جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

barāye
for  |

برای

معنی: برای . [ ب َ ی ِ ] (حرف اضافه ) تعلیل را رساند. بواسطه ٔ. بعلت . بسبب . بجهت . (ناظم الاطباء). جهت . (آنندراج ).
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار می برد.
سعدی .
یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار.
سعدی .
پادشاه از برای دفع ستمکاران است و شحنه برای خونخواران . (گلستان ).
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو.
حافظ.
- از برای ؛ بسبب . بجهت .بهر. (ناظم الاطباء):
- برای آنکه ؛ از برای آنکه . بسبب آنکه . بجهت آنکه . (ناظم الاطباء).
- برای چه ؛ بچه علت . چرا.
- ز برای ؛ از برای . بجهت :
جام طرب بدوست ده تیغ بخورد دشمنان
کان زبرای مجلس است این زبرای معرکه .
سلمان .
|| بخاطر. بهر.(ناظم الاطباء). از بهر. لاجل . من اجل . (یادداشت بخط مؤلف ). لَِ. را. از قبل . از آنروی . بخش . (یادداشت بخط مؤلف ) :
نوردبودم تا ورد من مورد بود
برای ورد مرا ترک من همی پرورد.
کسایی .
برای مهمی وی را بجایی فرستاده آمد. (تاریخ بیهقی ).
فدای جان تو گر من تلف شوم چه عجب
برای عید بود گوسفند قربانی .
سعدی .
بسان چشم که گرید برای هر عضوی
غمی به هر که رسد میکند ملول مرا.
راضی .
- امثال :
اگر برای من آب ندارد برای تو نان دارد .
برای خالی نبودن عریضه .
برای هر نخور یک بخور پیدا میشود .
- برای آتش بردن آمدن ؛ مرادف آتش گرفتن و رفتن . (ازآنندراج ). هیچ توقف نکردن :
شوخی که مباح داندم خون خوردن
آمد چو پس از هزار عذر آوردن
بنشست زمانی و دلم با خود برد
گویا آمد برای آتش بردن .
فیروزآبادی (آنندراج ).
- برای خویش بودن ؛ خود مطلب بودن و تنها منتفع شدن در کاری . (آنندراج ) :
الطاف نیست اینهمه بودن برای خویش
سود است سود با تو شریک زیان ما.
ظهوری (آنندراج ).
- برای فلان را ؛ بهرفلان را. مزید علیه برای فلان و بهر فلان . (آنندراج ) :
بی جرم اگرچه ریختن خون بود گناه
تو خون من بریز برای ثواب را.
خسرو (آنندراج ).
|| علامت تخصیص و گاه با «را» علامت تخصیص مؤکدشود. (یادداشت مؤلف ) :
هران مثال که توقیع تو بر آن نبود
زمانه طی نکند جز برای خنی را.
انوری .
پیش پیکان دو شاخش از برای سجده را
شیر چون شاخ گوزنان پشت را کردی دوتا.
خاقانی .
من نیز اگرچه ناشکیبم
روزی دو برای مصلحت را
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ٔ کار خویش گیرم .
سعدی .
- از برای خدا ؛ سوگند با خدای : گفت از برای خدا میخوانم گفت از برای خدا مخوان . (گلستان ).
|| از پی . (یادداشت بخط مؤلف ). پی .
... ادامه
893 | 0
مترادف: 1- از بهر، بهجهت، بهخاطر، بهسبب، بهعلت، بهقصد، به منظور 2- دربرابر، در عوض 3- محض 4- بهسوي، بهجانب، بهطرف
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (حرف اضافه)
مختصات: (تعلیل را رساند)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: حرف اضافه
آواشناسی: barAye
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 213
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
for | to , on , for the sake , in order that , toward , pro
ترکی
İle
فرانسوی
À
آلمانی
zu
اسپانیایی
a
ایتالیایی
a
عربی
إلى | منذ , بسبب , ب , مع , في سبيل , بالنسبة ل , فيما يتعلق ب , على الرغم من , إلى مسافة معينة , لأن , عوضا عن , لأجل , ل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

در زبان فارسی، کلمه "برای" نقش حروف جر را ایفا می‌کند و به معنی "به منظور" یا "به خاطر" است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. استفاده از "برای" به عنوان حرف جر:

    • "برای" معمولاً قبل از اسم یا ضمیر قرار می‌گیرد.
    • مثال: "کتابی برای مطالعه" یا "این هدیه برای توست".
  2. قواعد هم‌نوایی:

    • در جملات، "برای" معمولاً با اسم‌های مفعولی یا اسمی که به مقصد یا هدف اشاره دارد، به کار می‌رود.
    • مثال: "من این کار را برای او انجام دادم."
  3. حذف "برای":

    • در برخی موارد می‌توان "برای" را حذف کرد، اگر معنی جمله دچار ابهام نشود.
    • مثال: "من آن کار را تو انجام داده‌ام" به جای "من آن کار را برای تو انجام داده‌ام".
  4. استفاده در عبارات مختلف:

    • "برای" می‌تواند در عبارات و اصطلاحات مختلفی مانند "برای همیشه"، "برای خود" و غیره به کار رود.
  5. جملات شرطی:

    • در جملات شرطی نیز ممکن است "برای" به‌کار برود.
    • مثال: "اگر برای تو مشکلی باشد، می‌توانیم درباره‌اش صحبت کنیم."
  6. نکات نگارشی:
    • "برای" همیشه به صورت جدا نوشته می‌شود و با هیچ کلمه‌ای ترکیب نمی‌شود.
    • مثال: "برای" و "من" هر یک به‌طور جداگانه نوشته می‌شوند.

این قواعد می‌توانند به شما در استفاده صحیح و نگارش بندهای درست کمک کنند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در ادامه چند مثال برای کلمه "برای" در جملات آورده شده است:

  1. من این کتاب را برای مطالعه در تابستان خریدم.
  2. او یک هدیه زیبا برای تولد دوستش تهیه کرد.
  3. این باغچه را برای کاشت گل‌های جدید آماده کردیم.
  4. برای شرکت در مسابقه، باید ثبت‌نام کنید.
  5. این فیلم برای بچه‌ها مناسب نیست.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: بخاطر، برای اینکه، مربوط به، در مدت، بمنظور، به، در، در برابر، نزد، پیش، بر، بر روی، روی، در روی، نسبت به، بسوی، بطرف، در راه، نزدیک به، بنفع

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری