جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پیرو. [ پ َ / پ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تابع. پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی . مقتدی . مقلد. تبع. (منتهی الارب ). مأموم . شیعه . تالی . زامل . (منتهی الارب ). منساق . اثف .(منتهی الارب ) : بیعت کردم . بسید خود... بیعت فرمانبرداری و پیرو بودن . (تاریخ بیهقی ص 315). پیرو دل باش و مده دل بکس خود تن تو زحمت راه تو بس . نظامی . پیک دلی پیرو شیطان مباش شیر امیری سگ دربان مباش . نظامی . درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پیروان تو باد. سعدی . مشو پیرو غول و وهم و خیال به افسون خربط مشو در جوال . نزاری قهستانی . قوم یزدان فاذار گفتند که راه ما پیرو راه تست بفرمای تا چه مصلحت دیده ای . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 34). کسی که پیرو دانا نشد زهی نادان . کاتبی . صد شکر که ما پیرو اصحاب رسولیم در شرع دگرراهنما را نشناسیم . فیضی هندی . مطراق . الشی ٔ. پیرو و مانند و نظیر چیزی . اجرار؛ تبعیت کردن کسی را در سرود و پیرو او گردیدن . فسکله ؛ پیرو گردیدن . عقبله ؛ پیرو و پس آینده . مناسقة؛ پنهان پیروی یکدیگر کردن : هوطلح نساء؛ او پیرو زنان است . (منتهی الارب ). 1- امت، تابع، سالك، صحابه، طرفدار، مريد، مقلد، هواخواه، هوادار
2- تعقيب، درپي follower, disciple, satellite, impersonator, adherent, cohort, henchman, juniper, following, sequacious, sequent, succedent تابع، المريد، محب، الخادم، المعجب بخادمه، التابع جزء من ماكينة، مرافق، أتباع takipçi disciple anhänger seguidor seguace تابع، دنبالگر، تعقیب کننده، شاگرد، ملتزم، مرید، حواری، سالک، موافق، ماه، قمر مصنوعي، انگل، طرفدار، هواخواه، گروه، هم کار، نوکر، سرو کوهی، متعاقب، شرح ذیل، زیرین، متوالی، اهل تقلید، نرم، چکش خور، لوله شو، پی در پی، ناشی، متاخر
تابع|المريد , محب , الخادم , المعجب بخادمه , التابع جزء من ماكينة , مرافق , أتباع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "پیرو" در زبان فارسی به معنی دنبالهرو، طرفدار یا پشتیبان است و در متون مختلف به کار میرود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات مربوط به استفاده این کلمه اشاره میکنم:
نحوه استفاده: کلمه "پیرو" معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند به دنبال یک اسم بیاید. به عنوان نمونه: "پیرو تصمیم کمیته" یا "پیرو نظریهی استاد".
نحوه صرف: "پیرو" به عنوان یک صفت غیرمنصرف است، به این معنی که تغییر و تصرف در آن صورت نمیگیرد و در تمام موارد به یک شکل نوشته میشود.
مفاهیم مرتبط: این کلمه میتواند در زمینههایی مانند سیاست، فرهنگ، دین و مذهب، و همچنین در سازمانها و گروههای اجتماعی به کار رود.
استفاده در نگارش: هنگام استفاده از "پیرو" در متون رسمی یا ادبی، توجه به سیاق و ساختار جملات اهمیت دارد. بهتر است جملات به گونهای نوشته شوند که مفهوم به وضوح منتقل شود. به عنوان مثال، استفاده از "پیرو مطالب پیشین" یا "پیرو گزارش اخیر" میتواند معنای روشنی را القا کند.
معادلهای فارسی: در مواردی میتوان از معادلهایی مانند "در پی" یا "طرفدار" استفاده کرد، البته بسته به سیاق کلمه ممکن است سایههای معنایی متفاوتی داشته باشند.
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "پیرو" بهدرستی و بهطور مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
مطمئناً! در اینجا چند مثال برای کلمه "پیرو" آورده شده است:
پیرو دستورات جدید، تمامی کارکنان موظف به رعایت قوانین جدید هستند.
پیرو درخواست شما، مدارک لازم به ایمیل شما ارسال شد.
در پیرو این تغییرات، ما باید استراتژیهای جدیدی را تدوین کنیم.
پیرو جلسهی قبلی، نتایج تحقیق بیشتر بررسی خواهد شد.
پیرو اخبار اخیر، مردم واکنشهای متفاوتی نشان دادهاند.
اگر سوال یا نیاز دیگری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: تابع، دنبالگر، تعقیب کننده، شاگرد، ملتزم، مرید، حواری، سالک، موافق، ماه، قمر مصنوعي، انگل، طرفدار، هواخواه، گروه، هم کار، نوکر، سرو کوهی، متعاقب، شرح ذیل، زیرین، متوالی، اهل تقلید، نرم، چکش خور، لوله شو، پی در پی، ناشی، متاخر