جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: تفاح . [ ت ُف ْ فا ] (ع اِ) سیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی سیب که میوه ٔ معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میوه ٔ معروف . ج ، تفافیح واحد آن تفاحة و تصغیر آن تفیفیحة. (از اقرب الموارد). به فارسی سیب نامند. شیرین او در اول گرم و در دویم تر. و ترش او در اول دویم سرد و خشک و ترش شیرین او که میخوش نامند در حرارت و برودت معتدل و در اول خشک و مجموع او مقوی دل و دماغ و جگر و جهت خفقان و عسرالنفس نافعند و شیرین او مفرح و ملطف روح حیوانی و سریعالاستحاله و به صفرائی که در معده باشد و با قوه ٔ تریاقیه و پخته ٔ او جهت سرفه ٔ... و آب او با شراب و گوشت آب ، جهت رفع عشی مجرب . و آب او در معاجین مفرحه مقوی فعل آن و اکثار خوردن او باعث تبهای مرکبه و نسیان و مولد ریاح و مصلحش اغذیه ٔ لطیفه است و ترش او قابض و مسکن عطش و موافق معده ٔ صفراوی . و پخته ٔ او در خمیر جهت اسهال و مصلح ادویه ٔ سمیه و خشک کرده ٔ او با آب انار و ادویه ٔ مناسبه جهت تقویت معده واسهال صفراوی و تسکین قی نافع. و اکثار او مضر سینه و موروث ذات الریه و ریاح عروق و مصلحش گلقند و دارچین است . ترش و شیرین او مولد خلط صالح و در افعال مثل ترش است و نارس او بیمزه و مولد خلط خام و ضماد اودر ابتدای اورام حاره نافع. و سیب تلخ قابضتر از همه و عصاره ٔ سیب و عصاره ٔ برگ او جهت سموم مفید و قدرشربتش تا هفت مثقال است و شکوفه ٔ او با ادویه ٔ موافقه جهت رفع اخلاط متعفنه ٔ سینه و با ادویه ٔ مفرحه جهت تفریح مؤثر است و گویند اقسام سیب هر گاه بخلط حار، که در معده باشد برسد دفع او میکند. و رب سیب ترش که آب آن را بدون شیرینی به قوام آورده باشند، در آخر اول سرد و در رطوبت و پوسته معتدل و جهت غلبه ٔ صفرا و غلیان خون و اسهال صفراوی و قی آن ، و رفع غم و الم سوداوی نافع. و مضر اسهال دموی و شش و رب شیرین او در افعال قویتر از سیب شیرین است و شربت سیب جهت سموم و وبا و تفریح قلب بسیار مؤثر و مربای او در جمع افعال بهتر است از مفرد او. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و بحرالجواهر و اختیارات بدیعی و ترجمه ٔ ابن البیطار ج 1 ص 311 شود : گهی ز گریه ٔ تو زرد دیده ٔ نرگس گهی ز خنده ٔ تو سرخ چهره ٔ تفاح . مسعودسعد. تفاح جان و گلشکر عقل شعر اوست کاین دو به ساوه هست سپاهان شناسمش . خاقانی . ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش شماخی نظیر صفاهان نماید. خاقانی . darkness ظلام، ظلمة، عتمة، دكنة، غيهب، خفاء، مكان مظلم، قتام، عمى، غموض، قتوم، جهل، سرية، الظلام elma la pomme der apfel la manzana la mela
واژه "تفاح" یا "تفاحه" به معنای "سیب" در زبان فارسی به کار میرود و در متون ادبی، از جمله شعر و نثر، استفاده میشود. در زیر به چند نکته دربارهی استفاده و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
فارسینویسی: واژه "تفاح" به صورت صحیح و طبق قواعد زبان فارسی نوشته میشود. در نگارش فارسی، باید دقت کرد که کلمات بهدرستی و بدون اشتباهات املایی نوشته شوند.
قید و صفت: زمانی که شما "تفاح" را وارد جمله میکنید، میتوانید به آن صفتها و قیدهای مختلفی اضافه کنید. مثلاً "تفاح خوشمزه" یا "تفاح قرمز".
جمعسازی: کلمه "تفاح" به صورت "تفاحها" در جمع به کار میرود و باید توجه داشت که در جمعسازی، تغییرات لازم در واژه صورت گیرد.
حالت اضافه: در صورت استفاده از واژه در حالت اضافه، مانند "عطر تفاح"، میتوان به سادگی آن را با اضافه کردن کلمه معین دیگر ادامه داد.
استفاده در شعر و ادبیات: "تفاح" در شعر فارسی و نثر ادبی به عنوان نمادی از زیبایی، طراوت و لذت به کار میرود. شاعران ایرانی در توصیف عشق و زیبایی به این واژه اشاره کردهاند.
اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا قواعد دیگری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
دیروز در بازار یک تفاح تازه و خوشمزه خریدم.
او هر روز صبح یک تفاح را به عنوان صبحانه میخورد.
رنگ قرمز تفاحها در کنار سبزیجات دیگر، زیبایی خاصی به سفره میبخشد.