جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'ās
ace  |

آس

معنی: آس . (اِ) دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را با آب گردد آب آس یا آسیاب یا آسیا و عرب طاحونه و ناعور و آنچه را بباد گردد بادآس و آسیاچرخ و آس باد و رحی الریح نامند،و آس بستور گردنده و نیز آس بزرگ را خرآس و ستورآس گویند و آس با شتر گردنده را عرب طحانه و طحون گوید.(السامی فی الاسامی ). و آس که بگاو گردد آن را گاوآس و دولاب و عرب منجنین و منجنون و عربه و دالیه گوید. رحی . طاحونه . رحا. طاحون . طحانه . مطحنه :
در تو ای گنبد امید و هراس
گردش آس هست و گونه ٔ آس
سبز و خرم چو آسی اندر چشم
باز بر فرق تیزگرد چو آس .
مسعودسعد.
عمرت از آس آسمان سوده
تو دمی زو بجان نیاسوده .
سنائی .
دامن بخت تو پاک از گرد آس آسمان
وز جفای آسمان خصم تو سرگردان چو آس .
انوری .
قدر سرمه بزرگتر باشد
هرچه اش آس خردتر ساید.
خاقانی .
|| اشتر که موی او ریخته بود. اَنْبُره .
- آس شدن ؛آس گردیدن . آس گشتن . آرد شدن . نرم ، خُرد، آسیائی شدن . مطحون ، طحین ، مُطحن گردیدن :
آس شدم زیر آسیای زمانه
نیسته خواهم شدن همی بکرانه .
کسائی .
دوستا جای بین ومرد شناس
شد نخواهم به آسیای تو آس .
لبیبی .
تا دل من آس شد در آسیای عشق او
هست پنداری غبار آسیا [ بر ] سر مرا.
لبیبی (از فرهنگ اسدی ).
رفیقا جام می بر یاد من خور
که زیر آسیای غم شدم آس .
سنائی .
چو دانه دیدی اندر خوشه رُسته
ببین هم گشته زیر آسیا آس .
سنائی .
من بپای خود این خطا کردم
تا بدستاس رنج گشتم آس .
مختاری .
موافقان را بأست نمالد و نه عجب
در آسیای فلک سنبله نگردد آس .
حسن غزنوی .
- آس کردن ؛ آرد کردن . نرم وخرد کردن . آسیا کردن . آرد کردن :
آسمان آسیای گردانست
آسمان ، آسمان کند هزمان .
کسائی .
همی نثار کند ابر شامگاهی دُر
همی عبیر کند باد بامدادی آس .
منوچهری .
دندانهای پیشین را سر تیز است تا طعام ببُرَد و دیگران را سر پهن است تا طعام آس کند. (کیمیای سعادت ). گفت نه ، آس کن تا آرد شود، آس کرد تا آرد شد. (تفسیر ابوالفتوح ).
عشق اگر استخوانت آس کند
سنگ زیرین آسیا بودن .
انوری .
... ادامه
659 | 0
مترادف: 1- آسك، آسيا 2- تك 3- مورد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [فرانسوی: as]
مختصات: ( اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'As
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 61
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
ace
ترکی
as
فرانسوی
as
آلمانی
as
اسپانیایی
as
ایتالیایی
asso
عربی
ذرة كمية قليلة جدا | بارِع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "آس" در زبان فارسی می‌تواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد. در ادامه به چند مورد از قواعد و نگارش مرتبط با این کلمه پرداخته می‌شود:

  1. معنی در زبان فارسی:

    • "آس" به معنای "برنده" یا "شخصی با مهارت بالا" است که در برخی از بازی‌های ورزشی یا بازی‌های کارتی به کار می‌رود.
    • همچنین، در زبان محاوره‌ای "آس" به معنای "بهترین" یا "عالی" نیز استفاده می‌شود.
  2. تلفظ و نگارش:

    • این کلمه به صورت "آس" نوشته و تلفظ می‌شود و در نوشتار فارسی همواره با حرف "آ" شروع می‌شود.
    • در تمامی اشکال این کلمه، نیازی به افزودن حروف صدا دار یا تغییر شکل نیست.
  3. استفاده در جملات:

    • "او یک آس در بازی شطرنج است."
    • "این تیم در مسابقه، واقعی یک آس بود."
  4. قواعد نگارشی:

    • در هنگام استفاده از "آس"، دقت کنید که در متن‌هایی که به صورت رسمی نوشته می‌شوند، از کلمات دیگر با معانی مشابه استفاده نکنید مگر اینکه بخواهید تفاوت‌های معنایی را بیان کنید.
    • در مورد علامات نگارشی نیز توجه کنید که اگر "آس" بخشی از یک اصطلاح یا عبارت باشد، باید نحوه نوشتن آن را مطابق با قواعد مربوط به آن عبارت رعایت کنید.
  5. نسبت با دیگر کلمات:
    • در فارسی، این کلمه می‌تواند به عنوان صفت یا اسم به کار رود و با کلمات دیگر ترکیب شود تا به معانی متفاوتی دست یابد.

این موارد می‌تواند شما را در درک و استفاده از کلمه "آس" در زبان فارسی یاری کند. اگر سوالات بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم که پاسخ دهم!

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "آس" در جملات آورده شده است:

  1. او همیشه در بازی شطرنج یک آس را برای برنده شدن نگه می‌داشت.
  2. مربی تیم گفت که بازیکن جدید، یک آس در زمین فوتبال است و می‌تواند به تیم کمک کند.
  3. در اَسَتدلال‌های ریاضی، نیاز است که هر بار از یک آس استفاده کنیم تا به نتایج درستی برسیم.
  4. در هنگام مسابقه، او توانست با اجرای یک آس حرفه‌ای، حریف خود را شکست دهد.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید یا توضیحات بیشتری می‌خواهید، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: ذره، اس، نقطه، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری