جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bolbol
nightingale  |

بلبل

معنی: بلبل . [ ب ُ ب ُ ] (ع اِ) هزاردستان . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). مرغی است معروف ، بقدر عصفوری و خوش الحان . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جانور معروف که هزار باشد. (هفت قلزم ). پرنده ایست خردجثه و سریعحرکت و در طلاقت لسان و زبان آوری بدو مثل زنند. (از اقرب الموارد). پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد.(فرهنگ فارسی معین ). نام هریک از مرغان برّ قدیم ازنوع «لوسکینیا» از تیره ٔ گنجشکها. برعکس چهچهه ٔ دل انگیزش ، رنگ بال و پر آن زیبایی خاصی ندارد. در هر دوجنس نر و ماده رنگ پرها در پشت قهوه ای مایل به سرخی ، و در زیر شکم سفید مایل به خاکستری و در سینه تیره تر است ، و تنها دم آن رنگ جالبی دارد. پرنده ایست مهاجر و زمستانها را در عربستان و نوبی و حبشه و الجزایر می گذراند. بلبل از قدیم الایام بسبب چهچهه ٔ دل انگیز و نغمات موزونش در ادبیات ، خاصه ادبیات شرقی و بخصوص ادبیات فارسی ، مقام بلند داشته است . از زمان آریستوفانس تاکنون کوشش در تحلیل نغمه های آن به سیلابها بعمل آمده ، ولی هنوز توفیق حاصل نشده است . (از دایرة المعارف فارسی ). مرغی است معروف که در ولایت می باشد، و اینکه در هندوستان می باشد مرغی دیگر است . و خوشخوان ،خوشگوی ، خوش نغمه ، خوش آهنگ ، خوش آواز، خوش ترانه ، شیرین نفس ، آتش نفس ، آتش زبان ، آتش نوا، رنگین نوا، فردنوا، نواساز، نواپرداز، بلندصفیر، شوخ زبان ، هنگامه طراز، شوریده ، بی درد، بی طالع، محبوب ، زار از صفات اوست . (آنندراج ). بوبَر. بوبَرد. بوبَردک . تُندر. تُندور. جُملانة. جُمیل . جُمیَّل . جُمَیلانة. زَندباف . زندخوان . زندلاف . زندواف . زندوان . عَندلیب . فَتّال . کُزَم . کُعیَت . مرغ باغ . مرغ چمن . مرغ خوشخوان . مرغ زندخوان . مرغ سحر. مرغ سحرخوان . مرغ شب خوان . مرغ شب خیز. مرغ صبح خوان . نُغَر. هزار. هزارآوا. هزارداستان . هزاردستان . ج ، بَلابِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) :
ای بلبل خوش آوا آوا ده
ای ساقی آن قدح را با ما ده .
رودکی .
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل .
منجیک .
نقل ما خوشه ٔ انگور بود ساغر سفچ
بلبل و صلصل رامشگر و در دست عصیر.
بوالمثل .
ز گرگان به ساری و آمل شدند
بهنگام آواز بلبل شدند.
فردوسی .
بود جغد خرم به ویران زشت
چو بلبل به خوش باغ اردیبهشت .
اسدی .
ز می بلبله گونه ٔ گل گرفت
بم و زیر آوای بلبل گرفت .
اسدی .
دفتر پر کن زفعل نیک که یکچند
بلبله کردی تهی به غلغل بلبل .
ناصرخسرو.
همچو بلبل لحن و دستانها زنند
چون لبالب شد چمانه و بلبله .
ناصرخسرو.
گفتم ز اسرار باغ هیچ شنیدی بگوی
گفت دل بلبل است در کف گل مبتلی .
خاقانی .
بی عشق ز خاقانی چیزی نگشاید
بی وصل گل از بلبل آواز نخواهند.
خاقانی .
وی بلبل جغدگشته وقت است
کز نوحه گری نوات جویم .
خاقانی .
مرغ قنینه بلبل عید است پیش شاه
گل در دهن گداخته و ناله در برش .
خاقانی .
وقت آنست که بر سماع بلبل بلبله نوشیم . (سندبادنامه ص 136).
بلبل عرشند سخن پروران
باز چه مانندبه آن دیگران .
نظامی .
ز آوازه ٔ آن دو بلبل مست
هر بلبله ای که بود بشکست .
نظامی .
ز گریه ٔ بلبل وز ناله ٔ بلبل
گره بر دل زده چون غنچه ٔ گل .
نظامی .
تو که در خواب بوده ای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحر است .
سعدی .
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی .
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
توخود چه آدمیی کز عشق بی خبری .
سعدی .
بلبل بیدل توعمر خواه که آخر
باغ شود سبز و سرخ گل بدر آید.
حافظ.
بلبل به باغ و جغد به ویرانه ساخته
هرکس بقدر همت خود خانه ساخته .
هلالی .
چرا ننالد بلبل که بی وفایی دهر
امان نداد که گل خنده را تمام کند.
کلیم .
عَندلة؛ بانگ کردن بلبل . (منتهی الارب ).
- امثال :
بلبلان خاموش و خر عرعر کند و یا خر در عرعر است ؛ در مورد کسی گفته میشود که به آهنگ کریه و ناهنجاری آواز بخواند. یا در موردی گفته میشود که هنرمندان از کار کناره جوئی وخاموشی کنند و بی هنران جای ایشان گیرند و به خودنمایی پردازند. (از فرهنگ عوام ).
بلبل هفت بچه میگذارد یکی بلبل میشود ؛ از فرزندان پدر ومادری غالباًیکی نامور و هنری میشود. (از امثال و حکم ). از بین فرزندان یک خانواده یک یا دو نفر ترقی می کنند و از خود لیاقت و هوش و نبوغ نشان می دهند ونه تمامی آنها. (از فرهنگ عوام ).
بلبلیش بلبل است یا لندوک است ، پرنیاورده یا پیر است پرریزانده ؛ گویند قزوینیان غوکی دیدند و از شناختن نوع آن عاجز ماندند، دخو را خبر کردند او بیامد و گفت بلبلیش بلبل ... یعنی در بلبل بودن آن شکی نیست . مثل را در موردی گویند که حدس زننده در هردو شق تردید، به خطا رود. (امثال و حکم دهخدا).
بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشد بهتر ازین نمیخواند؛ به کتاب داستانهای امثال مراجعه شود. (فرهنگ عوام ).
مثل بلبل ؛ خوش آواز. خوش بیان . (امثال و حکم دهخدا).
- بلبل آمل ؛لقب طالب آملی ، که شاعر معتبر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به طالب آملی شود.
- بلبل بوستان مازاغ ؛ کنایه از ح
ضرت رسول اﷲ صلی اﷲعلیه وسلم . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
- بلبل شاه طهماسب ؛ کسی که پشت سر هم حرف میزند. (فرهنگ فارسی معین ). آدم پرحرف و روده دراز که در غیر موقع مناسب پرحرفی می کند. (فرهنگ لغات عامیانه ).
- بلبل طنبور ؛ در اصطلاح موسیقی ، پل طنبور و خرک آن . (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). چوبکی که بر کاسه ٔ طنبور گذارند و آن را خرک و خر طنبور نیز گویند و اصل همین لفظ خر است ، اهل خرابات تغییر داده بلبل نامیده اند و هندی گهورج خوانند. (از آنندراج ).
- بلبل گنج ؛ جغد را گویند که پرنده ایست منحوس و پیوسته در ویرانه ها باشد.(برهان ).
- بلبل هزاردستان ؛ در اصطلاح بعضی از اهل کمال کنایه از سعدی شیرازی است .(از ریحانة الادب ).
- پرده ٔ بلبل ؛ نوایی است از موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ).
|| (ص ) مرد سبک در سفر بسیار اعانت کننده ٔ مردم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد سبک . (دهار). || (اِ) بلبل الکوز؛ نایزه ٔ آن . (منتهی الارب ). نایزه ٔکوزه که از آن آب می ریزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، بَلابِل . (اقرب الموارد). || کوزه ٔ می . بلبله . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلبله وبلبلی شود. || پادشاه کوچک . (ناظم الاطباء). || ظرفی که در آن آب گاز می خورند و اکنون معروف به سیفون است . (ناظم الاطباء). || ماهیی است مقدار کف دست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آلت تناسلی مرد، و غالباً در مورد اطفال استعمال میشود: بلبلت باد میخورد بدو بیا! (فرهنگ فارسی معین ). || گیاهی است از خانواده ٔ اسفناجیان که دو نوع آن در ایران شناخته شده و در طب قدیم از جوشانده ٔ اندامهای آن استفاده می کردند. رمت . رطریط. بلبال . بلبیل . عجرم . عجرام . (فرهنگ فارسی معین ).
... ادامه
712 | 0
مترادف: 1- عندليب، هزار، هزارآوا، هزاردستان، شبخوان، شباهنگ
متضاد: زاغ، زغن 1- روان 2- پرحرف
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم)
مختصات: (بُ بُ) ( اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: bolbol
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 64
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
nightingale | Philomel
ترکی
bülbül
فرانسوی
rossignol
آلمانی
nachtigall
اسپانیایی
ruiseñor
ایتالیایی
usignolo
عربی
عندليب | هزار , العندليب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «بلبل» در زبان فارسی، به عنوان یک اسم خاص و نادرست به کار نمی‌رود و معمولاً به معنای «پرنده‌ای خوش‌خوان» استفاده می‌شود. در ادامه، به برخی از قواعد نگارشی و استفاده‌های این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نوشتن صحیح: کلمه «بلبل» باید به همین شکل نوشته شود و از نوشتن آن با حروف بزرگ یا شکل‌های دیگر پرهیز شود.

