جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پویان . (نف ) صفت فاعلی بیان حالت از پوییدن . پوینده . دونده . (صحاح الفرس ) : نوندی برافکند پویان براه بنزدیک پیران ایران سپاه . فردوسی . جوانمرد پویان بگلنار گفت که اکنون که با رنج گشتیم جفت . فردوسی . گر آئی بدین جای جویان شده چنین در تک پای پویان شده . (گرشاسبنامه ). هوای گریان لؤلؤ فشاند بر صحرا صبای پویان شنگرف ریخت بر کهسار. مسعودسعد. کفر و دین هر دو در رهت پویان وحده لاشریک له گویان . سنائی . نمدها و کرباسهای سطبر ببندند بر پای پویان هزبر. نظامی . مثنوی پویان ، کشنده ناپدید ناپدید از جاهلی کش نیست دید. مولوی . روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان و مترصد و جویان . (گلستان ). || (ق ) در حال پوییدن : فرستاد نزدیک افراسیاب همی تاخت پویان چو کشتی بر آب . فردوسی . پیاده شد از اسب زوبین بدست همی رفت پویان بکردار مست . فردوسی . همی راند پویان براه دراز چو خورشید تابان بگشت از فراز. فردوسی . وز آن روی رومی سواران شاه برفتند پویان بدان بارگاه . فردوسی . همی رفت یکماه پویان براه چو آمد بدان مرز او با سپاه . فردوسی . شتابیدگنجور و صندوق جست بیاورد پویان بمهر درست . فردوسی . بیامد سخن جوی پویان ز پس نبد آگه از راز او هیچکس . فردوسی . همی راند یکماه پویان براه برنج آمد از راه شاه و سپاه . فردوسی . زنی با جوالی میان پرز کاه همی بود پویان میان سپاه . فردوسی . فرستاد او را پیاده ز راه بیاورد پویان بپیش سپاه . فردوسی . برفتند پویان بر شهریار همه زیج و صلابها بر کنار. فردوسی . دوان داغ دل خسته ٔ روزگار همیرفت پویان سوی مرغزار. فردوسی . چون بره کاید بمادر گوسپند چرخ را سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیده اند. خاقانی . چو گاوی در خراس افکنده پویان همه ره دانه ریز و دانه جویان . نظامی . زید از پس او چو سایه پویان وز سایه ٔ او خلاص جویان . نظامی . آمد بدیار یار پویان لبیک زنان و بیت گویان . نظامی . سوی ملک مداین رفت پویان گرامی ماه را یک ماه جویان . نظامی . دگر روز آمدش پویان بدرگاه ببوی آنکه تمکینش کند شاه . سعدی . || شتابان . دوان : جهانجوی پویان ز بردع براند ز گردان لشکر کسی را نخواند. فردوسی . برین شهر بگذشت پویان دو تن پر از گرد و بی آب گشته دهن . فردوسی . نهادند بر نامه بر مهر شاه فرستاده برگشت پویان براه . فردوسی . برفتند پویان بکردار غرم بدان بیشه کش نامور خواند خرم . فردوسی . چو بشنید پویان بشد پیشکار بنزد براهام شد کاین سوار. فردوسی . برین گونه پویان براه آمدند بهفتم بنزدیک شاه آمدند. فردوسی . بابانگ و شغب و خروش می آمدند دوان و پویان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 434). بدان گنج پویان شدم چون عقاب سوی پشته ٔ مال کردم شتاب . نظامی . در ترکیب با کلماتی آورده شود چون : راه پویان . (فردوسی ). متطفل
کلمه "پویان" در زبان فارسی میتواند به عنوان یک اسم و یا به عنوان یک صفت مورد استفاده قرار گیرد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه پرداخته شده است:
نحوه نوشتن: کلمه "پویان" باید به صورت صحیح و درست نوشته شود و حروف آن در کنار هم قرار گیرد. توجه به اعرابگذاری (در صورت نیاز) نیز مهم است.
معنی: "پویان" به معنای افرادی است که در حال حرکت، پیشرفت یا جستجو هستند. این کلمه همچنین میتواند به عنوان یک اسم خاص برای شخصیتها یا عناوین استفاده شود.
ترکیب با دیگر کلمات: "پویان" میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود. به عنوان مثال: "پویان علم"، "پویان فرهنگ"، یا "پویان طبیعت".
قواعد صرف و نحو: این کلمه به عنوان اسم جمع است و از لحاظ دستوری میتواند به عنوان فاعل یا مفعول در جملات به کار رود.
استفاده در جملات:
به عنوان فاعل: "پویان در حال حرکت هستند."
به عنوان مفعول: "کتاب را به پویان دادم."
نگارش صحیح: در متون رسمی و غیررسمی باید از نوشتن املای اشتباه خودداری کرد و "پویان" را به صورت استاندارد و بدون اشتباه نوشت.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "پویان" به شکل صحیح و مؤثری در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
پویان دانشآموزی پرتلاش و مستعد در مدرسه است که همیشه در تلاش برای بهبود مهارتهایش میباشد.
در جشن تولد پویان، همه دوستانش به جشن آمده بودند و لحظات شادی را با هم سپری کردند.
پویان علاقه ویژهای به کتابخوانی دارد و هر هفته یک رمان جدید را مطالعه میکند.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر