جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پشک . [ پ ِ / پ ُ ] (اِ) پشگ . پشکل . فضله ٔ گوسفند و بزو شتر و آهو و خر و اشتر و هم از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. سرگین گوسفند و بز و آهو و امثال آن . پشکر. پشکره . پشکله . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ). بعر. بعره و آن فضله ٔ حیوان باشد از ذوات الخُف و ذوات الظلف . ذَبلة. وعلة. عُرّة. (منتهی الارب ) : پشک بز ملوکان مشک است و زعفران مستان تو مشکشان و مده زعفران خویش . ابوالعباس (ازلغت نامه ٔ اسدی ). مشک تبتی به پشک مفروش مستان بدل شکر تبرزین . ناصرخسرو. دل بر آن نه که باشد از خانه پشک تو به که مشک بیگانه . سنائی . مشک و پشکت یکی است تا تو همی ناکده را ندانی از عطار. سنائی . جائی که مشک و پشک بیک نرخ است عطار گو ببندد دکان را. ؟ و قولنج راستینی پنج نوع است یکی آنکه ثقل در روده ها خشک گردد و بنادق شود بر سان پشک اشتر و دیگر جانوران که پشک ایشان را بتازی بعرة گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ورنه مشک و پشک پیش اخشمی هر دو یکسان است چون نبود شمی . مولوی . گفت جایش را بروب از سنگ و پشک ور بود تر ریز بر وی خاک خشک . مولوی (از فرهنگ رشیدی ). اگرچند زاهو بود پشک و مشک ولی پشک چون مشک نارد بها. ابن یمین . ارض مدعوکه ؛ زمین که از کثرت مردم و کثرت پشک و کمیز شتران فاسد گردیده باشد... ارض مدکدکه ؛ زمین که از کثرت پشک و کمیز شتر فاسد شده باشد. دمال ؛ پاسپرده ستوران از پشک و خاشاک . دِمن ؛ پشک شتر و گوسپند و جز آن . عبس ؛ سرگین و پشک و جز آن خشک شده بر ذنب ستور. (منتهی الارب ). || سرگین مگس و زنبور عسل : بطبل نافه ای مستسقیان بخورد جراد بباد روده ٔ قولنجیان به پشک ذباب . خاقانی . || در تداول عامه ، برجستگی دو سوی بیرونی بینی از طرف زیرین . هر یک از دوطرف وحشی سفلای بینی . نرمی و پره های بینی . طرف بینی .بچش . اَرنبة . || قرعه را گویند که شریکان میان خود بجهت تقسیم اسباب و اشیاء بیندازند. (برهان قاطع). میان دو نفر یا بیشتر قرعه کشند و به اسم یکی درآید. و با انداختن صرف شود. 1- پشكل، سرگين
2- قرعه crow غراب، عتلة، صياح الديك، صيحة إبتهاج، صيحة ظافرة، تبجح، صاح، شمت بعدو مهزوم، الغراب peşk pechk peshk peshk peshk
کلمه "پشک" در زبان فارسی به معنای نوعی موش یا جانوری مشابه است. در مورد نگارش و قواعد مربوط به این کلمه، نکات زیر را میتوان ذکر کرد:
نوشتار صحیح: کلمه "پشک" باید بهدرستی نوشته شود و به هیچوجه به صورتهای دیگر تغییر نکند، زیرا این کار ممکن است به اشتباه در معنا منجر شود.
تلفظ: تلفظ "پشک" به صورت /pešak/ است. ممکن است در برخی لهجهها تغییراتی در تلفظ آن دیده شود.
جمع: جمع کلمه "پشک" به صورت "پشکها" یا "پشکها" است.
ترکیبها: این کلمه ممکن است در ترکیب با دیگر واژهها مورد استفاده قرار گیرد. بهعنوان مثال "پشک وحشی" برای اشاره به نوع خاصی از این جانور.
قافیه و شاعری: در شعر فارسی، این واژه میتواند در قافیهسازی به کار گرفته شود، اما باید به معنا و سیاق شعر توجه کرد.
نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، اگر بخواهید درباره "پشک" بنویسید، باید به قواعد نگارشی مانند آغاز جمله با حرف بزرگ، استفاده صحیح از ویرگول و نقطهگذاری توجه داشته باشید.
در نهایت، استفاده صحیح از این کلمه در متن به درک بهتر و انتقال صحیح مفهوم کمک میکند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند جمله با استفاده از کلمه "پشک" آورده شده است:
پشک سفید به آرامی در آفتاب دراز کشیده بود.
وقتی پشک به صدای در باز شد، سریعاً به سمت آن دوید.
او همیشه پشک خود را با غذاهای خوشمزه تغذیه میکند.
پشکهای خیابان به دنبال خوراکیهای رها شده بودند.
صدای نرمی که پشک از خود درمیآورد، نشان میداد که خوشحال است.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر