جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

tābe'
function  |

تابع

معنی: تابع. [ ب ِ ] (ع ص )پس رو و چاکر. ج ، تبع. (منتهی الارب ). || پس رونده . لاحق . پیرو. فرمانبردار. مطیع. خادم . مقابل متبوع : زامل . پس رو و تابع. (منتهی الارب ) :
خصم تو هست ناقص و مال تو زاید است
کت بخت تابع است و جهانت مساعد است .
منوچهری .
و ما جمله تابع و فرمان برداریم . (تاریخ بیهقی ). اینقدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد. (کلیله و دمنه ). سلطان تابع رای و متابع هوای پدر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || آنکه اصحاب رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم را دیده . (منتهی الارب ). راوی و محدث که درک صحبت یکی یا چند تن از صحابه کرده است . ج ، تابعین ، تابعون و توابع. رجوع به تابعین ، تابعون و توابع شود. || جرجانی گوید: تابع هر کلمه دوم است که اعراب کلمه ٔ سابق گیرد از همان جهت که او دارد، و بدین قید خبر مبتدا و مفعول دوم و مفعول سوم باب علم و اعلم خارج گردید، زیرا که این اشیاء (کلمه های دوم ) گرچه اعراب کلمه ٔ اول راداراست ولیکن اعراب آن نه از همان جهت است . و تابع بر پنج قسم است : تأکید، صفت ، بدل ، عطف بیان ، عطف بحرف (تعریفات جرجانی ). || تابع در لغت به معنی پس رو و در نزد نحویان تابع لفظ ثانی است که معرب باعراب سابق از جهت واحده باشد و سابق متبوع نامیده میشود و بنابراین گفتار کلمه ٔ ثانی بمنزله ٔ جنس است که تابع و جز آن مانند خبر مبتدا و خبر کان و أن و جز آن را شامل میشود و قید معرب بودن باعراب سابق آنچه را که ثانی است و اعرابش مانند لفظ سابق نیست خارج می کند مانند خبر کان و مثل آن خارج می کند ولی بااین حال تابع ثالث و بالاتر از تعریف مذکور خارج نمیشود زیرا مراد به ثانی لفظی است که متأخر باشد و بهمین جهت در تعریف نگفته اند که تابع آن ثانی است که معرب به اعراب اولش باشد و ممکن است مراد بثانی در این تعریف ثانی در رتبه باشد. و اعراب اعم است از لفظی و تقدیری و محلی حقیقتاً یا حکماً و بنابراین مانند: جائنی هؤلاء الرجال و یا زیدٌ العاقل و لارجل ظریفاً از تعریف خارج نمی شود. و اینکه در تعریف آمده است :«و از جهت واحده است » آنچه که ثانی و معرب باعراب سابق است ولی از جهت واحده نیست مانند خبر مبتدا و ثانی مفاعیل اعلمت و ثالث آن و همچنین خبر بعد از خبر و حال بعد از حال و مانند آن از تعریف خارج میشود زیرا مراد از اینکه اعراب ثانی و سابق از یک جهت باشد آن است که موجب اعراب ثانی همان موجب اعراب اول باشدو بنابراین مختلف بودن ثانی و سابق از نظر تابعیت ومتبوعیت و اعراب و بنا موجب اشکال نمیشود. اما در مبتدا و خبر هر چند عامل رفع معنوی یعنی تجرد آن از عوامل لفظیه است اما مرفوع شدن مبتداء از این جهت است که مسندالیه است و مرفوع شدن خبر از این جهت است که مسنداست و بنابراین رفع مبتدا و خبر از جهت واحده نیست و چنین است ثانی دو مفعول ظننت زیرا ظننت از این جهت که هم مظنون و هم مظنون فیه لازم دارد دو مفعول را نصب میدهد و نصب آن دو از جهت واحده نیست . و بهمین قیاس است ثانی دو مفعول اعطیت زیرا اعطیت از آنجهت که اقتضای آخذ و مأخوذ دارد، در دو مفعول عمل کرده است و بنا براین منصوب بودن دو مفعول اعطیت از جهت واحده نیست و همین طور است حال بعد از حال و خبر بعداز خبر و مثل آن . و حاصل این بیان آن است که مراد از جهت واحده انصباب متعارف بین نحویان است و آن عبارت است از اینکه ثانی برای اعراب اول و به پیروی از آن معرب باشد به این ترتیب که عمل عامل مخصوص در دو کلمه (تابع و متبوع ) بیک نهج واز یک جهت باشد و باید دانست که عمل عامل در دو چیز بر دو قسم است : نخست اینکه عمل کردن عامل بر هر دو با هم و علی السواء متوقف است مانند علمت نسبت بهر دو مفعول آن و اعلمت نسبت بهر سه مفعول آن و این عمل نزد نحویان بمنزله ٔ انسحاب (کشیده شدن ) نیست زیرا عامل ، معمول ثانی را مانند معمول اول می طلبد و چنین است در مورد ابتداء نسبت به مبتدا و خبر و چنین است حال در احوال متعددة چه حال ثانی نسبت به حال اول مانند دو مفعول (علمت ) می باشدو عامل هر دو را با هم می طلبد... (تلخیص از کشاف اصطلاحات الفنون ) || (اِ) جنی که عاشق انسان و همراه او باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنی که همراه آدمی باشد و پی او هر جا رود.
... ادامه
540 | 0
مترادف: صفت، رام، فرمانبردار، مطيع، منقاد، بسته، پيرو، دنبالهرو، طرفدار، وابسته، هواخواه ، تبعه ، چاكر ، فرعي ، تابعه ، تابعي ، متاثر، تاثيرگيرنده، تحت تاثير
متضاد: سركش، نافرمان پيشوا متغير 1- متاثر، تاثيرگيرنده، تحت تاثير
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی، جمع: تَبَعَة و تَوابِع و تُبّاع و تابِعین]
مختصات: (بِ) [ ع . ] (اِفا.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: tAbe'
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 473
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
function | subordinate , subsidiary , citizen , sub , follower , subaltern , subdominant , submission , suffragan , servitor , apanage , appanage , sequela , accessory , dependent , subservient , amenable , passive , tributary , ancillary , adherent , incident , adjective , sequacious , sequent , subordinative
ترکی
İşlev
فرانسوی
fonction
آلمانی
funktion
اسپانیایی
función
ایتالیایی
funzione
عربی
مهمة | عمل , دور , تابع , مهنة , مأدبة , مناسبة عامة , وظيفة , أدى , لعب دور
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "تابع" در زبان فارسی می‌تواند به معانی مختلفی به کار رود و در زمینه‌های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد، مانند ریاضی، علوم کامپیوتری و موضوعات دیگر. در زیر به بعضی از قواعد نگارشی و نحوی مرتبط با این کلمه اشاره می‌شود:

  1. نقش کلمه در جمله: "تابع" می‌تواند به عنوان اسم، صفت و یا جزء ترکیب‌های مختلف به کار رود. مثلاً:

    • اسم: تابع x
    • صفت: تابع خطی
  2. صرف و نحو: همانند سایر اسم‌ها، این کلمه ممکن است تغییرات شکل را در حالت‌های مختلف گرفتن (مانند مفرد و جمع) تجربه کند:

    • مفرد: تابع
    • جمع: توابع
  3. استفاده در جملات: برای استفاده از کلمه "تابع" در جمله‌ها، معمولاً باید به جایگاه و نقش آن در جمله توجه کرد. به عنوان مثال:

    • تابع f یک معادله را تعریف می‌کند.
    • توابع مختلف، رفتارهای متفاوتی دارند.
  4. نوشتار صحیح: در نوشتار علمی، بهتر است از واژه‌ها به گونه‌ای استفاده شود که معنای دقیق آن‌ها انتقال یابد.

    • به جای استفاده از واژه‌هایی مانند "تابع" به معنای پیروی یا تابعیت در جملات غیر علمی، به دقت مفاهیم مرتبط با ریاضیات یا علوم کامپیوتری را مشخص کنید.
  5. علامت‌گذاری: اگر نیاز به تفکیک یا توضیح بیشتری باشد، می‌توان از دو نقطه یا ویرگول برای توضیح موارد بعدی استفاده کرد. مثلاً:

    • تابعی که در نظر داریم، تابعی است که به ازای هر ورودی، یک خروجی منحصر به فرد می‌دهد.
  6. قید و صفات: می‌توان به "تابع" صفات یا قیدهایی اضافه کرد که بیشتر به ویژگی‌های آن اشاره کند:
    • تابع غیرخطی
    • تابع پیوسته

به طور کلی، مهم است که در نوشتار و گفتار خود از کلمه "تابع" با دقت و درستی استفاده کنید تا مفهوم مورد نظر به خوبی منتقل شود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "تابع" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. در ریاضیات، تابعی که به ازای هر مقدار ورودی یک مقدار خروجی منحصر به فرد تولید می‌کند، به عنوان تابع یک‌به‌یک شناخته می‌شود.
  2. نرخ مصرف انرژی در این ساختمان تابعی از دما و ساعات فعالیت است.
  3. در برنامه‌نویسی، تابع‌ها می‌توانند برای کاهش پیچیدگی کد و افزایش قابلیت استفاده مجدد کارآمد باشند.
  4. رفتار انسان‌ها معمولاً تابعی از عوامل اجتماعی و فرهنگی است که در محیط آن‌ها وجود دارد.
  5. برای حل این معادله دیفرانسیل، ابتدا باید تابع مربوطه را شناسایی کنیم.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: عمل، کار، کارکرد، وظیفه، کار ویژه، مادون، مرئوس، پایینی، شهروند، رعیت، تبعه یک کشور، پیرو، دنبالگر، تعقیب کننده، شاگرد، ملتزم، افسر جزء، زیر دست، نت چهارم موسیقی، تسلیم، اطاعت، واگذاری، انقیاد، تفویض، دستیار، تابع منطقه یا قسمت دیگری، خدمتگذار، نوکر، مستخدم، خدمتکار، ایالت، حوزه، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف، عاقبت، نتیجه، بیماری ناشی از بیماری دیگر، منضمات، لوازم فرعی، همدست، شریک، نمايات و نتايج، محتاج، موکول، مربوط، نامستقل، فرعی، مطیع، متملق، چاپلوس، سودمند، پست، متمایل، رام شدنی، قابل جوابگویی، کمکی، متمم، غیر فعال، انفعالی، مجهول، کنش پذیر، تاثر پذیر، کمک، مربوط به کلفت، بهم چسبیده، شایع، وصفی، اهل تقلید، نرم، چکش خور، لوله شو، پی در پی، ناشی، تبعی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری