جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
أرجوحة|تأرجح , جولة , تقلبات , تغير , أرجحة , تقلب , رقصة السوين , إيقاع مطرد بالشعر , تغير مفاجئ , إنتقال تدريجيي , لكمة , تمايل , هز , اهتز , انحرف , علق , دار , انقلب , وفق في إنجاز عمل , أعدم , كان منتظم الإيقاع , أثر على , تدلى , سدد ضربة إلى , انقلق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "تابی" در فارسی میتواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد depending on the context. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم:
جایگاه کلمه در جمله: باید توجه داشت که کلمه "تابی" میتواند به عنوان صفت، اسم، یا قید استفاده شود و جایگاه آن در جمله شاهدی بر این معنا است. مثلاً:
به عنوان صفت: "این رنگ تابی زیباست."
به عنوان اسم: "تابی او در این فصل جذاب است."
استخدام در جملات: برای ایجاد جملات صحیح و جذاب، استفادهی درست از حروف اضافه و ساختار جملات مهم است:
"آن تاب را در زیر درخت گذاشتهام."
"ما به تابیهای رنگارنگ در این نمایشگاه علاقهمند هستیم."
تلفظ و نوشتار: دقت کنید که "تابی" باید به درستی تلفظ و نوشته شود. در نوشتار فارسی، همچنین ممکن است شکلهای دیگری از همین واژه وجود داشته باشد، لذا توجه به صحیحترین شکل آن الزامی است.
نحو و صرف: اگر کلمه "تابی" در ترکیب با کلمات دیگر قرار گیرد یا به نوعی تصریف شود، باید مطابق با قواعد صرف و نحو فارسی عمل شود.
"تابیان" (جمع) و "تابیانه" (صفت) از مشتقات ممکن هستند.
نقطهگذاری: در جملات طولانی و پیچیده، نقطهگذاری میتواند به وضوح و فهم بهتر متن کمک کند:
"مهمانی ما بسیار شگفتانگیز بود؛ به ویژه تابیهای زیبا که همه را مجذوب کرد."
با رعایت این قواعد و نکات، میتوانید به شکل بهتری از کلمه "تابی" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در پارک، بچهها به سمت تابی رفتند و به سرخوشی روی آن تاب خوردند.
آن روز بارانی، گذراندن وقت با کتاب و تابی بازی در حیاط بسیار لذتبخش بود.
هنگام غروب، نشستن روی تابی در حیاط و تماشای آسمان رنگین، احساس آرامش عجیبی به من میدهد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: نوسان، تاب، الاکلنگ، اهتزاز، اونگ، نوعی رقص واهنگ ان، پیچ، پیچیدگی، پیچ خوردگی، نخ یا ریسمان تابیده، تابش، گرمی، تحمل، بردباری، اغماض، سعه نظر، قدرت تحمل نسبت بدارو یا زهر، دخول غیر مستقیم، اشاره، رخنه یابی، زیرکی، غرابت، گیر، ویژهگی، صبر، شکیبایی، طاقت، عزا