جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: تمکین . [ ت َ ] (ع مص ) دست دادن . || جای دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). جای دادن و پابرجا کردن . (غیاث اللغات ). پای بر جای کردن و توانا و قادر گردانیدن برچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قادر و مسلط گردانیدن کسی را بر چیزی . (از اقرب الموارد) : ز روزگارش یاریست وز فلک تأیید ز کردگارش توفیق وز ملک تمکین . فرخی . بنازد همی تاج و تخت و نگین ز تمکین و امکان خسرو ملک . مسعودسعد. || (اِ) شوکت و وقار و هنگ و جاه و جلال و قدرت و قوت و عدم حرکت . (ناظم الاطباء). مکانت بخشیدن : آن جماعتی که در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپاداشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). گر گوئیش که یکدم بنشین و علم بشنو کو خود سخن نگوید جز با وقار و تمکین . ناصرخسرو. گرامی کردش از تمکین خود شاه نشاند او را و خالی کرد خرگاه . نظامی . نشیند تا به صد تمکینش آرند چو مه در محمل زرینش آرند. نظامی . کرا وصف لولاک تمکین بس است ثنای تو طه ویس بس است . سعدی (بوستان ). چو تمکین وجاهت بود بر دوام مکن زور بر مرد درویش عام . که افتدکه با جاه و تمکین شود... سعدی (بوستان ). فلک را این همه تمکین نباشد فروغ مهر و مه چندین نباشد. سعدی . || استواری . پایداری : پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود. مولوی . || اطاعت و فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). || یکی از مقامات سالکان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). تمکین زوال بشریت است که آن را مرتبت فنا و فقر گویند... تمکین عبارت از اقامت محققان است در محل کمال و درجت اعلی و اهل مقام از مبتدیانند و اهل تمکین از منتهیان . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و کشف اللغات و مصطلحات عرفانی دکتر سجادی شود. || جرأت . یارائی . توانائی : هیچکس را تمکین آن نباشد که خداوند را گوید که فلان کار بد کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61). گفتم بنده این به هراه باز گفته است و بر لفظ عالی رفته که ایشان را این تمکین نباشد. اکنون چنانکه بنده می شنود و می بیند ایشان را تمکین سخت تمام است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 81). || قدرت . بسطت . نفاذ امر : گوش به مثال کدخدای دار که بر اثر دررسد در هرچه بمصالح پیوندد و نامه نبشته دار تا جوابها رسد که برحسب آن کارکنی و صاحب بریدی نامزد می شود از معتمدان ما تا او را تمکین تمام باشد تا حالها را بشرح تر باز می نماید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283). || (اصطلاح فقه ) حاضر بودن زوجه در بهره مند شدن زوج از او. اطاعت زن شوی را و فرمانبرداری کردن از او. انقياد، تسليم، اطاعت، پيروي، تبعيت، فرمانبرداري، متابعت ، احترام، بزرگداشت ، سازگاري ، بهفرمان بودن، فرمان بردن، متابعت كردن ، سازگار بودن تمرد، سرپيچي، عصيان، ياغيگري نافرماني سركشي كردن ناسازگاربودن، ناسازگار deference, obedience, docility, amenability, calmness, observing احترام، مراعاة، إذعان uyma conformité einhaltung cumplimiento conformità تسلیم، تن دردهی، فرمان برداری، خشوع، حرف شنوی، جوابگویی، احساس مسئولیت، تبعیت، سازگاری، ارامش، ملایمت، متانت، سامان، روح
کلمه "تمکین" در زبان فارسی به معنای پذیرش و تسلیم در برابر چیزی خاص، بهویژه در زمینههای حقوقی و اجتماعی، استفاده میشود. در اینجا چند قاعده و نکته نگارشی مربوط به کلمه "تمکین" و استفاده آن ارائه میشود:
نحو و اعراب: "تمکین" یک اسم است و به طور معمول به صورت نکره یا معرفه (با معنی خاص) استفاده میشود. در جملات، معمولاً به عنوان مفعول یا فاعل میتواند به کار برود.
ترکیب با حروف اضافه: تمکین معمولاً با حروف اضافه مانند "به" و "در" ترکیب میشود؛ مثلاً "تمکین به خواستهها" یا "تمکین در برابر قوانین".
استفاده در جملات: باید توجه داشت که این کلمه بیشتر در متون رسمی و حقوقی استفاده میشود. به عنوان مثال:
"زن موظف به تمکین از همسر خود است."
"تمکین به قوانین و مقررات اجتماعی الزامی است."
تناسب با واژههای دیگر: در استفاده از "تمکین"، توجه به هماهنگی معنایی با دیگر واژهها و عبارات در جمله بسیار مهم است. مثلاً "تمکین و اطاعت" یا "تمکین و تابآوری" میتوانند بهطور هماهنگ استفاده شوند.
نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، سعی کنید از کلمه "تمکین" در ساختارهای زبانی صحیح استفاده کنید و از اشتباهاتی مانند اعرابگذاری نادرست پرهیز کنید.
با رعایت این نکتهها میتوانید به درستی و به طور مؤثر از کلمه "تمکین" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در زیر چند جمله با کلمه "تمکین" آوردهام:
زن با تمکین به خواستههای همسر خود، زندگی آرامتری را تجربه کرد.
در فرآیند تصمیمگیری، تمکین به نظرات دیگران میتواند به بهبود روابط خانوادگی کمک کند.
تمکین از قوانین و مقررات اجتماعی، نشاندهندهی احترام به هنجارهای جامعه است.
او به خاطر تمکین نکردن به دستورات مدیر، با مشکلاتی در محیط کار مواجه شد.
تمکین در برابر چالشها و مشکلات زندگی، میتواند به رشد فردی کمک کند.
اگر نیاز به توضیحات بیشتری دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: تسلیم، تن دردهی، فرمان برداری، خشوع، حرف شنوی، جوابگویی، احساس مسئولیت، تبعیت، سازگاری، ارامش، ملایمت، متانت، سامان، روح
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر