جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پیش روی . [ ش ِ ] (ق مرکب ) مقابل پشت سر. در حضور. پیش رو. جلو : گردان در پیش روی بابزن و گردنا ساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین . منوچهری . و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته ست که سواران بر آن روند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 126). advance, progress, precession, onrush, march, antecedence, development, ahead سلفة، تسليف، تحسن، ارتفاع، قرض، مهد للجنس، خطوة للأمام، مقدما، تقدم، ارتفع، قدم، دفع سلفا، أمامي، مدفوع مقدما، مقدما سلفا، عجل پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، پیش پرداخت، پیش قسط، ترقی، جریان، تکامل، حرکت، سبقت، انحراف مسیر، تقدم، تغییر جهت محور جسم گردند، یورش، حمله، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش، پیشی، توسعه، رشد، ایجاد، نمو
advance|progress , precession , onrush , march , antecedence , development , ahead
عربی
سلفة|تسليف , تحسن , ارتفاع , قرض , مهد للجنس , خطوة للأمام , مقدما , تقدم , ارتفع , قدم , دفع سلفا , أمامي , مدفوع مقدما , مقدما سلفا , عجل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "پیش روی" در زبان فارسی به معنی قرار گرفتن یا در حال حاضر بودن در جلوی چیزی یا شخصی است. در اینجا چند نکته قواعدی و نگارشی درباره این کلمه:
نوشتار: "پیش روی" به صورت جدا نوشته میشود و به دو کلمه "پیش" و "روی" تقسیم میشود.
معنی: "پیش روی" معمولاً به معنای وجود داشتن یا مشاهده چیزی در جلوی فرد است. همچنین میتواند در موقعیتهای استعاری نیز به کار برده شود.
استفاده در جملات:
مثال: "او در پیش روی من ایستاده بود."
مثال: "پروژههای جدید پیش روی ما هستند."
توجه به جملات: این عبارت در جملات میتواند معنای مختلفی داشته باشد، بنابراین باید با دقت به زمینهای که در آن به کار میرود توجه کرد.
نکتهای در گرامر: کلمه "پیش" به معنای جلو یا در جهت جلو است و "روی" به معنای سطح یا سطحی است که چیزی بر آن قرار دارد. بنابراین ترکیب این دو کلمه، مفهوم "در جلوی سطح" را به ذهن میآورد.
توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و بیان جملات کمک کند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: پیشرفت، مساعده، پیش روی، جلو بردن، پیش پرداخت، پیش قسط، ترقی، جریان، تکامل، حرکت، سبقت، انحراف مسیر، تقدم، تغییر جهت محور جسم گردند، یورش، حمله، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش، پیشی، توسعه، رشد، ایجاد، نمو