  2. جنس و عدد: کلمه «بلبل» مؤنث است و در حالت جمع به صورت «بلبل‌ها» استفاده می‌شود. به عنوان مثال: "بلبل‌ها در بهار آواز می‌خوانند."

  3. استفاده در ادبیات: این کلمه در ادبیات فارسی به وفور یافت می‌شود و نمادی از عشق و زیبایی است. به عنوان مثال در اشعار حافظ و سعدی.

  4. حالت نعت: می‌توان از کلمه «بلبل» به عنوان صفت نیز استفاده کرد. برای مثال: "آواز بلبل دلنواز است."

  5. معنی مجازی: در برخی مواقع، «بلبل» به معنای شخصی خوش‌صدا یا شاعر نیز به کار می‌رود.

  6. آوا و آهنگ: از آنجایی که بلبل پرنده‌ای خوش‌نوا است، می‌توان به صورت استعاری از آن در توصیف صداها و آهنگ‌ها نیز استفاده کرد.

با رعایت این نکات می‌توان از کلمه «بلبل» به نحو احسن در نوشتار و گفتار خود بهره برد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "بلبل" در جمله آورده شده است:

  1. بلبل در باغ صدای دل‌نوازش را به گوش همه می‌رساند.
  2. او زیر درخت، بلبل را مشاهده کرد که در حال آواز خواندن بود.
  3. برای سفارش شام، بلبل و زغال‌اخته را به یکدیگر ترجیح می‌دهد.
  4. در شب‌های تابستان، صدای بلبل خواب را از چشمانم می‌رباید.
  5. بلبل به خاطر زیبایی آوازش در شعرها و داستان‌ها به نماد عشق تبدیل شده است.

اگر مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری