جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) قسمی روی بند از موی سیاه بافته . روبند زنان بافته از موی یال و دم اسب برنگ سیاه . روی بند و نقاب از موی دم و یال اسب . نقاب زنان از موی دم اسب بافته . روبند موئینه . چیزی مربع مستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعض زنان خاصه عرب بر روی افکندندی تا نامحرم رویشان نبیند. چیزی که از موی اسبان بافند و زنان بر روی افکنند و آن را روبند هم گویند. (لغت محلی شوشتر، ذیل روبند).موی باف را نیز گفته اند که بعربی عقاص خوانند. (برهان ). || اسدی در لغت نامه آرد: عصابه ای باشدکه زنان بر پیشانی بندند، و شاهد ذیل را از عسجدی آورده است اما درست نیست و کافی نمیباشد : بپیچد دلم چون ز پیچه بتم گشاید برغم دلم پیچه بند. و پیچه در این بیت بمعنی پیشانی است و صحاح الفرس بکلمه ٔ پیچه همین معنی داده است . پنجه . (برهان ). پیرایه ای بود از مرصع که بر سر عروس بند کنند. (برهان ). || رمز و ایماء و اشاره . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). و به این معنی از لغات دساتیری است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ ص 435). || زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بر روی گذارند بجهت زیبائی . (جهانگیری ). || گیس عاریه . || طره وزلف و کاکل که پیچند و بر یکدیگر گره زنند. (برهان ). دارای پیچ . پیچ پیچ . زلف پیچیده . مرغول . معقرب . صدغ . (صراح ). || پیشانی . (صحاح الفرس ) : به تیغ طرّه ببرد ز پیچه ٔ خاتون به گزر پست کند تاج بر سر چیپال . منجیک . صدغ ؛ موی پیچه بر صدغ فروهشته . (منتهی الارب ). صُدغ ٌ معقرب ؛ موی پیچه . موی بناگوش . || پوشش درِ خانه . (جهانگیری ). پوشش بالای در خانه . (برهان ). کنه ؛ پوشش بالای در خانه یا سایبان بالای در. (منتهی الارب ). عرس ؛ و آن دیواری است میان دو دیوار خانه سرد نهند و بنهایت رسانند و مسقف سازند تا آن خانه گرم شود، و بفارسی پیچه گویند. (منتهی الارب ). 1- برقع، حجاب، روبند، نقاب
2- زلف، گيسو، مرغول
3- پيشاني black أسود، سواد، زنجي، قاتم، شديد السواد، كحيل، مظلم، شرير، شائن، معاد، متشح بالسواد، متشائم، اللون الأسود، شىء أسود، سود büküm torsion twist girar intrecciare
کلمه "پیچه" در زبان فارسی میتواند معانی مختلفی داشته باشد و به همین دلیل قواعد نگارشی و استفاده آن بستگی به سیاق جمله دارد. این کلمه بهطور کلی به معنای بخشی از چیزهایی است که به سمت داخل یا خارج میپیچند یا به طور غیرمستقیم به چیزی میپیوندند. در ادامه نکاتی در مورد نگارش و استفاده از این کلمه ارائه میشود:
نقطهگذاری: اگر کلمه "پیچه" در انتهای جمله یا عبارت قرار گیرد، باید از نقطه استفاده کنید.
مثلاً: "مسیر پیچهدار بود."
ترکیبات: کلمه "پیچه" ممکن است در ترکیب با دیگر کلمات استفاده شود. در این صورت نکتۀ مهم این است که سکتۀ مناسب را رعایت کنید.
مثلاً: "پیچهای زیبا."
قید و صفت: بسته به سیاق میتوانید از "پیچه" به عنوان قید یا صفت استفاده کنید.
مثلاً: "پیچهی این جاده خطرناک است."
حرکت و صرف فعل: اگر کلمه "پیچه" به صورت فعلی در نظر گرفته شود (مانند "پیچیدن")، باید به صرف فعل در زمانها و اشخاص مختلف توجه کنید.
مثلاً: "او پیچهاش را درست کرد."
توجه به املای صحیح: هرگز نتوانید کلمه "پیچه" را با حروف دیگری اشتباه بنویسید. املای صحیح آن "پیچه" است.
همچنین، بسته به بافت و معنای جملات شما، ممکن است نکات و قاعدههای دیگری نیز لازم باشد. اگر سؤالی خاص در مورد استفاده از کلمه "پیچه" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "پیچه" در جمله آوردهام:
در کوهستان، پیچههای تند و تیز مسیر را دشوار کرده بودند.
پیچهی رودخانه در اطراف درختان زیبا، منظرهای دلنشین ساخت.
او با دقت در پیچههای کتابش مطالب مهم را یادداشت کرد.
ماشین در پیچههای جاده به آرامی حرکت میکرد تا لغزنده نشود.
این پیچههای زیبا در طرح فرش، جلوهای خاص به خانه میدهد.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!