جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: تبدیل . [ ت َ ] (ع مص ) بدل کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بدل چیزی آوردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بدل کردن چیزی به چیزی . (آنندراج ). گرفتن چیزی بدل چیزی دیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عوض کردن چیزی به چیزی . (فرهنگ نظام ). تحویل و تعویض . (ناظم الاطباء) : بد بدل شد به نیکت ار نکنی مر گزیده ٔ خدای را تبدیل . ناصرخسرو (دیوان ص 242). ... مرا مطلع گردانی تا به تبدیل آن سعی نمایم . (گلستان ). ازبر حق میرسد تفضیلها باز هم از حق رسد تبدیلها. مولوی . || تاخت زدن چیزی . || دیگرگون ساختن چیزی و تغییر آن . (از اقرب الموارد). دیگرگون کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغییر و دگرگونی . (ناظم الاطباء) : اگر رای عالی بیند بیک خطا کز وی رفت تبدیلی نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 394). البته نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر و تبدیل افتد که غرض همه صلاح است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211).و هرچند این همه بود نام ولیعهدی از ما برنداشت و آن را تغییر و تبدیلی ندید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). واندرین هر دو حال از این تبدیل نشود هیچ حسن تو کمتر. مسعودسعد. شرط تبدیل مزاج آمد بدان کز مزاج بد بود مرگ بدان . مولوی . || تغییر صورت و شکل و تغییر حال و رمش (؟) (ناظم الاطباء). || انقلاب : قابل تبدیل ؛ قابل انقلاب و تغییرپذیر. (ناظم الاطباء). رجوع به تبادل و دیگر ترکیبهای تبدیل شود. || در نزد اهل تعمیه ، نهادن حرفیست بدون واسطه ٔ عمل تصحیف چون اسم خلیل در این بیت : خلقی شده چاک دامن از آن گل روی کو باد که آورد از آن گلرو بوی . و در جامعالصنایع گوید: معمای مبدل آن است که لفظی آرد که چون معنی آن را بزبان دیگر بدل کنند نامی خیزد که مطلوب باشد، چون نام شمس در این بیت : گفتند که معشوق کدام است ترا گفتم آنکس که آفتابش خوانند. چرا که آفتاب را به عربی برند، شمس شود. لکن اینجا قرینه ای بر بدل نیست . اگر قرینه ای بر بدل هم ذکر کنند بهتر آید. مثال : شب خواجه ابوبکر بدیدم در راه گفتم که شوم ز سِرِّ نامت آگاه ما را چو ز درهای عرب بیرون برد برعکس سوار شد به تازی ناگاه . یعنی درها به عربی ابواب بود و ماء آب و هرگاه که از ابواب آب بیرون رود ابو ماند و سوار به عربی رکب بود، چون رکب را معکوس کنند بکر شود. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 162). || تبدیل یا نسخ ، در نزد برخی از علمای اصول عبارت است از بیان انتهای حکم شرعی ، مطلق از تأیید و توقیت ، به نص متأخر از مورد آن . در این تعریف آوردن کلمه ٔ «شرعی » برای احتراز از جر آن است و قید کلمه ٔ«مطلق » بمنظور احتراز از حکم موقت به وقت خاصی است ،زیرا نسخ آن پیش از پایان یافتن آن صحیح نیست ، زیرانسخ قبل از تمام شدن وقت بدائی است بر خدای تعالی (تعالی عن ذلک ). و آوردن کلمه ٔ «متأخر» برای خارج ساختن تخصیص است و در این باره علمای اصول تعریفهای مختلفی دارند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل تبدیل ونسخ شود. || در فن بدیع عبارت است از صنعت عکس و آن تقدیم یافتن جزیی در سخن و سپس معکوس شدن آن است چنانکه آنچه باید مقدم باشد مؤخر آید و برعکس . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل تبدیل و عکس شود. || (اصطلاح ریاضی ) هرگاه n حرف چون l...d ,c ,b ,a داشته باشیم واز آنها همه ٔ جمل ممکنه را بسازیم که اولاً در هر جمله n حرف وجود داشته باشد، و ثانیاً هر دو جمله اختلافشان از یکدیگر بر حسب مکان قرار گرفتن حروف در جمل باشد، میگوئیم یک تبدیل n حرفی تشکیل داده ایم مانند این دو جمله : l...f de c b a l...f e d c a b || (اصطلاح هندسه ) همواره میتوان بکمک تبدیلات هندسی از روی خواص معلومی از یک شکل ، خواص متناظری را ازشکل مبدل بدست آورده و بدین ترتیب استعمال قضایای هندسی را پهناور ساخت . || تبدیل را پیوسته خوانند که دو جزء نزدیک بهم از «واریته ٔ» مثلاً E بدوجزء مجاور از «واریته ٔ» e تبدیل شوند و ضمناً شماره ٔ «پارامتر»های این دو جزء یکسان باشند. || تبدیل را مماس گویند آنگاه که منحنی ها و سطوح مماس را بمنحنی ها و سطوح مماس تبدیل نماید. || تبدیل را نقطه ای گویند وقتی که نقطه ها را به نقطه تبدیل کند. این تبدیلات نقطه ای همان مسأله ٔ تغییر متغیر هندسه ٔ تحلیلی است . رجوع به دوره ٔ هندسه ٔ علمی و عملی مهندس رضا صص 182-192 شود. || (اصطلاح مکانیک ) تغییر انرژی از یک شکل بشکل دیگر را تبدیل مکانیکی گویند. || (اصطلاح طبیعی ) تبدیل فیزیولوژیک ؛ تغییر یک شکل ، بشکل دیگر مانند متابولیزم یا جذب و تحلیل در بدن . رجوع به وبستر ذیل «ترانسفورماسیون » شود. || (اصطلاح منطق ) تبدیل قضایا ؛ عبارتست از جانشین کردن قضیه ای قضیه ٔ دیگر را که معادل آنست . || (اصطلاح هندسه ٔ تحلیلی ) تبدیل محور مختصات ؛ اگر دودستگاه محور مختصات چون ( y,x ) و ( Y,X ) داشته باشیم که دستگاه Y,X ) ( بوسیله ٔ عناصری با دستگاه ( y,x ) بستگی یابد، هرگاه نقطه ای چون M با مختصاتی در دستگاه ( y,x ) مفروض باشد، مقصود از تبدیل محورها یافتن مختصات جدید نقطه ٔ M در دستگاه ( Y,X) بر حسب مختصات همان نقطه در دستگاه ( y,x ) و عناصر ربطدهنده ٔ دستگاه ( y,x) به ( Y,X ) است و بالعکس . رجوع به تبدیلات شود. تبادل، تحول، تطور، تعويض، تغيير، دگرساني، دگرگوني، مبادله، مبدل، معاوضه conversion, transformation, alteration, transmutation, reduction, commutation, reductional, convert تحويل، اهتداء، هداية، قلب المعنى، عناق، اغتصاب، اختلاس dönüştürmek conversion konvertierung conversión conversione تغییر، تغییر کیش، تسعیر، دگرگونی، تغییر شکل، ترادیسی، دگرسازی، تبدیل صورت، دگرش، استحاله، قلب ماهیت، تکامل، تبدیل عنصری بعنصر دیگری، کاهش، تقلیل، احیا، تنزیل، اختصار، تخفیف جرم، احاله
کلمه "تبدیل" در زبان فارسی به معنای تغییر شکل یا حالت چیزی به شکل یا حالت دیگر است. این کلمه در استفادههای مختلف قواعد خاصی دارد. در ادامه به برخی از نکات نگارشی و گرامری مربوط به کلمه "تبدیل" پرداخته میشود:
نحو و ساختار جملات:
"تبدیل" معمولاً به عنوان فعل یا اسم به کار میرود. به عنوان مثال:
او تصمیم دارد که تفکر خود را به واقعیت تبدیل کند. (فعل)
این تبدیل نیاز به زمان و تلاش دارد. (اسم)
جزو فعلهای حرکتی:
"تبدیل" ممکن است به عنوان فعل حرکتی در جملات استفاده شود:
این مراحل به شکلی بسیار ساده میتوانند به همدیگر تبدیل شوند.
ساختارهای جملات:
معمولاً "تبدیل" با حرف اضافه "به" به کار میرود:
او تلاش میکند تا اطلاعات را به دانش تبدیل کند.
مترادفها:
کلمه "تبدیل" ممکن است با کلمات دیگری مانند "تغییر" و "دگرگون" جایگزین شود، اما هر کدام بار معنایی خاص خود را دارند.
نکات نگارشی:
در نوشتار رسمی، استفاده از "تبدیل" باید با دقت بیشتری انجام شود و باید توجه داشت که جایگاه آن در جمله معنای متفاوتی نداشته باشد.
مثالهای کاربردی:
این موضوع به یک ایده جدید تبدیل شود.
برخی از مشاغل به دلیل تغییر شرایط اقتصادی، به مشاغل دیگر تبدیل شدند.
با رعایت این نکات میتوانید از کلمه "تبدیل" به درستی استفاده کنید و جملات خود را به شکل صحیح نگارش کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "تبدیل" در جمله آورده شده است:
او توانسته است ایدههای خلاقانه خود را به یک پروژه موفق تبدیل کند.
در این فرایند، انرژی خورشیدی به الکتریسیته تبدیل میشود.
با تمرین مداوم، میتوان استعدادهای نهفته را به مهارتهای حرفهای تبدیل کرد.
او تصمیم گرفته است وزن خود را با تغییر عادات غذاییاش تبدیل کند.
این نرمافزار میتواند فایلهای PDF را به فرمت Word تبدیل کند.
اگر مثالهای بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظر دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: تغییر، تغییر کیش، تسعیر، دگرگونی، تغییر شکل، ترادیسی، دگرسازی، تبدیل صورت، دگرش، استحاله، قلب ماهیت، تکامل، تبدیل عنصری بعنصر دیگری، کاهش، تقلیل، احیا، تنزیل، اختصار، تخفیف جرم، احاله
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر