جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پرتاب . [ پ َ ] (اِ) تیر پرتاب . نوعی تیر که آنرا بسیار دور توان انداخت . (برهان ). مرّیخ . تیرپرتاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) (دهّار) : اگر خوانند آرش را کمانگیر که ازساری بمرو انداخت او تیر تو اندازی بجان من ز گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). بیندازند زوبین را گه تاب چو اندازد کمانور تیر پرتاب . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). شمشیر تو شیر اوژند پرتاب تو پیل افکند یک حمله ٔ تو برکند بنیاد صد حصن حصین . جوهری زرگر. آسمان با او ندارد چون زند پرتاب تاب شیرکرد [ کذا ]ازکشتن خصمانش چون عناب ناب . قطران . || مسافتی که میان موضع رها کردن تیر و محل افتادن تیر واقع باشد. تیررس . مسافتی که تیری پیماید. مسیر سهم . غلوه : میان دو لشکر دو پرتاب ماند بخاک اندرون مار بیخواب ماند. فردوسی . سپه دید بر هفت فرسنگ دشت کز ایشان همی آسمان خیره گشت یکی کنده کرده بگرد اندرون به پهنا ز پرتاب تیری فزون . فردوسی . طلایه به بهرام شد ناگزیر که آمد سپه بر دو پرتاب تیر. فردوسی . آماج تو از بست بود تا به سپیجاب پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین . فرخی . بلندیش بگذشته از چرخ پیر فزون سایه از نیم پرتاب تیر. اسدی . ز نخجیر کز گرد او مرده بود دو پرتاب ره چرم گسترده بود. اسدی . ز دیبا یکی فرش زیبای او دو پرتاب بالا و پهنای او. اسدی . و بدین معنی گاه تیر پرتاب هم آمده است : غلوه ، یک تیر پرتاب . (منتهی الارب ) : دگر گنج پر درّ خوشاب بود که بالاش یک تیر پرتاب بود که خضرا نهادند نامش ردان همان تازیان نامور بخردان . فردوسی . رجوع به تیر پرتاب شود. - پرتاب شده ؛ رها کرده .گشاد داده . افکنده : مکن در ره درنگ و زود بشتاب چو سنگ منجنیق و تیر پرتاب . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). ای تن تو زحرص و آز در تاب مباش پیوسته روان چو تیر پرتاب مباش در رفتن این راه که داری در پیش ماننده ٔ شاگرد رسن تاب مباش . ؟(از جوامعالحکایات عوفی ). || گشاد دادن . رمی . رها کردن .افکندن : کس آهنگ پرتاب او درنیافت ز گردان کسی گرز او برنتافت . اسدی . || سَیر. پَرِش : رفت رزبان چو رود تیر به پرتاب همی . منوچهری . بگفت این و براه افتاد شبگیر کمان شد مرو و دایه رفت چون تیر چنان تیری که باشد سخت پرتاب ز مرو شاهجان تا شهر گوراب . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). شده رامین چو تیری دور پرتاب کمان بر جای و تیرآلوده خوناب . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ). ترا که یارد دیدن بگاه رزم دلیر که نیزه داری در چنگ و تیر در پرتاب . مسعودسعد. همیشه اسب مراد تو هست در ناورد همیشه تیر بقای تو هست در پرتاب . معزی . || پرتو؟ تلالؤ؟ : عصیر جوانه هنوز از قدح همی زد بتعجیل پرتابها منجم ببام آمد از نورمی گرفت ارتفاع صطرلابها. منوچهری . - پرتاب کردن ؛ پرت کردن . بدور انداختن . افکندن . بقوت دور افکندن : مرا دولت ز خود پرتاب میکرد تنم پر تب دلم پرتاب میکرد. اوحدی . - || (در تیر)، گشاد دادن آن . رها کردن آن . رمی : نظر کن چو سوفارداری به شست نه آنگه که پرتاب کردی ز دست . - پرتاب تیر ؛ تیر پرتاب . پرتاب . مسافتی که میان موضع رها کردن تیر و محل افتادن تیر واقع باشد. تیررس . مسافتی که تیری پیماید. غلوه : کسی کو ببیند ز پرتاب تیر نماند شگفت اندرو تیزویر. فردوسی . کدیور بدو گفت کین آبگیر ندیدی فزون از دو پرتاب تیر. فردوسی . بهر گوشه ای چشمه و آبگیر ببالا و پهنای پرتاب تیر. فردوسی . طلایه به بهرام شد ناگزیر که آمد سپه بر دو پرتاب تیر. فردوسی . بودجای رختم سه پرتاب تیر گله خود نگنجد همی در ضمیر. فردوسی . مصالحه رفت بر آنکه بر یک پرتاب تیر ملک که منوچهر را مسلم دارد. (تاریخ طبرستان ). 1- تيررس
2- افكندن، افكنش
3- پرش، سير كمتاب throw,jet,toss,shove,hurl,casting,pitch,projection,fling,put,tilt,jaculation,pounce,shy يطلق öğle yemeği lancement start lanzamiento lancio
کلمه "پرتاب" در زبان فارسی به معنای انداختن و یا پرتاب کردن چیزی به سمت جلو استفاده میشود. در مورد قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه و همچنین استفاده صحیح از آن، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نحو و ساختار جملات:
"پرتاب" میتواند به عنوان فعل (مانند "او توپ را پرتاب کرد") یا به عنوان اسم (مانند "پرتاب توپ") مورد استفاده قرار گیرد.
در جملات، این کلمه معمولاً با مفعول همراه است.
فعل در زمانهای مختلف:
"پرتاب کردن" در زمانهای مختلف به صورت زیر صرف میشود:
زمان حال: "پرتاب میکند"
زمان گذشته: "پرتاب کرد"
زمان آینده: "پرتاب خواهد کرد"
حروف اضافه:
در اکثر مواقع بعد از "پرتاب" نیازی به حروف اضافه نیست، اما در برخی موارد ممکن است نیاز باشد، مانند "پرتاب به سمت" که در اینجا "به سمت" نشاندهندهی جهت پرتاب است.
تقارن و تناظر:
در مواردی که جملات پیچیدهتر هستند، توجه به تقارن جملات ضروری است، مثلاً "او توپ را پرتاب کرد و بازیکن دیگری آن را گرفت."
استفاده در متون علمی یا ورزشی:
در متون علمی یا ورزشی، "پرتاب" ممکن است در مورد تحلیل فنی پرتابهای ورزشی (مانند پرتاب وزنه، پرتاب دیسک) به کار رود و لازم است با اصطلاحات و ساختارهای مناسب علمی ترکیب شود.
نکات نگارشی:
هنگام نوشتن، رعایت فاصلههای مناسب و استفاده از علامتهای نگارشی (نقطه، ویرگول و ...) در جملات حاوی کلمه "پرتاب" اهمیت دارد.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "پرتاب" به شکل صحیح و مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "پرتاب" در جمله آورده شده است:
دیروز در مسابقهی دوو میدانی، ورزشکاران اقدام به پرتاب دیسک کردند.
پرتاب موشک به فضا در این هفته انجام میشود.
بچهها با شادی و هیجان، توپ را به سمت همدیگر پرتاب کردند.
هنگام پرتاب گلابی از درخت، صدای خوبی ایجاد شد.
مهارتهای او در پرتاب جت نیروی زیادی به تیمش بخشید.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظر دارید، بفرمایید!