جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بلند شدن . [ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افراخته شدن (شمشیر). (ناظم الاطباء). || افراخته شدن (بنا و جز آن ). (فرهنگ فارسی معین ). مرتفع شدن . (آنندراج ). بالا گرفتن . اِحزِئلال . ارتفاع . ارتقاء. استشزار. استعلاء. اًسنام . اشتراف . اشراف . اعتلاء. اًناقة. تبارک . تعالی . خَب ّ.رَفعة. سَمک . سُموّ. سَنَم . سِنی ̍. شُخوص . شُصُوّ. شَمَخ . شُموخ . طغیان . طُموّ. طَمْی . عَفْو. عُلوّ. قُلوص . نَبوة: استقلال ؛ بلند و دراز شدن گیاه . اًقعاء؛ بلند شدن سر بینی و بر استخوان چسبیدن . اِقناع ؛ بلند شدن پستان گوسپند. اِمتهاد؛ بلند و گسترده شدن کوهان . تکتیف ؛ بلند شدن فروع شانه ٔ اسب در رفتار. تَکظّی ؛ بلند و برآمده شدن گوشت از فربهی . تکعیب ؛ بلند شدن پستان دختر. طَمح ؛ بلند نگریستن و بلند شدن نگاه بسوی چیزی . قَنع؛ بلند شدن پستان گوسپند. مَتع؛ بلندشدن سراب . مُستشزِر؛ بلندشونده . (از منتهی الارب ). - بلند شدن آتش ؛ شعله ور شدن آن . زبانه کشیدن آن : امروز بکش چو میتوان کشت کآتش چو بلند شد جهان سوخت . سعدی . - بلند شدن آفتاب ؛ برآمدن خورشید. طلوع کردن آفتاب : شب تیره تا شد بلند آفتاب همی گشت با نوذر افراسیاب . فردوسی . - بلند شدن اقبال ؛ خوشبخت شدن : چون دولت زمانه محال است بی زوال گیرم چو آفتاب شد اقبال من بلند. اثر (از آنندراج ). - بلند شدن (گشتن ) بها ؛ گران شدن نرخ . (از آنندراج ) : دامن دریا ز کف بگذار تا گوهر شوی قطره را از گوهر ذاتی بها گردد بلند. میرزا رضی (از آنندراج ). - بلندشدن گوشه یا طرف ابرو ؛ صاحب آنندراج گوید درمقام بی دماغی استعمال کنند، و بیت ذیل را شاهد آورده است از صائب : کدام گوشه ٔ ابرو بلند شد یارب که همچو قبله نما قبله گاه میلرزد. اما شاهد ظاهراً با معنی تطبیق نمی کند. و رجوع به بلند کردن طرف ابرو شود. || عروج کردن . صعود کردن . برآمدن . || دراز شدن (شب و روز). (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (از آنندراج ). طویل شدن . مدید شدن . ممتد گشتن : محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند روزها کوتاه گردد چون شود شبها بلند. صائب (از آنندراج ). - بلند شدن روز ؛ طولانی شدن آن . دراز شدن آن . امتغاط. مَتح . - بلند شدن سخن ؛ طولانی شدن آن . ممتد شدن آن . بدرازا کشیدن آن : طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند. حافظ (از آنندراج ). || برخاستن (ازجای ، از خواب ). (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بپا خاستن . قیام کردن . قیام : عاجزیها کرد با من پنجه ٔ قاتل بلند میشود دست کرم با ناله ٔ سائل بلند. اثر (از آنندراج ). - بلندشدن بوی ؛ ساطع شدن آن . برخاستن آن . به مشام رسیدن بوی . نَفح : ز دل نگشت مرا دود سینه تاب بلند نشد ز سوختگی بوی این کباب بلند. صائب (از آنندراج ). تَقتیر؛ بلند شدن بوی بریانی و جز آن . قَتَر؛ بلند شدن بوی دیگ افزار از دیگ . (منتهی الارب ). || قد کشیدن . بالیدن . نمو کردن . بزرگ شدن . اِشمخرار. سُموق . شَرف : چو یکچند بگذشت او شد بلند به نخجیر شیر آوریدی ببند. فردوسی . اِعریراف ؛ بالیدن و بلند شدن یال اسب . (منتهی الارب ). || برپا شدن : فتنه ای بلند شد. (فرهنگ فارسی معین ). پا شدن (گرد، طوفان ، غوغا، آشوب ...) : دود یاس از خانه ٔ خورشید خواهد شد بلند یا رب آن آئینه رو را محرم جوهر مکن . بیدل (از آنندراج ). آخر ز گریه نشئه ٔ شوقم بلند شد اشک آن قدر چکید که جام شراب داد. بیدل (از آنندراج ). خواهد شدن بلند چنین گر غبار خط آخر میان ما و تودیوار می کشد. صائب (از آنندراج ). مَور؛ بلند شدن خاک و پراکنده گردیدن غبار. (منتهی الارب ). - بلند شدن فتنه ؛ برپا شدن هنگامه . (آنندراج ) : فتنه ای از بزم می خواران نشد امشب بلند سرگذشت کاکلی را در میان می افکنم . دانش (از آنندراج ). || مسموع شدن . بگوش رسیدن : ما در این گفتگو که از یک سو شد ز ناقوس این ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو. هاتف . عندلیبان از خجالت سر بزیر پا کشند هر کجا صائب شود گلبانگ کلک ما بلند. صائب (از آنندراج ). - بلند شدن آواز ؛ مسموع شدن آن . بگوش رسیدن آن . جهوری شدن آن . شنیده شدن آن : استنقاع ؛ بلند شدن آواز در فریاد. قَطو؛ بلند شدن آواز مرغ سنگخوار به «قطاقطا». (از منتهی الارب ). - بلند شدن صدا ؛ مسموع شدن آن . جهوری شدن آواز. بگوش رسیدن صدا و آواز : سنگین نمیشد این همه خواب ستمگران میشد گر از شکستن دلها صدا بلند. صائب . - بلند شدن نفس کسی ؛ بلند بانگ زدن وی . به آواز بلند گفتگو کردن او : خصم ار بلند شد نفس ناصواب او بی گفتگو خموشی باشد جواب او. واله هروی (از آنندراج ). || تعالی و ترقی . (فرهنگ فارسی معین ). به مقام عالی نایل آمدن . ترقی و تعالی یافتن : به دولتت همه آزادگان بلند شدند چو آفتاب که بر آسمان برد شبنم . سعدی . تو به آموختن بلند شوی تا بدانی و ارجمند شوی . اوحدی . استعلاء؛ بلند و بزرگوار شدن . - بلند شدن تاج کسی ؛ عزت یافتن وی . ارجمند شدن او : بدانگه شود تاج خسرو بلند که دانا بود نزد او ارجمند. فردوسی . ايستادن، برخاستن، پا شدن ، دراز شدن، قد كشيدن ، رشد كردن ، برپا شدن ، متصاعد شدن ، اوجگرفتن، صعود كردن ، برافراختن، برافراشتن ، بيدار شدن ، طولاني شدن نشستن نشستن، فرود آمدن
1- دراز شدن، قد كشيدن
2- رشد كردن
3- برپا شدن
4- متصاعد شدن
5- اوجگرفتن، صعود كردن
6- برافراختن، برافراشتن
7- بيدار شدن
8- طولاني شدن get up, rise, levitate, arise, ascend, mount, upheave, uprear, louden, stand up نهض، تسلق، ابتكر، تقدم، بكر، وقف، قام، إنتفض قائما، إنتصب واقفا، استيقظ خاستن، درست شدن، پاگردیدن، بالا آمدن، بالا رفتن، برامدن، شناور شدن، رخ دادن، طلوع کردن، قیام کردن، صعود کردن، فرازیدن، جلوس کردن بر، سوار شدن، سوار کردن، سوار شدن بر، زیاد شدن، بالغ شدن بر، از زیر چیزی را بلند کردن، نصب کردن، صدا را بلند کردن
... ادامه
656|0
مترادف:ايستادن، برخاستن، پا شدن ، دراز شدن، قد كشيدن ، رشد كردن ، برپا شدن ، متصاعد شدن ، اوجگرفتن، صعود كردن ، برافراختن، برافراشتن ، بيدار شدن ، طولاني شدن
متضاد:نشستن نشستن، فرود آمدن
1- دراز شدن، قد كشيدن
2- رشد كردن
3- برپا شدن
4- متصاعد شدن
5- اوجگرفتن، صعود كردن
6- برافراختن، برافراشتن
7- بيدار شدن
8- طولاني شدن
get up|rise , levitate , arise , ascend , mount , upheave , uprear , louden , stand up
عربی
نهض|تسلق , ابتكر , تقدم , بكر , وقف , قام , إنتفض قائما , إنتصب واقفا , استيقظ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "بلند شدن" ترکیبی است که به معنای افزایش ارتفاع یا سر برآوردن از سطحی به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی و نحوی مربوط به این کلمه اشاره میکنیم:
ترکیب فعلی: "بلند" یک صفت و "شدن" فعل است. این ترکیب به معنی تبدیل شدن به حالت بلند است.
صرف: "بلند شدن" میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. مثلاً:
حال: من/تو/او/ما/شما/آنها بلند میشویم.
گذشته: من/تو/او/ما/شما/آنها بلند شدند.
آینده: من/تو/او/ما/شما/آنها بلند خواهند شد.
خودداری از تکرار: در هریک از جملات، باید از تکرار غیرضروری کلمه "بلند" پرهیز کرد. به عنوان مثال: "او بلند شد و بلند شد" نادرست است و باید به شکل "او بلند شد" نگاشته شود.
استفاده از دیگر افعال حرکتی: بنا به زمینه میتوان از افعال دیگری نیز به جای "بلند شدن" استفاده کرد، مانند "برخاستن" یا "پریدن" در مورد اجسام یا افراد.
قیدهای توصیفی: میتوان از قیدها برای توصیف نحوه یا زمان بلند شدن استفاده کرد، مانند "ناگهان بلند شد" یا "به آرامی بلند شد".
با رعایت این نکات، میتوانید نوشتار خود را در استفاده از "بلند شدن" صحیحتر و زیباتر کنید.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: خاستن، درست شدن، پاگردیدن، بالا آمدن، بالا رفتن، برامدن، شناور شدن، رخ دادن، طلوع کردن، قیام کردن، صعود کردن، فرازیدن، جلوس کردن بر، سوار شدن، سوار کردن، سوار شدن بر، زیاد شدن، بالغ شدن بر، از زیر چیزی را بلند کردن، نصب کردن، صدا را بلند کردن
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر