جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: تازان . (نف ، ق ) در حال تاختن . مؤلف فرهنگ نظام آرد: صفت مشبهه ٔ تاختن است بمعنی تازنده و تاخت کننده : ابا جوشن و ترک و رومی کلاه شب و روز چون باد تازان براه . فردوسی . بر این شهر بگذشت پویان دو تن پر از گرد و بی آب گشته دهن یکی غرم تازان ز دُم ّ سوار که چون او ندیدم بر ایوان نگار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7ص 1936). برون رفت تازان بمانند گرد درفشی پس پشت او لاژورد. فردوسی . بهر کارداری و خودکامه ای فرستاد تازان یکی نامه ای . فردوسی . بزرگان که با طوق و افسر بدند جهانجوی و از تخم نوذر بدند برفتند یکسر ز پیش سپاه گرازان و تازان بنزدیک شاه . فردوسی . بیامد دژم روی تازان براه چو بردند جوینده را نزد شاه . فردوسی . بگشتند گرد لب جویبار گرازان و تازان زبهر شکار. فردوسی . سواری ز قنوج تازان برفت به آگاه کردن بر شاه تفت . فردوسی . هزیمت گرفتند ایرانیان بسی نامور کشته شد در میان ... سوی شاه ایران بیامد سپاه شب تیره و روز تازان براه . فردوسی . شب و روز تازان چو باد دمان نه پروای آب و نه اندوه نان . فردوسی . فرستاده تازان به ایران رسید ز خاقان بگفت آنچه دید و شنید. فردوسی . فرستاده با نامه تازان ز جای بیک هفته آمد سوی سوفرای . فردوسی . فرستاده ای خواست از در جوان فرستاد تازان بر پهلوان . فردوسی . فرستاده تازان بکابل رسید وزو شاه کابل سخنها شنید. فردوسی . که افراسیاب و فراوان سپاه پدید آمد از دور تازان براه . فردوسی . هجیر آمد از پیش خسرو دمان گرازان و تازان و دل شادمان . فردوسی . همی رفت تازان بکردار دود چنان چون سپهبدْش فرموده بود. فردوسی . هیچ سائل نکند از تو سوءالی که نه زود سوی او سیمی تازان نشود پیش سؤال . فرخی . خجسته خواجه ٔ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها. منوچهری . آن دیو سوار اندر وقت تازان برفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 117).و بخیلتاش دادند و وی برفت تازان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118). و این حال روز پنجشنبه رفت پانزدهم صفر، آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال بازگفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 157). رسید آن یکی نیز تازان نوند گرفته سواری بخم ّ کمند. (گرشاسبنامه ). سوارانی سراندازان و تازان همه با جوشن سیمین و مغفر. ناصرخسرو. کناره گیر ازو کاین سوار تازانست کسی کنار نگیرد سوار تازان را. ناصرخسرو. گاهی سفیدپوش چو آبست و همچو آب شوریده و مسلسل و تازان ز هر عظام . خاقانی . خون خوری ترکانه کاین از دوستی است خون مخور ترکی مکن تازان مشو. خاقانی . روان کردند مهد آن دلنوازان چو مه تابان و چون خورشید تازان . نظامی . یاوران آمدند و انبازان هر یک از گوشه ای برون تازان . سعدی . tazan تازان tazan tazan tazan tazan tazan
کلمه "تazan" در زبان فارسی به طور کلی به معنای "تازان" یا "تازه" به کار میرود. با این حال، اگر منظورتان به طور خاص قاعدهای خاص یا نحوهی استفاده از این کلمه است، لطفاً توضیحات بیشتری ارائه دهید.
در زبان فارسی، قاعدههای نگارشی و زبانی شامل نکات زیر میشوند:
استفاده صحیح از حروف: اطمینان حاصل کنید که کلمه به درستی نوشته شده باشد. برای مثال، "تازان" به صورت «ت ز ا ن» نوشته میشود.
پیشوند و پسوند: اگر این کلمه در ترکیب با دیگر کلمات به کار میرود، توجه کنید که پسوندها یا پیشوندها مانند "تازه" و "تازانی" به درستی استفاده شوند.
قید و صفت: این کلمه به عنوان صفت میتواند برای توصیف اسمهای مختلف به کار برود.
جملهبندی: وقتی از این کلمه در جملات استفاده میکنید، ساختار جملات باید درست و معنادار باشد.
اگر سوال خاصی درباره استفاده یا نگارش این کلمه دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در زیر چند مثال برای استفاده از کلمه "تازان" در جملات آورده شده است:
اسبهای تازان با سرعت زیادی در میدان مسابقه دویدند.
باد به شدت میوزید و برگها را مانند پرچمی تازان در هوا میچرخاند.
او با صدای بلند خندید و حس تازانی به زندگی را به همه منتقل کرد.
در میدان، جوانان با شور و شوق تازان به رقص و شادی پرداخته بودند.
اگر به جملات بیشتری نیاز دارید یا به کمک دیگری احتیاج دارید، لطفاً بفرمایید.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر