جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پدرام . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) خرّم و آراسته و نیکو باشد مثل باغ و مجلس و خانه و جهان و عیش و روزگار. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). دلگشای . خوش : خسرو محمد که عالم پیر از عدل او تازه گشت و پدرام . فرخی . مجلس بساز ای بهار پدرام واندر فکن می بیک منی جام . فرخی . روز نوروز و روزگار بهار فرّخت باد و خرم و پدرام . فرخی . گل بخندید و باغ شد پدرام ای خوشا این جهان بدین هنگام . فرخی . چرا بگرید زار ارنه غمگن است غمام گریستنش چه باید که شد جهان پدرام . عنصری . ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایه ٔ دهر و زیور عصری . منوچهری . یکایک دل بچیزی رام دارند برامش روز خود پدرام دارند. فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). و عیش جز بمعرفت اسباب کسب منفعت و دفع مضرت پدرام نشود. (تاریخ بیهقی ). بپدرام باغی شد اندر سرای چو باغ بهشتی خوش و دلگشای . اسدی . رسید از پس هفته ای شاد و کش بشهری دلارام و پدرام و خوش . اسدی . بپادشاه زمانه زمانه شد پدرام گرفت شاهی تسکین و خسروی آرام . مسعودسعد. بی آفرین سرائی بلبل بهار و باغ پدرام نیست گرچه جهان شد بهار چین . سوزنی . شها تا بر زبان خلق باشد این مثل جاری که گردد خرم و پدرام ملک از عدل و کشت از نم نم عدل تو بر کشت امید آنکسان بادا که ملکت از دعاشان شد قوی بنیاد و مستحکم . سوزنی . ای ز طبعتو طبعها خرم وی ز عیش تو عیشها پدرام . انوری . || خوشدل . شاد. مبتهج . خرم . خوش . مقابل درشت و ناپدرام و بَدرام . شوم : فرستاده چون نزد بهرام شد سپهدار ازو شاد و پدرام شد. فردوسی . چنین داد پاسخ که من ساز جنگ به پیش آورم چون شود کار تنگ نمانم که کیخسرو از بخت خویش بود شاد و پدرام بر تخت خویش . فردوسی . دل من بگفتار او رام شد روانم بدین شاد و پدرام شد. فردوسی . کجا مادرش روشنک نام کرد جهان را بدو شاد و پدرام کرد. فردوسی . چو رستم دل گیو پدرام دید وزان خود به نیکی سرانجام دید. فردوسی . دلش کرد پدرام و برداشتش گرازان به ابر اندر افراشتش . فردوسی . که آمد سواری وبهرام نیست دل من درشت است و پدرام نیست . فردوسی . || سهل ، مقابل حَزَن ، درشت : اگرچه راه ناپدرام باشد بپدرامد چو خوش فرجام باشد. فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). || صحیح . درست : پدر گفت رأی تو پدرام نیست تو خردی ترا رزم هنگام نیست . اسدی . || منتظم ، مقابل شوریده : کاین گنبد بَدرام ِ گرد گردان شوریده بسی کرد کار پدرام . ناصرخسرو. || مبارک . فرخ . خجسته . به فال نیک : همی بود تا روز بهرام بود که بهرام را آن نه پدرام بود. فردوسی . بیامد به بالین او سه شبان که پدرام بادات روز شبان . فردوسی . گیتی تو را یار گردون تو را یار گیتی ترا رام روزتو پدرام . فرخی . یکی قصیده بگو و بخوانش بر سر خوان چو روز عید بنزدیک او روی بسلام در آن بگوی کزین عید صد هزار بیاب ز روزگار وفادار و دولت پدرام . عثمان مختاری . || پیروزی نجح . نجاح : مهان جهان آفرین خواندند ورا [ لهراسب ] شهریار زمین خواندند گرانمایه لهراسب آرام یافت خرد مایه و کام پدرام یافت . فردوسی . || شادی . خوشی : بدین خویشی ما [ خسرو و قیصر ] جهان رام گشت همه کام بیهوده پدرام گشت . فردوسی . ما بشادی همی گوئیم ای رود بموی ما بپدرام همی گوئیم ای زیر بنال . فرخی . || جای خواب و آرام . || همیشه و دایم و پاینده . (برهان ). و رجوع به ناپدرام شود. در بیت ذیل فردوسی معنی پدرام بر ما مجهول است و مگر اینکه مؤید فرخنده و بهمان معنی باشد : ز خراد بر زین بپرسید شاه چه گفتند از آن زن بدانجا سپاه . به هرمز چنین گفت کای شهریار سپه یک سره زان زن تاجدار همی گفت کآن بخت بهرام بود که بس خوب و فرخنده پدرام بود. فردوسی . 1- پاينده، جاويد، مانا
2- بانشاط، خوش، خوشدل، شادمان، شاد، مسرور
3- آراسته، مرتب، منظم
4- درست، صحيح، نيكو
5- خجسته، سعد، فرخنده، مبارك، همايون
6- ابتهاج، خوشي، شادي شوريده، شوم، ناپدرام father, dad, sire, pater, abba, baba, my father الآب، الأب، أب، بابا، الله، سلف، والد، ولد، أنشأ، نجب babam mon père mein vater mi padre mio padre پدر، بابا، والد، آقاجان، پاپا، اعلیحضرتا، پدر روحانی، ابا
father|dad , sire , pater , abba , baba , my father
ترکی
babam
فرانسوی
mon père
آلمانی
mein vater
اسپانیایی
mi padre
ایتالیایی
mio padre
عربی
الآب|الأب , أب , بابا , الله , سلف , والد , ولد , أنشأ , نجب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "پدرام" یک اسم خاص است و در زبان فارسی به عنوان نام شخص یا شخصیت استفاده میشود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و گرامری مربوط به این کلمه و نامهای مشابه اشاره میکنم:
حروف بزرگ: در ابتدای جمله یا در موارد خاص، نامهای خود همیشه با حرف بزرگ نوشته میشوند. مثلاً: "پدرام در جلسه حاضر بود."
نوشتن حروف: دقت کنید که کلمه "پدرام" باید به درستی و بدون اشتباه نوشته شود تا از ابتذال یا گیجی خواننده جلوگیری شود.
مضاف و مضافالیه: اگر بخواهید از این کلمه در ترکیبهای مضاف و مضافالیه استفاده کنید، باید به ساختار آنها توجه کنید. مثلاً: "کتاب پدرام" یا "دوست پدرام".
نقطهگذاری: در متون نوشته شده، اگر از نام پدرام در انتهای جمله استفاده کنید، باید به قواعد نقطهگذاری توجه کنید: "پدرام به سفر رفت."
قید کردن: اگر به ویژگیها یا صفات پدرام اشاره کنید، بهتر است قید را بهدرستی به کار ببرید. مثلاً: "پدرام باهوش و خلاق است."
تعداد: در استفاده از نام "پدرام"، دقت کنید که این کلمه بهطور عمومی برای یک فرد واحد به کار میرود. برای اشاره به چند فرد باید از کلمات دیگری استفاده کنید.
اگر سوال خاصی در مورد نحوه استفاده از کلمه "پدرام" یا هر موضوع نگارشی دیگری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "پدرام" در جمله آورده شده است:
پدرام همیشه در انجام تکالیفش کوشا و جدی است.
در جشن تولد پدرام، همه دوستانش به او تبریک گفتند.
پدرام علاقه ویژهای به مطالعه کتابهای علمی دارد.
پدرام هر صبح با انرژی و شوق به مدرسه میرود.
من و پدرام تصمیم داریم در تعطیلات به سفر برویم.
اگر به جملات بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظر دارید، لطفا بفرمایید!
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر