جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bake  |

بیک

معنی: بیک . [ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق ) (از: ب + یک ) از یک . || با یک . (ناظم الاطباء) : چنانکه بتی زرین که بیک میخ ترکیب پذیرفته باشد. (کلیله و دمنه ).
- امثال :
بیک بانگ علم منه .
بیک پول سیاه نمی ارزد .
بیک پیاله مست است .
بیک جو نیرزد .
بیک حمله سپر میفکن .
بیک دست نتوان گرفتن دو به .
بیک کف دست سیرم (یا سیر است ) بیک کف دست گرسنه .
بیک گز دو فاخته زد .
بیک تیر دو نشان . (امثال و حکم دهخدا).
- بیک جمع ؛ جمعاً. معاً. باهم . (یادداشت مؤلف ) : و هر دو لشکر غلامان بیک جمع برفتندو امیران هر دو برابر عنان . (تاریخ سیستان ).
- بیک دندانه خندیدن و سخن گفتن و ناز کشیدن ؛ بیک وضع خندیدن و سخن گفتن و ناز کشیدن . (آنندراج ) :
در بهارستان یکرنگی بلند و پست نیست
ناز خار و گل بیک دندانه می باید کشید.
صائب .
اگر خارست اگر گل مایه ٔ خوشحالیی دارد
کلید قفل این منزل بیک دندانه می خندد.
صائب .
خار دیوار تو با نظارگی باغبان
از دلازاری بیک دندانه می گوید سخن .
صائب .
- بیک راه ، بیک ره ؛ یکبارگی . (ناظم الاطباء) :
بیک راه چندان گرفتار شد
که گیرنده را دست بیکار شد.
فردوسی .
دو لشکر بیک ره بهم برزدند
گهی گرز کین گاه خنجر زدند.
اسدی .
- || بیک ضربت . (ناظم الاطباء).
- بیک سو شدن ؛ اعتزال جستن . (یادداشت مؤلف ). انزواء. (تاج المصادر). تجنب . (دهار). انتباذ. (ترجمان القرآن ). اعتناز. (منتهی الارب ).
- بیک کنار نهادن ؛ کنایه از دور کردن . (آنندراج ). ترک کردن :
نهاده ست ظهوری هوای بوس وکنار
بیک کنار، ببوس و کنار سوگند است .
ظهوری .
- بیک نگاه ؛ غفلتاً. (یادداشت مؤلف ).
- بیک نیم نهاد ؛ یعنی نیم پرداخت و نیم تمام گذاشت . (از ناظم الاطباء).
... ادامه
591 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب:
مختصات: (بِ) [ تر. ] ( اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: beyk
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 32
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
bake
ترکی
pişmek
فرانسوی
cuire
آلمانی
backen
اسپانیایی
hornear
ایتالیایی
cottura al forno
عربی
خبز
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «بیک» در زبان فارسی به معنای "بدون" یا "فاقد" است و معمولاً در ترکیب با واژه‌های دیگر به کار می‌رود. اما در زبان فارسی، به‌جای«بیک»، کلمه «بی» به‌کار می‌رود و کاربردش شایع‌تر است. برای مثال: «بی‌کس»، «بی‌خواب».

قواعد نگارش:

  1. استفاده صحیح: در موقع استفاده از کلمه «بیک»، اطمینان حاصل کنید که در ترکیب با واژه‌ای دیگر صحیح است و معنای مورد نظر را به درستی منتقل می‌کند.

  2. فاصله‌گذاری: معمولاً در ترکیب‌های درست، فاصله بین «بیک» و واژه بعد از آن گذاشته نمی‌شود، مگر در موارد خاص مانند استفاده در متن‌هایی که لزوم فاصله‌گذاری وجود داشته باشد.

  3. جهت تاکید: در مواردی که نیاز به تاکید بیشتری وجود دارد، می‌توان از کلمات دیگری استفاده کرد که مفهوم مشابهی از بی‌کسی یا فقدان را برسانند.

  4. تلفظ: در نوشتار فارسی، کلمه «بی» با حرف «ب» و حرف «ی» نوشته می‌شود و باید به تلفظ آن توجه کرد.

مثال‌ها:

  • بی‌کس
  • بی‌خواب
  • بی‌روح

در نهایت، توجه به قواعد نوشتاری و معنای واژه‌ها در نگارش متون فارسی اهمیت زیادی دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "بیک" در جمله آورده شده است:

  1. او بیک کار است و به دنبال شغل می‌گردد.
  2. پس از اتمام تحصیلاتش، مدت کوتاهی بیک بود و نتوانست کار پیدا کند.
  3. او به دلیل مشکلات اقتصادی بیک شده و نیاز به حمایت دارد.
  4. بیک بودن می‌تواند احساس تنهایی و نامیدی به همراه داشته باشد.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید یا موضوع خاصی مدنظرتان است، لطفاً بفرمایید!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری