جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

accede  |

تن دردادن

معنی: تن دردادن . [ ت َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از راضی شدن و قبول کردن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ). راضی شدن . (از شرفنامه ٔ منیری ). حاضر شدن برای امری و قبول کردن کاری . (از فرهنگ فارسی معین ). تن اندردادن :
زآن روز که پیش آیدت آن روز پر از هول
بنشین و تن اندرده و انگاره به پیش آر.
؟ (از فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
هر دو... خلوتی کردند با رضا علیه السلام و نامه عرض کردند... رضا علیه السلام را کراهیت آمد که دانست که آن کار پیش نروداما هم تن درداد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136). ماندن وی ازبهر آرایش روزگار ما بوده است . باید که در این کار تن دردهد که حشمت تو می باید. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 146). چون خداوند می فرماید و می گوید که سوگندان را کفارت کنم من نیز تن دردادم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 147). بسیار سخن رفت در معنی وزارت و تن درنمی داد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 380). و هیچ روزگار ندیدند وی چنین تن در کار داد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 607).
دل در غم درزی بچه ٔ حورنژاد
چون رشته به تاب محنتش تن درداد
بسیار چو سوزن ارچه سرتیزی کرد
هم بخیه ٔ بی زریش بر روی افتاد.
فرقدی .
نخست با تو به دلبازی اندر آمده ام
چو دل نمانَد، تن دردهم به جانبازی .
سوزنی .
پایه ٔ قدر ترا از مه نشان می خواستم
گفت او کی دردهد تن را بدین خلقان خیام ؟
انوری .
هر لحظه کژی نهی دگرگون
تن درندهد کس این دغا را.
انوری (از شرفنامه ٔ منیری ).
بیداد حریفان را تن درده و گر ندْهی
زانصاف طلب کردن ، آزار پدید آید.
خاقانی .
با بلاها بساز و تن درده
کز سلامت نه رنگ ماند نه بوی .
خاقانی .
ملک را این تدبیر خطا افتاده است که به چنین حالی تن درداده است . (سندبادنامه ص 222).
دگر ره در صدف شد لؤلؤ تر
به سنگ خویش تن درداد گوهر.
نظامی .
زین غم چو نمی توان بریدن
تن دردادم به غم کشیدن .
نظامی .
شوریده دلی چنین هوایی
تن درندهد به کدخدایی .
نظامی .
نشان خردمند کافی آنست که به چنین کارها تن درندهد. (گلستان ).
چو گاو ار همی بایدت فربهی
چوخر تن به جور کسان دردهی .
سعدی (گلستان ).
سعدی چو حریف ناگزیر است
تن درده و چشم بر قضا کن .
سعدی .
ظاهر آنست که با سابقه ٔ لطف ازل
جهد سودی نکند تن به قضا دردادم .
سعدی .
سعدیا تن به نیستی درده
چاره ٔ سخت بازوان این است .
سعدی .
بر قامت بزرگی او اطلس فلک
می زیبد از بزرگی او تن در آن دهد.
سلمان ساوجی (از انجمن آرا).
گر قرض تو حنظل ، عوضش قند بده
ور زآنکه بخارا، تو سمرقند بده
تن درمده ار به قرض جانت بدهند
ور جان بدل قرض ستانند بده .
معین استرآبادی (از انجمن آرا).
|| دست دادن زن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و بهر دو معنی رجوع به تن دادن شود. || منقاد شدن . (از شرفنامه ٔ منیری ).
... ادامه
614 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 713
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
accede | acquiesce , addict , groove , tobacco
عربی
انضم | قبل , تبوأ منصبا , إنضم إلى حزب , وافق , ينتهي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "تن در دادن" به معنای تسلیم شدن یا واگذار کردن خود به چیزی یا کسی است. در اینجا به برخی از قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نحوه‌ی نگارش:

    • "تن در دادن" به صورت جدا نوشته می‌شود.
    • "تن" به معنای جسم و وجود فردی است و "در دادن" فعل است که به معنای واگذاردن یا تسلیم کردن است.
  2. جملات مثال:

    • "او در برابر مشکلات زندگی، تن در داد و تسلیم نشد."
    • "به دلیل فشارهای اجتماعی، برخی افراد مجبور می‌شوند تن در دهند."
  3. قواعد صرفی و نحوی:

    • "تن در دادن" از یک اسم (تن) و یک فعل مرکب (در دادن) تشکیل شده است.
    • می‌توان آن را به صورت‌های مختلف صرف کرد: "تن داد"، "تن دادی"، "تن می‌دهید" و غیره.
  4. نگارش و املاء:

    • توجه به فاصله بین کلمات و عدم ادغام آن‌ها بسیار اهمیت دارد.
  5. استفاده درست در متن:
    • مهم است که این اصطلاح در متنی استفاده شود که دقیقاً مفهوم تسلیم شدن یا واگذاری را القا کند.

این موارد به شما کمک می‌کند تا از کلمه "تن در دادن" به شکل صحیح و معنادار استفاده نمایید.


واژگان مرتبط: تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، تسلیم شدن، راضی شدن، رضایت دادن، موافقت کردن، ارام کردن، خو دادن، اعتیاد دادن، خط انداختن، شیار دار کردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری