جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پری . [ پ َ ] (اِ) موجود متوهم صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید وغالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. فرشته ،مقابل دیو. همزاد. جان . جن . جنی . جِنَّة. خافی . خافیه . خافیاء. حوری . مَلک . روحانی . خندله . (منتهی الارب ). نوعی از زنان جن که نهایت خوبرو باشند. (غیاث اللغات ). بعضی از ثقلان که جن و انس باشد : پس هفت تن از پریان بر پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم بگذشتند و بایستادند و آواز قرآن خواندن او بشنیدند. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ). این خلق ها از آدمیان و پریان . (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ). و هرچ بجهان اندر بود از دیو و پری و وحوش و جمندگان . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). پری و پلنگ انجمن کرد و شیر ز درندگان گرگ و ببر دلیر. فردوسی . نگوئی مرا تا مراد تو چیست که بر چهر تو فرّ چهر پریست . فردوسی . که جمشید با تاج و انگشتری بفرمان او مرغ و دیو و پری . فردوسی . جدا گشت از او کودکی چون پری بچهره بسان بت آزری . فردوسی . زمانه برآسوده از داوری بفرمان او دیو و مرغ و پری . فردوسی . تو داری جهان زیر انگشتری دد و مردم و مرغ و دیو و پری . فردوسی . سپاهی دد و دام و مرغ و پری سپهبدار با کبر گندآوری . فردوسی . یکایک بیامد خجسته سروش بسان پری پلنگینه پوش . فردوسی . همان تازی اسبان همچون پری . فردوسی . گویند که فرمانبر جم گشت جهان پاک دیو و پری وخلق و دد و دام رمارم . عنصری (ازحاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). پری خواندم او را و زآنروی خواندم که روی پری داشت آن پرنیان بر. فرخی . گریزان همی شد جم اندرجهان پری وار گشته ز مردم نهان . اسدی (گرشاسب نامه ). یکی دخترش بود کز دلبری پری را برخ کردی از دلبری . اسدی (گرشاسب نامه ). دیوش مطیع گشته بمال و پری بعلم آن یابد این که هوش و خردش آشنا شده است . ناصرخسرو. بچهره شدن چون پری کی توانی به افعال ماننده شو مر پری را. ناصرخسرو. چون پری جمله پرنده ند گه صلح ولیک بگه شر همه ابلیس لعین را حشراند. ناصرخسرو. اگر دیو را با پری دیده ای وگر نی تنت دیو و جانت پریست . ناصرخسرو. پریت ای برادر برهنه چراست اگر دیوت اندر خز ششتریست . ناصرخسرو. دیوت از طاعت پری گردد چنانک چون به زرگیری کمر گردد دوال . ناصرخسرو. گرچه نهان شد پری از چشم ما زین نکند عیب کسی بر پری . ناصرخسرو. چرا گر خداوند قولی و فعل پری باشی از قول و دیو از فعال . ناصرخسرو. تا روزی گفت خدایا زمین را همه پریان دارند و فساد می کنند. (قصص الانبیاء). گفت ای چو پری نشسته دلشاد از صحبت دیو مردم آزاد. امیر حسینی سادات . جمشیدی و حشم چو پری مر ترا مطیع خورشیدی و عدو ز توچون دیو در فرار. سوزنی . جان و انسان بنده ٔ فرمان برش بادا مدام تا بتازی هست انسان آدمی و جان پری ... سوزنی . بطبع بینم آتش صفات مردم را از آن گریزان از هر کسی پری وارم . خاقانی . نیست مانندای آتش آن پری گرچه اصلش اوست چون می بنگری . مولوی . هرچه بدهر آدمی است و پری نیست مگر بهر پرستش گری . امیرخسرو دهلوی . می چنانت کند بنادانی که بز ماده را پری خوانی . اوحدی . پری نهفته رخ و دیو در کرشمه ٔ حسن بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبی است . حافظ. طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری . حافظ. تذعﱡب ، ترسانیدن کسی را پری . (منتهی الارب ). - امثال : مثل پری از آتش گریختن . ترسنده را چه پری چه عفریت . (از مجموعه ٔ مختصر امثال چ هند). || در آخر بعض اسماء مرکبه آمده است مانند ناف پری (نوعی شیرینی ). نازپری نام دختر پادشاه خوارزم که در حباله ٔ بهرام گور بود. (برهان قاطع). || آدمی را از بسیاری خوشگلی و تر و تازگی و لطافت گاه پری گویند. || نوعی از قماش است در نهایت ملائمی بسان مخمل ، خوابکی هم دارد و رنگارنگ می باشد و از آن مسند و فرش سازند. (غیاث اللغات از بهار عجم ). 1- فرشته، ملك
2- حور، حوري، عفريت، عفريته fairy, fullness, peri, pixie, full, suffusion, fay, elf, day before yesterday, glut, pixy, repletion, perry جنية، جن، كالجن من حيث الرقة، خاص بالجن peri fée fee hada fata جن، ساحره، افسون گری، سیری، سرشاری، ادم بازیگوش و خطرناک، پریزادی که در ماهتاب میرقصد، فول، اشباع، زیر ریزی، عرضه بیش از تقاضا، زیادی خون، پر خوری، تکمیل، پرسازی، انباشتگی، پر
fairy|fullness , peri , pixie , full , suffusion , fay , elf , day before yesterday , glut , pixy , repletion , perry
ترکی
peri
فرانسوی
fée
آلمانی
fee
اسپانیایی
hada
ایتالیایی
fata
عربی
جنية|جن , كالجن من حيث الرقة , خاص بالجن
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "پری" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار میرود و استفاده از آن ممکن است در زمینههای گوناگونی باشد. در اینجا به برخی قواعد نگارشی و ساختاری مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
معنی و کاربرد: "پری" به معنای موجودی خیالی و زیبا در ادبیات فارسی است. همچنین ممکن است به عنوان یک اسم برای دختران نیز استفاده شود.
تاهش (تنوین): اگر "پری" به عنوان اسم خاص یا عمومی مورد استفاده قرار گیرد، نیازی به تنوین ندارد. اما در جملاتی که نیاز به تغییر حالتهای نحوی باشد، ممکن است به شکلهای دیگر (نظیر "پریها") درآید.
جمعسازی: برای جمع بستن "پری"، از پسوند "ها" استفاده میکنیم و میشود "پریها".
استفاده در ترکیبها: "پری" میتواند در ترکیب با کلمات دیگر نیز به کار رود، مثلاً: "پری دریایی"، "پریزاد" و غیره.
فعل و صفت: برای توصیف "پری" میتوان از صفات مختلف استفاده کرد، مانند "زیبا"، "خوشرو" و دیگر صفات مثبت.
جملهسازی: وقتی از "پری" در جملات استفاده میکنید، ممکن است به شکل زیر باشد:
"پری در باغ پر از گلها پرواز میکند."
"او مانند پری ها زیباست."
نگارش درست: توجه به املای درست کلمه "پری"، با حفظ قواعد نگارشی مناسب در جملات مهم است.
با رعایت این قواعد، میتوانید از کلمه "پری" در متون خود به طور مناسب استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از استفاده کلمه "پری" در جملهها آمده است:
در داستانهای قدیمی، همیشه از پریها به عنوان موجودات زیبا و مهربان یاد میشود.
او با خیالپردازی دربارهی پریهای رنگین در باغ، ساعتها وقتش را سپری کرد.
در شب یلدا، کودکان تصمیم گرفتند که داستان پری خوشگل را برای یکدیگر تعریف کنند.
در فیلمهای انیمیشن، شخصیتهای اصلی معمولاً با پریها دوست میشوند و ماجراجوییهای جالبی را پیش میبرند.
وقتی باران میبارید و آفتاب میتابید، او به یاد پری رنگین کمان افتاد که همیشه در قصهها توصیف میشد.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: جن، ساحره، افسون گری، سیری، سرشاری، ادم بازیگوش و خطرناک، پریزادی که در ماهتاب میرقصد، فول، اشباع، زیر ریزی، عرضه بیش از تقاضا، زیادی خون، پر خوری، تکمیل، پرسازی، انباشتگی، پر