license
98
1836
100
معنی کلمه تک معنی واژه تک
معنی:
تک . [ ت ُ ] (اِ) منقار جانوران . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). منقار پرندگان . (ناظم الاطباء). منقار مرغان و جانوران . (انجمن آرا) (آنندراج ). طبری ، تک . گیلکی ، توک . سمنانی ، تیک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). - تک کسی را چیدن ؛ در تداول عامه ، تک کسی را قیچی کردن ، او را با گفتاری سخت متنبه کردن . جواب او را گفتن یا عتابی کردن که دیگر آن گفته نگوید یا آن دعوی نکند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نوک خنجر و نیزه و امثال آن بود. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || ذروه . قله . بلندترین جای چیزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نیش قلم . (یادداشت ایضاً). || باریکترین قسمت چیزی در آخر آن از سوی طول . (یادداشت ایضاً). - تک قیچی ؛ ریزه های جامه و کاغذ و چرم و جز آن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - جان به تک پا بیرون بردن ؛با فرار جان به سلامت بردن . (یادداشت ایضاً). || چراغی که اندک نور داشته باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).مترادف صفت، تنها، طاق، فرد، منفرد، يگانه، عزب، مجرد ، تاخت، تك، تهاجم، حمله، هجوم، يورش ، دو، دويدن ، بينظير، بيمثل، بيهمال، بيمانند، فريد، وحيد ، ته، قعر ، اندك، قليل، كم متضاد جفت، زوج پاتك، دفاع
1- دو، دويدن
2- بينظير، بيمثل، بيهمال، بيمانند، فريد، وحيد
3- ته، قعر
4- اندك، قليل، كم انگلیسی single, one, individual, solo, lone, singular, solitary, odd, segregated, particular, mono-, uni-, monad, runعربی أعزب، أحادي، مفرد، فردي، منفرد، فرد، فريد، فذ، عزوبي، وحيد، اختار، ميز، بطاقة لإتجاه واحدترکی bekarفرانسوی célibataireآلمانی einzelاسپانیایی solteroایتالیایی separareمرتبط واحد، انفرادی، یکی، یگانه، فردی، منحصر بفرد، متعلق بفرد، تک نوازی، یکه، دلتنگ، بیوه، فوق العاده، تکین، منحصر بفردی، خارق العاده، منزوی، پرت، عجیب و غریب، عجیب، غیر عادی، جدا شده، مجزا، خاص، ویژه، بخصوص، خصوصی، مخصوص، یک، اتم، جوهر الهی، رانش، ترتیب، سلسله، ردیف، محوطه
مترادف:
صفت، تنها، طاق، فرد، منفرد، يگانه، عزب، مجرد ، تاخت، تك، تهاجم، حمله، هجوم، يورش ، دو، دويدن ، بينظير، بيمثل، بيهمال، بيمانند، فريد، وحيد ، ته، قعر ، اندك، قليل، كم
متضاد:
جفت، زوج پاتك، دفاع
1- دو، دويدن
2- بينظير، بيمثل، بيهمال، بيمانند، فريد، وحيد
3- ته، قعر
4- اندك، قليل، كم
ترکیب:
(صفت)
مختصات:
(تِ) (اِ.)
الگوی تکیه:
S
نقش دستوری:
صفت
آواشناسی:
tak
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
420
شمارگان هجا:
1
دیگر زبان ها
انگلیسی
single | one , individual , solo , lone , singular , solitary , odd , segregated , particular , mono- , uni- , monad , run
عربی
أعزب | أحادي , مفرد , فردي , منفرد , فرد , فريد , فذ , عزوبي , وحيد , اختار , ميز , بطاقة لإتجاه واحد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "تک" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و قواعد خاصی برای نگارش آن وجود دارد. در زیر به برخی از این موارد اشاره میشود:
معنی و کاربرد :
تک به عنوان صفت : به معنای "یگانه" یا "تنها". مثلاً: "او تنها یک تک کتاب دارد."
تک در اصطلاحات : مانند "تک نوازی" یا "تکلیف".
نحو و ساختار :
این کلمه معمولاً به عنوان یک صفت استفاده میشود و میتواند پیش از اسم بیاید: "تک فرزند"، "تک گل".
نوشتار و املاء :
"تک" به صورت صحیح و با توجه به تلفظی که دارد نوشته میشود. همچنین توجه به املای کلمات هممعنی یا همحرف نیز مهم است.
فاصله و نگارش :
اگر "تک" به عنوان جزء سازنده یک ترکیب به کار رود، معمولاً بدون فاصله نوشته میشود: "تکنوازی".
تلفظ :
این کلمه به صورت /tak/ تلفظ میشود و میتواند در جملات مختلف با توجه به موقعیت و زمینه، بار معنایی متفاوتی پیدا کند.
توجه به این نکات میتواند به نوشتار صحیح و مؤثر در استفاده از کلمه "تک" کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "تک" در جمله آورده شده است:
او تنها یک تک گل برای جشن تولدش خرید.
در این مسابقه، هر نفر میتواند فقط یک تک سوال بپرسد.
تک کتابی که خواندم بسیار جذاب و آموزنده بود.
معلم یک تک تمرین برای دانشآموزان تعیین کرد.
او یک تک نقاشی زیبا روی دیوار اتاقش کشیده است.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: واحد، انفرادی، یکی، یگانه، فردی، منحصر بفرد، متعلق بفرد، تک نوازی، یکه، دلتنگ، بیوه، فوق العاده، تکین، منحصر بفردی، خارق العاده، منزوی، پرت، عجیب و غریب، عجیب، غیر عادی، جدا شده، مجزا، خاص، ویژه، بخصوص، خصوصی، مخصوص، یک، اتم، جوهر الهی، رانش، ترتیب، سلسله، ردیف، محوطه