جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

tajalli
expression  |

تجلی

معنی: تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل و») ظاهر و منکشف شدن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد)(از تاج العروس ج 10 ص 75). منکشف شدن کار و هویدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیدا شدن . (مجمل اللغة) (ترجمان عادل بن علی ). روشن شدن . (مجمل اللغة). آشکارا شدن و روشن و آشکارا کردن و جلوه کردن . (غیاث اللغات )(آنندراج ). روشنی و تابداری و تابش و رونق و هویدایی و جلوه و نمایش . (ناظم الاطباء). روشن و آشکارا شدن و جلوه کردن . (فرهنگ نظام ). به استعمال فارسیان کنایه از غلبه ٔ نور الهی که موسی علیه السلام را بر طور ظاهر شده بود و موسی علیه السلام از آن بیهوش شدند. پس تجلی بلفظ داشتن و شکستن و تراویدن و دمیدن و کردن مستعمل . و گاهی فارسیان تجلی را تجلا میخوانند. اگرچه یای ماقبل مکسور را الف خواندن خلاف قاعده ٔ عربی است لیکن این تصرف نوعی از تفرس است چنانکه تمنی را تمناو تماشی را تماشا میخوانند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنچه هویدا شود دلها را از انوار غیب و امهات غیب که تجلیات از بطون آن آشکارا شود هفت است : غیب الحق و حقائقه و غیب الخفاالمنفصل من الغیب المطلق بالتمییزالاخفی فی حضرة او ادنی و غیب السرالمنفصل من الغیب الالهی بالتمییز الخفی فی حضرة قاب قوسین و غیب الروح وهو حضرة السرالوجودی المنفصل بالتمییز الاخفی و الخفی فی التابع الامری و غیب القلب و هو موقع تعانق الروح والنفس و محل استیلادالوجود و منصة استجلائه فی کسوه احدیة جمعالکمال و غیب النفس و هو انس المناظرة و غیب اللطائف البدنیة و هی مطارح انظارالکشف ما یحق له جمعاً و تفصیلاً. (از تعریفات ). رجوع به تجلی ذاتی شود.
در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: در مجمعالسلوک گوید: تجلی عبارتست از ظهور ذات و صفات الوهیت و روح را نیز تجلی بود. گاه باشد که صفات روع با ذات روح تجلی کند. سالک پندارد که این تجلی حق است . درین محل مرشد باید تا از هلاکت خلاصی یابد. و فرق میان تجلی روحانی و ربانی آنست که از تجلی روحانی آرام دل پدید آید. و از شوائب شک و ریب خلاصی نیابد. و ذوق معرفت تمام ندهد. و تجلی حق سبحانه و تعالی بخلاف این باشد و دیگر آنکه از تجلی روحانی غرور و پندار آید. ودر او طلب و نیاز نقصان پذیرد. و از تجلی ربانی برخلاف آن ظاهر آید، هستی به نیستی بدل شود. و درو طلب ونیاز بیفزاید. و تجلی ربانی بر دو نوع است . تجلی ذات و تجلی صفات . و هر یک از دو متنوع است . در کتب سلوک مثل مرصادالعباد و اساس الطریقه بتشریح مذکور است . پیر دستگیر شیخ مینا میفرماید که میان مشاهده و مکاشفه و تجلی فرق سخت باریک است . هر سالکی نتواند که فرق کند. اما آنکه در مرصادالعباد میگوید که مشاهده باتجلی و بی تجلی باشد و تجلی بی مشاهده و با مشاهده باشد چون تجلی از صفات جمال باشد با مشاهده بود. و چون از صفات جلال باشد بی مشاهده بود. که مشاهده از باب مفاعله است . اثنینیت را میخواهد. و تجلی صفات جلال رفع اثنینیت را اقتضا کند و اثبات وحدت . اما مشاهده و تجلی بی مکاشفه نبود. و مکاشفه باشد که بی مشاهده وتجلی بود. تم کلامه . نیک میگوید لکن نزد من بودن مشاهده بی تجلی مشکل مینماید. چه تجلی عبارت از ظهور ذات و صفات الوهیت است . پس لاجرم مشاهده بی تجلی نبود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). مؤلف نفائس الفنون آرد: وتجلی انکشاف شمس حقیقت حق است تعالی و تقدس از عیوب غیوم صفات بشری به غیبت از دو استتار احتجاب نور حق است بظهور صفات بشری و تراکم ظلمات آن و تجلی سه قسم است یکی تجلی ذات دوم تجلی صفات سیم تجلی افعال و اول تجلی که بر سالک آید در مقامات سلوک تجلی افعال بود و آنگاه تجلی صفات و بعد از آن تجلی ذات زیرا که افعال آثار صفاتند و صفات مندرج در تحت ذات پس افعال بخلق نزدیکتر از صفات بود و صفات نزدیک تر از ذات وشهود تجلی افعال را محاضره خوانند و شهود تجلی صفات را مکاشفه و شهود تجلی ذات را مشاهده . (نفائس الفنون چ 1 تهران ص 171) : و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی و لکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقَا. (قرآن 7 / 143).
زمین امشب تو گویی کوه طور است
کز او نور تجلی آشکار است .
عنصری .
از تجلی چرا نصیبم نیست
که همه عمر جای من طور است .
مسعودسعد.
قصور عقل تصور کند جلالت تو
اساس طور تحمل کند تجلی را.
انوری .
موسی استاده و گم کرده ز دهشت نعلین
ارنی گفتنش از نور تجلی شنوند.
خاقانی .
از تیغ نورافزای تو وز رخش صورآوای تو
بر گرز طورآسای تو نور تجلی ریخته .
خاقانی .
نشگفت اگر ز هوش شود موسی آن زمان
کایزد به طور نور تجلی برافکند.
خاقانی .
کمال ذات شریفش ز شرح مستغنی است
به ماهتاب چه حاجت شب تجلی را.
ظهیر.
اگر یک سر موی برتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم .
(بوستان ).
بیخود از شعشعه ٔ پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند.
حافظ.
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار.
هاتف .
|| سر برداشتن باز و به تأمل نگریستن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || دور شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
... ادامه
916 | 0
مترادف: 1- بروز، پيدايي، جلوه، جلوهگري، ظهور، نمود 2- تابش، روشني، فروزش 3- آشكار شدن، جلوه كردن، ظاهر شدن 4- روشن شدن 5- جلوهگر شدن، آشكار شدن، مشهود گرديدن، به جلوه درآمدن
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی]
مختصات: (تَ جَ لّ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: tajalli
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 443
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
expression | epiphany , emanation , phenomenon , influence , manifestation
ترکی
tezahür
فرانسوی
manifestation
آلمانی
manifestation
اسپانیایی
manifestación
ایتالیایی
manifestazione
عربی
مصطلح | إبانة , سريع , عبارة جبرية , مقدار جذرية , اسلوب التعبير , العصر استخراج السوائل , تعبير
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «تجلی» در زبان فارسی به معنای ظهور، تابش یا نمایان شدن است و در متون ادبی و علمی کاربردهای خاص خود را دارد. در زیر نکات نگارشی و قواعد مرتبط با آن آورده شده است:

  1. نحوه نگارش: کلمه «تجلی» همیشه به صورت "تجلی" نوشته می‌شود و از نظر املایی صحیح است.

  2. نوع کلمه: «تجلی» یک اسم است و به عنوان اسم خاص یا عام می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.

  3. گزارش زمان: در جملات مختلف می‌توان این کلمه را در زمان‌های مختلف به کار برد، به عنوان مثال:

    • زمان حال: «تجلی عشق در کلام شاعر محسوس است.»
    • زمان گذشته: «در آن لحظه، تجلی یک حقیقت بزرگ رخ داد.»
  4. قید و صفات: این کلمه می‌تواند با صفات و قیدهای مختلف همراه شود. به عنوان مثال:

    • «تجلی زیبای طبیعت در بهار جذاب است.»
    • «تجلی ناگهانی این نور حقیقتاً شگفت‌انگیز بود.»
  5. جملات وصفی: می‌توان از «تجلی» به عنوان یک جزیی از جملات وصفی استفاده کرد:

    • «لحظه‌ای که تجلی حقیقت را درک کردم، زندگیم تغییر کرد.»
  6. استفاده در آثار ادبی: این واژه معمولاً در اشعار و نثرهای ادبی به صورت نمادین به کار می‌رود. به عنوان مثال:

    • «این تجلی عشق، روح‌افزا و جان‌بخش است.»
  7. مفاهیم مرتبط: کلمه «تجلی» ممکن است در ترکیب با دیگر کلمات نیز به کار رود، مانند «تجلی الهی»، «تجلی نور»، و ...

در استفاده از این کلمه، مهم است که توجه داشته باشید بافت معنایی آن در متن و نیز تناسب آن با سایر اجزا و عناصری که در حال بیان آن هستید، حفظ شود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "تجلی" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. تجلی هنر در این نقاشی به وضوح قابل مشاهده است.
  2. خورشید در افق به شکل زیبا و دل‌انگیزی تجلی می‌کند.
  3. محبت و گذشت ایشان، تجلی‌ای از روح انسانیت را بروز می‌دهد.
  4. فلسفه‌ی او به نوعی تجلی تفکر عمیق و خلاقیتش بود.
  5. این شعر، تجلی احساسات عمیق شاعر در مورد عشق و تنهایی است.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: بیان، عبارت، ابراز، حالت، قیافه، پدیده، عارضه، حادثه، اثر طبیعی، نفوذ، تاثیر، اعتبار، توانایی، تفوق

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری