جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بسان . [ ب ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) از ادات تشبیه است . مانند و مثل . (ناظم الاطباء). مانند و مشابه و آن یکی از حروف تشبیه باشد. (آنندراج ). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 186 شود. بر سان . بگونه . بکردار. چون . نظیر : بس عزیزم ، بس گرامی سال و ماه اندر این خانه بسان نوبیوک . رودکی . پدید تنبل او ناپدید مندل او دگر نماید و دیگر بود بسان سراب . رودکی . بحق آن خم زلف بسان منقار باز بحق آن روی خوب کز او گرفتی براز. رودکی . بیاستو نبود خلق رامکر بدهان ترابکون بود، ای کون بسان دروازه . معروفی بلخی . کافر نعمت بسان کافر دین است . معروفی بلخی . همه باز بسته بدین آسمان که بر برده بینی بسان کیان . ابوشکور. آن روی او بسان یک آغوش غوش خشک و آن موی او بسان یک آغوش غوشنه . یوسف عروضی . نال دمیده بسان سوسن آزاد بنده بر آن نال ، نال وار نویده . عماره . جدا گشت از او [ مادر سیاوش ] کودکی چون پری بچهره بسان بت آذری . فردوسی . بدامم نیاید بسان تو گور رهایی نیابی بدین سان مشور. فردوسی . یکی پهن کشتی بسان عروس بیاراسته همچو چشم خروس . فردوسی . نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا. منوچهری . نرگس بسان کفه ٔ سیمین ترازوییست چون زرّ جعفری بمیانش درافکنی . منوچهری . بستان بسان بادیه گشته است پرنگار از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی . منوچهری . هره ٔنرم پیش من بنهاد هم بسان یکی قلی مسکه . حکاک . بسان کوه بپای و بسان لاله بخند بسان چرخ بتاز و بسان ابر ببار. (از تاریخ بیهقی ). بسان بتکده شد باغ وراغ کانون گشت در آن ز نور تصاویر و اندرین از نار. حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی ). بروز هیچ نبینم ترا بشغل و بساز بشب کنی همه کاری بسان خر بیواز خباز قاینی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). بسان گمان بود روز جوانی قراری نبوده است هرگز گمانرا. ناصرخسرو. بستان ز نوشکوفه چو گردون شد تا نسترن بسان ثریا شد بشکفت لاله چون رخ معشوقان نرگس بسان دیده ٔ شیدا شد. ناصرخسرو. بسان پرستاره آسمان گردد سحرگاهان ز سبزه ٔ آبدار و سرخ گل و ز لاله بستانها. ناصرخسرو. چشمه های روان بسان گلاب در میانش عقیق و درّ خوشاب . نظامی . فرستم قاصدی تا بازش آرد بسان مرغ در پروازش آرد. نظامی . بسان میوه دار نابرومند امید ما و تقصیر تو تا چند. نظامی . دل ز افکار دقیق افگار و من در کار خود روزو شب نالان و سرگردان بسان آسیا. سلمان ساوجی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 186). و رجوع به فسان شود. شبيه، قرين، مانند، مثل، نظير، همانند، بهسان مثل، شبيه، شبه، مشابه، مماثل، شبيه ب، مجانس، نفس الشىء، مضارع، تماثل، تشابه، حب، ود، مال، مال إلي، يحب
مثل|شبيه , شبه , مشابه , مماثل , شبيه ب , مجانس , نفس الشىء , مضارع , تماثل , تشابه , حب , ود , مال , مال إلي , يحب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "بسان" در زبان فارسی به معنای "مانند" یا "به مانند" استفاده میشود و میتواند به عنوان یک حرف اضافه یا قید در جملات به کار رود. در ارتباط با قواعد فارسی و نگارشی این کلمه، چند نکته وجود دارد:
نحو: "بسان" معمولاً در جملات مقایسهای استفاده میشود. به عنوان مثال: "او بسان یک قهرمان رفتار کرد."
کاربرد: این کلمه بیشتر در سبکهای ادبی و متون رسمی به کار میرود و در زبان محاورهای چندان رایج نیست.
نکته نگارشی: به هنگام نوشتن، بهتر است "بسان" را به عنوان یک کلمه مجزا در نظر بگیرید و نه بهصورت متصل به کلمات دیگر.
شکلهای دیگر: میتوان به جای "بسان" از واژههای دیگری مانند "مانند"، "همچون" یا "به مانند" استفاده کرد، که ممکن است در برخی موارد مناسبتر باشند.
استفاده در ترکیبات: میتوان "بسان" را با کلمات و نامهای خاص ترکیب کرد، مانند "بسان خداوند" یا "بسان اسطورهها".
در نهایت، مهم است که توجه داشته باشید که مناسبترین استفاده از "بسان" بستگی به بافت جمله و سبک نویسندگی دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او بسان یک هنرمند ماهر، با دقت و استادی آثارش را خلق میکند.
در این مسابقه، نمایندگان کشورها بسان یک تیم واحد به رقابت پرداختند.
بسان آفتاب در روز روشن، صدایش همواره دلانگیز و گرم است.