایش برود.
  3. بعد از طوفان، پیرمرد گفت که زندگی همیشه فرصت دوباره برافکندن و شروعی تازه را به ما می‌دهد.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری